اوایل انقلاب ، سال 58 فرزند یکی از خوانین محلی ، خود را کاندید مجلس شورای اسلامی نموده و می خواست با شعار ضد امپریالیستی وارد مجلس شود. سخت هم در شعارهای خود به سردمداران رژیم گذشته می تاخت . ( البته منظور مان آن شخص یا دیگراشخاص نیست ، که تحلیل تاریخی است تعبیر تک سویه نشود) که یکی از همان سردمداران «رزم آرا» بود و سندی هم در دسترس افکارعمومی قرار نداشت. سرلشکری که از حامیان پرو پا قرص خوانین ایران بود و کارنامه اش از جنوب گرفته تا شمال و از شرق تا غرب ـ که تاریخ معاصر به خوبی به شرحش پرداخته است و از آن تاریخ تا به اکنون سی و چند سال گذشته است . موضوع را به این خاطر یاد آور شدیم ، دوستانی از ما خرده گرفته اند که :«چرا در[...] فرو رفته اید و چیزی نمی نویسید؟»باید عرض شود ، نوشتنی ها را بایستی در جای خود نوشت و در زمان ممکن و در جراید معتبری که قلم به دستان حرفه ای درآن نقش داشته و تا حدودی صفحات بعدی به دور از قلم جوانان... بوده باشد! و درکنارش نیز حداقل صدای رسایی فراتر از گیلانباشد تا برای پژوهشگران دلنشین!! آید. اگر اسنادی هست ـ که هست دراختیار تحلیل گران خبره قرار بگیرد. نه جرایدی که در یکی دو شهر و آن هم تَک و تُکی به اطراف روستاهای فومنات می رسد که حاشیه های درون صفحات اش را اندکی با طنز آمیخته ایم که مواد اولیه اش در ماه های گذشته از طریق همان جراید دراختیار افکارعمومی قرار گرفته است وماهم تنها در قالب طنز بیان نموده ایم تاشیرینی آن همانند«قندپهلو» بوده باشد:
با هاتف بوي جوكول به مشامم مي رسد ، از تازه ترين نوشته هاي جمشيد شمسي پورخشتاوني گيلان شناس و شاعر تالش است كه براي ويژه ي نوروزي هفته نامه ي هاتف نوشته شده و قرار است شب عيد بصورت شكيل در اختيار خوانندگان قرار گيرد.
همزمان آن از همين حالا در سايت «هاتف نيوز» در حال نمايش است . مقاله اي كه گذشته ازآنكه هاتف و هاتفيانو نشريه ي محبوب گيلان را مورد توجه قرار داده ،گيلان شناسان پيرامون خود را نيز به چند دسته تقسيم نموده است و هر دسته را نيز با تقسيم بندي هاي ويژه ي خود كه از خواندني و ماندني ترين نوشته هاي خشتاوني در طول اين مدت به شمار مي آيد. براي دسترسي به اين مقاله به آدرس
وزير محترم ارشاد در آبان ماه سال جاري به مناسبت روز «فرهنگ عمومي » بيانيه اي را صادر نمود ، به همين لحاظ در رشت هفته اي به نام هفته ي «فرهنگ و هنر رشت» نام گذاري شد . از آنجايي كه همه ي ما مي دانيم «فرهنگ وهنر به سان تارو پود فرشي مي ماند ... كه گره در گره نقش مي بافد» اما در«فرهنگ و هنر رشت» كه در خيابان ، كوچه ، محله و يا اداره و محل كسب به اين هفته پرداخته اند، يك نوع فرهنگ خصوصي را به نمايش گذاشته ، آنهم با زباني خاص (گويش رشتي) كه با پيام وزير محترم تا حدودي مغايرت دارد واين درحالي بود كه اقوام ديگر نيز شاهد «فرهنگ و هنر رشت» بوده اند.
تابستان امسال كتابي در گيلان منتشر شد تحت نام «112شاعر شمالي» و در آن هزار قطعه شعر به چاپ رسيده بود . همانگونه كه قبلن در اين تارنما به آن اشاره شد، مؤلف كتاب پيشنهاد گردآوري شعر تالشي را به خشتاوني داد ، ايشان نيز بنابر دلايلي در اين خصوص شانه خالي نمود و توپ را به زمين جوانان تالش انداخت تا فردا بتواند به دفاع از حُرمت شعر بر خيزد و تا آخرين لحظه يي كه كتاب زير چاپ بود نه اين اجازه را به خود داد از مؤلف بپرسد چند شاعر تالش شعر داده اند؟ چه شعرهايي فرستاده شده ؟ قطعات فرستاده شده ازچه كساني است؟خوب است ؟ متوسط است ؟ بد است ؟بدتر است؟ و... تا اينكه كتاب منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت .دربين 13 شاعر تالشي كه قطعاتي از آنها درمجموعه ي ياد شده به چاپ رسيد ، يكي داود محبي زاده گشتي با دوقطعه شعر كوتاه بود.
ماهي كه سپري شد ، اگرچه براي پيشكسوتان ، شاعران و نقادان تالش اندكي تلخ و ناگواربود ، اما هرچه بود پيام زيبايي را به عاشقان اين قوم نجيب و دوست داشتني تالش داد كه مسئولين اش مهربان و دست و دل بازند. عاشق قوم خوداند. به زبان شان عشق مي ورزند. به شعرشان احترام مي گذارند. به سلايق مختلف حُرمت مي گذارند و مي دانند اين سليقه هايند كه قوم شان را در بين ديگر اقوام برجسته مي كند. وقت مي گذارند ودر بدترين شرايط كاري به همايش ها سر مي زنند. سخنراني مي كنند. از خود مايه مي گذارند. وجاهت و داشته هاي سياسي ، اقتصادي و اجتماعي شان را در اين راه هزينه مي كنند.
در ميان شاعران كشورتركيه يك نام هست كه از اقبال بسياري در ايران برخوردار بوده است؛ ناظم حكمت . شاعران تركيه در قرن بيستم به سبب نزديكي با اروپا و تحولات جهاني در ادبيات و همچنين جغرافياي كشورها تأثير زيادي از ادبيات اروپا گرفتند و در ميان آنها كساني بودند كه بيش از ناظم حكمت در شعر تركيه تحول ايجاد كردند. نوگراياني كه اوزان افاعيلي را در شعر شكستند و راهي به سوي مدرنيته در شعر باز كردند. اما ناظم حكمت به دو دليل در ايران از شهرت فراواني برخوردار شد.
يازده ي آذر هر سال ، سالروز شهادت ميرزاكوچك جنگلي ست. اين روزهفته را مطبوعات ـ اگر اندك شناختي از نهضت جنگل داشته باشند ، مقاله يي ، خاطره اي ، تحليل و بررسي يي و...ارايه مي دهند . راديو تلويزيون هم طبق روال هميشگي سريالي را كه بصورت فشرده كرده اند در قالب سينمايي آنرا به نمايش مي گذارند.
از بازديد كنندگان فهيم مان چه پنهان ، هفته هاي گذشته عزيزي با حقير تماس گرفت ودر بخشي از گفتگويش يادآور شدند:« ... به خشتاوني بگو اگر آن مطلب چاپ شده ي روزنامه ي ايران در[...] براي آقاي [... ]به چاپ مي رسيد، آنگونه مي شد كه يك تالش در روزنامه ي ايران ، كه شما را نماينده ي خود انتخاب كرده ، بازتابش داده است؟ ببينيد نوشته ي آقاي [...] در رابطه با درگذشت ...[منظوردوست مان درگذشت پژوهشگركُهنسال گيلاني بود كه به تازه گي به رحمت خدا رفته و در همين خصوص نيز يادداشتي درتارنماي مان بازتاب يافته است]آيا براستي آنگونه كه خواسته ... » و در بين گفته هاي آن تماس گيرنده جملاتي بود كه سخت برايم تكان دهنده بود، (چون همه ي گفته هاي شان را نمي توان در شبكه ي اجتماعي منتقل نمود و در اختيار افكار عمومي قرار داد از اين بابت پوزش مارا بپذيرند) كه «قوم كهن» تالش را كرده اند به «حد و اندازه ي يك ايل؟»و... و چند مورد ديگر را ـ البته همه اينها را در اختيار خشتاوني قرار دادم و ايشان تنها با لبخندي پيام او را بدرقه نمودند.
آنچه كه ملاحظه مي فرماييد، بر مي گردد به نقش كاربردي واژه ي «تالش» كه هر از چند گاه از طرف فعالان سياسي آنسو و گاهن اين سو افكار عمومي را به خود مشغول مي كنند . نمونه ي اين سوژه ها بر مي گردد به حركت يكي از فعالان سياسي آنسوي مرز كهسفري در پاييز سال 1388 به ايران داشته و در مصاحبه يي با جريده ي محلي شهرستان تالش مدعي بود ، در طول هفته يي كه در ايران بوده:« دوبار با شبكه سحر گفتگو كردم» همزمان ، در آن مصاحبه از فردي نام مي برد . به نقل از او حتا با بكار گيري واژه هاي مذهبي از قبيل:«اين حركت يك حركت ... گونه است» ، عملكرد اين فعال سياسي را تاييد ، كه امروز در زندان بسر مي برد .
مقاله يي كه پيش روي شما قرار گرفته به قلم حسام آبنوس انتخاب شده است كه به شبكه ي آذري سحر پرداخته است و اگر بخواهيم ريزش كنيم و با زاويه هاي مختلف به آن نگريسته شود ، مخصوصن واژه ي تالشي كه اگرچه در آنپنهان مانده ـ مي توان در آينده به اين زاويه هم پرداخت ، مقاله يي فوق العادهوزين و بجا و البته عبرت آموز هم مي باشد و مارا به ياد دانشمند فرزانه گيلاني، حاج آقا پورعيسي مديركل سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي گيلان مي اندازد و آن «انتظارات و توقعات و...»مقاله ي فوق الذكر را ديديم ناخود آگاه به ياد آن عزيزفرزانه افتاديم كه با نگاهي هوشمندانه ، پيرامون خود را رصد مي نمود و هر از گاه با تذكرات شفاهي ـ به آن عنايت داشت كه جايش امروز بس خالي ست:
نگاهی به جایگاه رسانه در مناسبات ایران و جمهوری آذربایجان
(حسام آبنوس)
مناسبات جمهوری اسلامی ایران با جمهوری آذربایجان در طول دوره شکل گیری و اعلام موجودیت این کشور همواره مورد توجه تهران بوده است. تمامی دولتهای برسرکار آمده در تهران در این سالها به ارتقای سطح مناسبات با این کشور همسایه و هممذهب ایران اهتمام ویژه داشته اند. زیرا ارتقای مناسبات با مردمی که قرابت دینی و فرهنگی و وحدت تاریخی و همجواری جغرافیایی و موضوعات مشترک امنیتی با ایران دارند، از اولویتهای نظام جمهوری اسلامی ایران تلقی میشود. از همان آغاز با اعلام استقلال جمهوری آذربایجان در واپسین ماههای عمر اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری اسلامی ایران از نخستین دولتهایی بود که موجودیت جمهوری آذربایجان را به رسمیت شناخت. قبل از آن، در برهه قیام مردمی در جمهوری آذربایجان در اعتراض به سیاستهای رژیم الحادی کمونیستی که نهایتا منجر به هجوم ارتش سرخ شوروی به باکو در شب 20 ژانویه 1990 و کشتار دستکم 130تن از شیعیان بی گناه باکو شد، دولت جمهوری اسلامی ایران تنها دولتی بود که بطور جدی به دولت شوروی اعتراض رسمی و جنایت شوروی علیه مردم مسلمان جمهوری آذربایجان را به شدت محکوم کرد و این درحالی بود که دولتهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر غربی و دنبساله روهای منطقهای آنها به راحتی از کنار کشتار مردم در باکو در 20 ژانویه 1990 گذشتند.
مسجد تالشان مقيم «بازار تهران» تا «شهرپيوتو» روسيه:
جوانان خبرنگار تالش ، بخوانند!
«... دارند از تالش سوء استفاده ابزاري مي كنند .تمام بازار تهران را غارت كردند... بر ...[با نقطه چين توهين را پوشانده ايم]»
مقدمه:
آنچه را كه در بالا مشاهده مي نماييد ، نه اينكه تصور شود از وبلاگ يكي از جوانان ... كه اكثرن از احساس پاك جواني لبريزند و شور وشوق بي مثالي در چنين سن و سال ها با خود دارند ـ و در جاهايي كه واژه كم مي آورند و در تجزيه و تحليل موضوعات گوناگون پيرامون شان عاجز مي مانند ، از دشنام و پرخاشگري و... بهره ي وافر مي برند.نه . اشتباه نشود . بل از سايت شخصي يك فعال غير تالش بروز و ظهور رسيده است . باورتان مي شود؟! بله درست است . شايد شما را هم به تعجب وا دارد. اين جملات آن جوان را ، از سايت فوق الذكر به عاريه گرفته ايم.البته بخش هايي را نيز مسلمن به نوعي توهين به حساب مي آمد ، با نقطه چين رنگ و لعابش را پوشانده ايم .سايتي كه مي بايست به دفاع از تاريخ عبدالفتاح فومني ، يا به سرگذشت سردار تالش ، نعمت ا... خان آلياني و... مي پرداخت ، به چه سرنوشتي دچار گشته است ؟
تاريخ گذر روزگاران است . گذري كه همه اقوام و ملل چون پشتواره اي بر دوش دارند و محكوم به حمل آنند ،تاريخ رخساره ي جمعي اقوام و ملل است. ملت ها و اقوام با تاريخ شان قابل قضاوتند، و به همين خاطر محض تاريخ هميشه دستخوش دستبرد صاحبان ثروت و قدرت ومكنت بوده و هست.اما تاريخ روي ديگري هم دارد ، رويي مستور. كه افاضل اقوام و ملل كه دل سپرده ي حقيقت و امانتدار بشريت بوده اند به لطايف الحيل در لابه لاي پوششي كه نام ادبيات بر خود گرفته است پوشانده اندتا زوال را از رخساره ي حق و حقيقت دور كرده باشند . و نيز سخاوتمندانه توانسته باشند آموخته هايشان را هم در معرض قضاوت قرار دهند تا پايندگان ازهرقوم و مذهب و ملت و نژادي با بهره مندي از اين حقايق و تجارب آسان تر از راه كمال را پيدا و طي كنند و به شاهد مقصود دست يابند.
جرايد تالشي كه در كنار چنين اشخاصي ، سنگ قوم تالش را بر
سينه مي زنند اين يادداشت براي چاپ بدون تلخيص بلامانع است!
تماس هاي بيشماري از طرف دوستان تالشي در اين چند روزه ، خصوصن اوج اين بارترافيك را ، روزجمعه داشتم .عزيزاني كه تمام وجودشان از واژه ي «تالش» پراست ، از اين همه لطف و احساس مسئوليت دوستان سر تعظيم فرود مي آورم. متعاقب آن در خصوص همايشي كه قرار بود به نام «تالشان» درتهران برگزار گردد ـ حال نمي دانم برگزار شد يا نه ، هيچ ربطي به ما ندارد و اين را نيز به يكي از دوستان پشت سيم انتقال دادم و عرض كردم :«... اين بر مي گردد به عدم سازمان هاي مردم نهادي كه تالش فاقد آن است و ما اين را نيز قبلن در نوشتاري مفصلن توضيح داده ايم و گفته ايم كه در يكي از شهرستان هاي استان مازندران (رامسر) دست كم ده سازمان مردم نهاد در حال فعاليت اند كه اگر در تالش پنج شش تا ازهمين سازمان ها فعال بودند در رقابت بين آنها ، تالشان خروجي شان را مي سنجند و خود انتخاب مي كردند كه در پناه كدام NGOبايستند؟!وآن افرادي كه در تهران به نام «تالشان» در صدد برگزاري «همايش فرهنگي» بودند به خودشان ارتباط دارد حق هر تالشي ست ، جشني را به توانايي خود برگزار نمايند.»
رونويسي از دست آمريكا و اروپائيان برابر با اصل است
اشاره :
با پوزش از پژوهشگران و مردم آشناي به پيرامون شان ـ هدف از اين
مجادله هاي مكرر! آگاهي دادن بيشتر به جوانان و نوجوانان عزيزمنطقه
است كه به فطرت پاك جواني و تالشي شان ، وارد كوران فعاليت هاي
سهم خواهي در جرايد مبتدي و در فضاي مجازي شده كه از پيرامون
شان بي خبرند . در اين وادي شاهد و ناظرمان هم ، آرشيو خود آن
رسانه هاي مكتوب و مجازيي است كه سال هاي سال است از خود بجاي
گذاشته و مي گذارند و اطلاعاتي اين چنين زبر و خشن در دسترس افكار
عمومي قرار مي دهند:
«اللهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَومِ حَتي يُغَيرُوا ما بِاَنْفُسِهِم »
(سوره رعد آيه 11)
از آنجايي قدما گفته اند، گذشته چراغ راه آينده است بر همين اساس ما از همان گذشته كمك گرفته و آنچه را كه در اين سال ها به دل آرشيو سپرده ايم به باز خواني بخش كوچكي از آن مي پردازيم .تا هم مسئله رفع و رجوع آرشيو مستند گردد و هم ما به غبار روبي گذشته رفته باشيم . گذشته يي كه امروز عصاره اش به نمايش گذاشته شده است .
آنچه كه براي گل روي تان انتخاب شده ، گزارش اختصاصي شب عيدي ست. تا پايان تعطيلات نوروزي (سيزده بدر) با شما خواهد بود.سوژه ي اين گزارش ، اتفاقي شكار شده است . آنهم بر مي گردد به جشن [...]كه از رسانه ي ملي خُرده گرفته شده ـ چرا آن جشن را انعكاس نداده است (؟!)مطالبي كه در پايين مي آيد ، در مدح صدا و سيماي مرگز گيلان نيست ، بلكه رصد هوشمندانه ي مسئولين رسانه ملي «كه مرزبانان فرهنگي ايران زمين اند»ـ از جنگ نرم با «دكمه ي آلن» در فضاي مجازي و شناسايي «فعالان» تالش ،البته با ابزار و ادوات خودشان مي باشد.
آوارگان جنگ ارمنستان عليه آذربايجان: عكس هاشمسي پور خشتاوني
در اواخر دهه 1340 و اوايل دهه 1350، رژيم شاه شروع به تحريک کردهاي عراق عليه دولت اين کشور نمود. شاه اين اقدامات را با هماهنگي و همکاري آمريکا و اسرائيل انجام ميداد و منظور از آن، سرگرم کردن دولت عراق به درگيريهاي داخلي و دورنگاه داشتن اين کشور از درگيريهاي اعراب و اسرائيل و عدم فرصت به آن جهت ايجاد مزاحمت براي همسايگانش بود. کريستين دلانوا در اين زمينه مينويسد:
عكسي كه مشاهده مي نماييد از لاي يك فصل از پروژه ي عظيم ، به عاريه گرفته ايم ـ كه در مجله يي فوق تخصصي محبوب گيلان و كشور ، به چاپ رسيده است .البته با آن زير نويسي اي كه دست كمي از خود پژوهش هفت قسمتي ندارد ، كه هر قسمت اش در ده صفحه از هر شماره ي آن مجله ، به تاريخ سپرده شده است. جريده يي كه نه تنها در كشورعزيزمان ، بلكه درجهان مي درخشد . هر يك شماره از آن با تيراژي خيره كننده و خوشبختانه خواننده ي خاص خود را نيز دارد. از جمله دانشمندان ، نويسندگان ، پژوهشگران نامي اقوام مختلف و... كه هر يادداشت كوتاه آن بلافاصله ثبت در تاريخ خواهد شد. خصوصن با آن تيم ورزيده ، با تجربه و سرد و گرم روزگار چشيده و در كنارش سازمان هاي مردم نهادي كه با خود دارد ، اين مجله ي محبوب را به اوج رسانده است .مجله يي كه به تأسي از بزرگانش ، از جمله مرحوم ابراهيم فخرايي ، جهانگير سرتيب پور و... براي گيلك هاي نجيب اهل قلم ،همانند نگين انگشتري شده است و در شناسايي سنتش ، خانه هاي قديمي را مي خرند و پژوهشگر پرورش مي دهند و به نسل جوان شيوه ي در دست گرفتن قلم را مي آموزند. آنهم نه قلمي كه از اين و آن رونويسي كنند ، بلكه به اندازه ي يك مؤسسه براي شان توليد مي آورند. و بايد گفت خدا قوت تان دهد دوستان . ناز شصت تان!!اما آن عكس درج شده [حساسيت مسئله و از عجايب روزگار!است. كلبه يي شبيه سازي شده ـ كه آيا نود و دو سال قبل درب اش آبي رنگ بود؟].كه در واكاوي از آن ، قلم ژورناليست هاي جوان تالش را مي طلبد . كم هم نيستند از اين جوان هاي با استعدادي كه مي توانند از اين مصيبتي كه در طول تاريخ گريبانگير تالش شده ، كه سرگذشت رهبران نهضت جنگل در پرده يي از ابهام باقي مانده است تحليل نمايند ؛ چگونه است رنگي ـ خود را همرنگ تاريخ نموده است ؟ خصوصن اينكه حتا«رنگ» را نيز شناسايي نموده و در ذهن تاريخ بيرون كشيده شده است! و شايد بتوانند پژوهش ارزنده يي از خود بجاي بگذارند. چرا كه اين همه تالش در آن هفت ساله انقلاب جنگل از خود ايثار و رشادت و شجاعت به خرج داده اند . حال چه شد كه اين آلونك از آن بجاي مانده ؟ نياز به پژوهش دارد و در كنارش اغراق پا نويس شده ي عكس جاي تأمل دارد! كه چه كسي باز سازي اش كرده و دلايل باز سازي اش چه بود؟!باز به ما ارتباطي ندارد. من هم با توجه به نوار مصاحبه يي كه دست كم يازده سال پيش با جناب شمسي پور خشتاوني انجام داده بودم اسنادي در دست داشتم و در آن زمان (سال 81) اين اجازه به من داده نشد! تا بازتابش دهم . زماني كه اين پروژه با عكس بالا منتشر شد خواستم واكنش نشان دهم وباز موقعيت اش متناسب با آن نبود ، تا اين كه چند هفته ي قبل حادثه يي روي داد وبه آرشيو رجوع و آن نوار را پياده كرده كه پيش روي شما قرار خواهد گرفت.
پژوهشگري تالش ،روزي در جمع ، پند و پيامي داد كه هنوز آويزه ي گوشم هست . خصوصن در مواجهه به سرگذشت جوانان تالش كه امروز حتا به خودشان شك دارند. و آن اين بود:«...يكي از دهها شگرد افراد به ظاهر باستان گرا اين است تا جوانان با استعداد را در نطفه خفه ، قلم و بلوغ فكري شان را در انحصار خود در آورد...» و آن روز در پاسخ ام ،مطالبش را تا حدودي بازتر نمود و متعاقب آن گفتند :«... شايد جوان نداند آنچه را كه دارد به آن فكر مي كند و يا به اصطلاح دارند در قالب هاي مختلف تاريخي ،ادبي ، هنري ، فرهنگي ، اجتماعي و...به آنها كمك مي كنند نوشته هايي بر اساس رونويسي شده از كتاب هاي مختلف و هدف دار است و در كنارش مسئول جريده يي هم اگر شناختي از پيرامون آنچه كه به دست او رسيده ،نداشته باشد هم آن جوان قرباني خواهد شد هم گرداننده آن جريده ـ و از كجا معلوم طرف با واسطه قرار دادن قلم اين يا آن جوان خواسته خود نشريه را زير سؤال ببردو...».
سومين دوره انتخابات رياست جمهوري آذربايجان بعد از مرگ حيدرعلي اُف با پيروزي سومين بار فرزندش الهام علي اُف به پايان رسيد. در اين خصوص مي خواستيم مطلبي را قلمي نماييم ، اما ديديم كه افكار عمومي از كنارش گذشته و داده هاي ارايه شده با تنوع خاصي در دسترسي آنهايي كه اين موضوع را دنبال مي نمودند قرار گرفته است . و اگر زياده هم به اين مسئله پرداخته شود اصل سوژه ، لوث خواهد شد و از طرفي هم نمي توان چشم و گوش بسته از كنارش كه به تالش بر مي گردد گذشت.
با توجه به احساس مسئوليتي كه نسبت به اين واژه داشته و داريم نياز است به يك نكته حياتي اشاره نماييم و آن اينكه چگونه با گذشت زمان تالش دارد همچون شمع مي سوزد و قطره قطره فرو مي چكد و محو مي گردد. و با فرو چكيدن هر قطره اش ، آن مقدار كورسو نيز در حال خاموشي ست.
چند روز قبل بر حسب نياز براي جستجوي مطلبي به آرشيو رجوع نموده تا آنچه كه در پي اش بودم ، براي فيش برداري استفاده نمايم . در لابلاي آنها به مطبوعه يي بر خوردم كه تاريخ دهه اول انقلاب را كه بر مي گردد به سال هاي 59و58 و در آن به نقل از يكي از سران ليبراليزم كه فرزند ناخلف همان امپرياليزم باشد و قبلن برادر بزرگتر همان فئوداليزم بود ، در رقابت با آن به درستي ـ اگرچه خود نمي دانست ، ولي زد به هدف روي سيبلي كه در برابرش قرار داشت و آورده بود:« ... اينهايي كه در تركمن صحرا زمين هاي خوانين را به اشتراك گذاشته اند تا از محصول شان ايدئولوژي درو نمايند ، پدران شان قبلاً خوانين همان رعايا بودند و امروز فرزندان شان با قلم اشراف پرستانه ي پدران شان رؤيت نموده اند . اگر به خوبي به گذشته ي همان پدران شان بر گردند كه با زور و چپاوول حاصل شان را مي ربودند و اينها با قلم ، تفكرشان راو...».
حكيم عمر خيام نيشابوري از جمله شاعراني است كه سهم بسزايي در شعر پس از خود داشته اند . او در كنار سعدي ، حافظ و مولوي بيشترين سهم تاثير گذاري بر ادبِ پس از خود را در ميان ديگر شاعران داشته و اشعار او از معدود اشعار تاثير گذاري است كه به انتقال فضاي فكري و نوعي بينش و جهان بيني منجر شده اند .
شبكه ي 5 سيماي جمهوري اسلامي ايران (شبكه تهران) روز پنجشنبه 7شهريور92 ساعت 16 در فيلم مستندي از زندگي پروفسور مجيد سميعي در برنامه اش كه «مشاهير تهران» نام دارد پخش نمود كه براي هر ايراني ـ خصوصن ايراني اي كه گيلاني باشد مايه ي مباهات بود كه تصويرش قاب آينه ي مشاهير تهران در رسانه ي ملي را مزين نمايد.
در پُست قبلي ـ يكي دوهفته ي قبل نوشتيم ، شخصي به نام «مركزمدنيت تالش» به اين سويي ها معرفي شد كه حتا اين بنده ي خدا يك اتاق براي «مدنيت» اش نداشت ، تا بخواهد تحت عنوان NGO ، به اصطلاح با تالشان دادو ستد فكري و فرهنگي و ... بكند. جالب اينكه در كنارهمه ي اين ها ، فعاليت سياسي اش كه همان «نامه به رئيس جمهور»محترم سابق كشورمان باشد را بدون اتاق كار ، دنبال نموده تا وجهه ي اجتماعي اش را به رُخ تالشان دو سو بكشاند. متأسفانه آن «نامه» يي كه در بروشورهاي قبلي به ويترين تبليغ گذاشته شده بود ، حتا نتوانسته بود به دفاع از آن بر خيزد .
با پوزش از خوانندگان فهيم و اهل پژوهش . بايد گفته شود ، بي غرض و حُب و بغض ، آنچه كه در زير مي آيد ، يك ذره نخواسته ايم قلم را با نفرت و حسدآلوده نماييم . چرا كه واژه ي «تالش» به همان اندازه براي مان عزيز است كه واژه ي مقدس ايران مي باشد. هر آنچه كه مي آيد حقيقتي ست به نام نقد،(حال تند و كندي آن بستگي دارد به جذب و دفع انديشه وراني كه مخاطب اين ياد داشت قرار مي گيرد) شايد سر دبير جريده ، حق را به ما بدهد . تا جايي كه مي دانيم ، دررابطه با رويدادهاي پيرامون خود به روز هست و به خوبي مي داند ، آن نامزدي كه قبلن در شعار انتخاباتي اش مي گفت : اگر من برنده شوم معاونت اقوام تشكيل خواهم داد. و حتا در شاندرمن يك بنر عريض و تأويل هم به استقبال از آن نصب كرده بودند . جالب اينكه او به تالش مي آيد، اما در مناظره تلويزيوني از همه اقوام ايراني نام مي برد الا تالش!و به يقين مي دانيم كه اين قوم تالش در حافظه اش نمانده است .
چند روز بعد از نوشتن مقاله ي «واژه هاي نوظهور»ديروز و امروز تالش ، سفري به شمال داشتم بر حسب اتفاق نزد پژوهشگري آگاه به مسايل سياسي حضور يافتم و گويا مقاله ي ياد شده را نيز خوانده بود و با رضايت خاطر به حقير گفت : «به من بگو ببينم در عهدنامه ننگين تركمن چاي ميرمصطفي خان ـ عامه تالش با اسب شان مقصر بودند يا روس ها زيرك؟شما در پيام هاي بازرگاني صدا و سيما ، در تبليغ از سوژه ي مورد نظر ، به فروش كالاي تبليغي مي انديشي يا به هوش بيننده يي كه آنرا مي نگرد؟ آن بنده ي خداي غير تالش مقصر نيست چرا كه كارخانه ي سود آوري به نام تالش داير است ودر تبليغات بازرگاني اش نيز مي بايست همايش باشد ، مدرك باشد ، مدال باشد ، يادبود باشد و... باشد ناز شصتش بذار باشد. مگر نخوانده ايد اخبار نامه ميرزا احمد را كه در يكي از صفحاتش كه الان ياد ندارم آورده كه :«من عرض كردم قربان شوم مير حسن خان[فرزند مير مصطفي خان] دست از دامان شما بر نخواهد كشيد تالش قربان شما باد» تلخ تر از اين تالش تاريخي دارد؟و...»وقتي اينها را بازگو نمودند به ياد شاعر و پژوهشگر تالش افتادم كه سينه اش صندوقچه ي اسرار اين واژه بر باددادن هاست كه به همين لحاظ هيچ NGOيي جرأت نمي كند رو در روي ايشان قرار بگيردتا آنچه كه به نام تالش رقم خورده است را بازگو نمايد.
عزیزی زحمت کشیده دو نسخه از جریده محلی را به آدرس ... برای مان پُست کرده و در جدیدترین شماره ی پیش رو که تاریخ تیرماه 92 را در پیشانی خود دارد ، در یکی از صفحات نسخه ی جدید، دبیر محترم در کنار یادداشت های پراکنده یی که در قالب «یادداشت های سردبیر» گنجانده ، در بین چند سوژه ی پیرامونی ، فصل بلندی را نیز به «سیاست های ارمنستان» و «رادیو»یی که امروز به نام «تالشستونی صدو» بر سر زبان هاست اختصاص داده است .
سبک هر شاعر اصیلشناسنامه و سند و هویت اوست .در لایه های شعر شاعران بزرگ هر عصری به ویژه شعر دوره ی تکاملی آنان ، عناصر سبکی ویژه ای متناسب با اندیشه و احساس و بینش ژرف نگری در لابه لای این آثار ماندگار سبک آنها را بررسی می کنیم .مهدی اخوان ثالث یکی از شاعران صاحب سبکی است که با زبانی منحصر به فرد، شعرهای برجسته و ماندگاری از خود به یاد گار گذاشته است . سبک اخوان را به اختصار می توان این گونه بیان کرد:
خلیلی پور دارستانی شاعر پیشکسوت رودبار را بایستی قافله دار شعر عناصر اربعه دانست ، چرا که ستون اصلی اشعارشان از آب و خاک و باد و آتش شکل گرفته است . محال ممکن است قطعه یی از آن را نخوانی و به این عنصرها ـ و از تصویرهای وسوسه انگیزی که جزءجدانشدنی پرداخت های شعری اش است لذت نبری .او در بکار گیری چنین ادبیاتی مهارت خاصی دارد و در چینش الگوها وسنگ نماهای ساختمان بیان شعری به ساختار شکنی شعر اقوام دست یافته است .مهم نیست که این شکستن ها در چه مراحلی صورت گرفته باشد ، بلکه آنچه نمود عینی پیدا می کند مستند شعری ست که خواننده را به دنبال خود می کشاند و رد این نمادها با گذر از درون مایه گی اصلی که ریشه درطبیعت شعرش دارد ، اصولن مقیاس ديد ایشان را نشان می دهد . شاعری که شاخص شعری اش نشأت گرفته از همان طبیعت است و با بسامد واژه هایی چون ترکه و ماه و مه و آتش و... در این روال مسیر خود را انتخاب می نماید .
پژوهش «تالش شناسی» در تالش حدودن دو سه دهه قدمت دارد و با وجود کاستی های موجود در منطقه از نظر امکانات آکادمیک و پژوهشی ـ البته برای خود تالشان ونه تالش پژوهشان غیر ، به وسع خود خیلی ناچیز به نظر می رسد . این موضوعی نیست که در این عصر مدرنیسم بتوان آنرا پنهان و کتمان کرد. اصولن درون مایه پژوهش در وهله اول خود باید دارای موادخامی برای پژوهشگر باشد تا بتواند خشت های بنیادین آنرا به مراتب با نظم نوین و دیسپلین خاصی چیدمان نماید . اگر روزی آن پژوهش گردآوری شده در سطحی معقول در دسترس قرار گرفت ، بتوان آنرا به عنوان الگویی پرمحتوا که چراغ راه دیگران ـ و شاید آینده گان از راه نیامده باشد.
کتابی تحت نام «وَسِه» به قلم محمدقلی صدر اشکوری با قیمت پنج هزار تومان توسط انتشارات اندیشه زرین قزوین(سال 91) به گویش اشکوری ـ گالشی در 168 صفحهروانه بازار کتاب شده است با توجه به شناختنامه صدر اشکوری در خصوص شعر و پژوهش فرهنگ عامه و پیشروی در عمق آداب و رسوم قومی و قبیله یی با نگاهی نافذ به رویکرد اجتماعی و پرداختن به شیوه زندگی فردی،خصوصن شفاف سازی از جوامع و تمیز دادن قشر مرفه و تهیدست و درون مایه قرار دادن هر کدام آنها سوژه های کلیدی و داغی را ، برای سرایش انتخاب می نماید و خواننده با وسواسی بسیار حساس البته اگر خواننده یی پیدا شود با نگاه نقادانه یی آنرا دنبال نماید بسیار مهیجکننده است .
دوستانی ازما در خصوص پُل ارتباطی ارمنستان و واژه ی کاربردی تالش
ـ که امروزه برای دانشگاه ایروان ارمنستان از اهمیت ویژه یی برخوردار
است ، پرسشی نموده اند و اتفاقاتی که در این چند ماهه ، چه در سفرهای
آساتوریان به گیلان و چه قبل تر از آن ـ که در مقاله یی شرح مفصل آن
در ماهنامه پادنگ چاپ شده است و همان مقاله در این تارنما نیز قابل
رؤیت است شاید پاسخ شان را بتوانند درآن بیابند و ما اکنون حرف خاصی
در این رابطه ـ با پدیده ی تازه یی که یکی از جوانان خبرش را شتاب زده
در وبلاگی(سه شنبه 18مهر91 ساعت 6دقیقه بامداد) منتقل مینماید وبعد
نوشته ی هیجان زده ی قبلی را پاک و این بار به شیوه ی دلخواه دوستان
اش(!) بازتاب می دهد و ساعت های بعد در سایتی با حروفی بزرگتر به
نمایش گذاشته می شود از همین جای کار می توان دریافت ، آنچه که روی
داده ـ دوستان زیاد حساس نباشند و این موضوع را جدی نگیرند واگر
به دقت مطلب پایین این خبر را ملاحظه نماییم مبنی بر این که :«نشریه
[...]هم رفت» چرا رفت ؟! را به«گذر زمان واگذار» می کنیم و ما تنها آن
دسته ازپژوهشگران اقوام که رویدادهای منطقه را به دقت پیگیری می نمایند
ارجاع می دهیم به مقاله «نگاهی عمیق به «تالش شناسی» های ارمنستان»
و یادداشت کوتاهی که در پایان تقدیم خوانندگان فهیم می شود:
« مأموریت خاموش» حربه یی ست که سران استکبار جهانی آنرا برای نفوذ ، شناسایی و تخریب ستون فقرات اقوام تجویز می نمایند. در این راهکار، آنها به عواملی نیاز دارند تا بتوانند ایده های روی کاغذشان را عملی کنند.آنها برای به اجرا گذاشتن ناتوی فرهنگی سرمایه گذاری کلانی كرده که در آن کابرد فیزیکی هیچ معنایی نداشته و ندارد و آنچه کهبیشتر حایز اهمیت است در هم آمیزی پدیده هایی که تا حدودی چفت و بست هم باشند و با ابزار آلات نرم علیه کشوری باشد. اگر به دقت رویداد های منطقه یی از جمله کشور همسایه (عراق) را بنگریم منطقه اقلیم کردستان خود از اسرائیل سلاح جنگی خریداری می نماید وهمان کُردهایی که زمانی ژست ضد امپریالیستی به خود گرفته بودند و امروز بی اعتناء از دولت خود دست آویز اسرائیل شده اند. و یا همین چند روز قبلکه باز روزنامه یی افشاء نمود ، ترکیه زمین های مرزی خود را به اسرائیل فروخته است که بده بستان های ارمنستان و جمهوری آذربایجان و اختلاف این دو که جای بحث دارد . اگر چه، هر از چند گاه گردهمایی هایی تحت نام «همایش» و ظاهرن با تبلیغات حجیم دروسعتی بسیار بیشتر از آنچه که تصور می شود ،بر گزار می شود که همایش کلان منطقه یی در اسلامبول نمونه ی بارزی از این دست همایش ها بود که مشخص گردید رژیم صهیونیستی آن را برای به دام انداختن اساتید کشورمان تدارک دیده بود. و با چنین پدیده هایی در محدوده ی محفلی تر که قبلن در زمان اصلاحات در ایران به وفور یافت می شد و بعدها به روسیه کشانده شد و امروز با نام های مختلف و به حراج گذاشتن واژه ی تالش اگرچه تا حدودی در مطبوعات کمرنگ ودر فضای مجازی معدودی بازتاب می یابد بی آنکه پشت صحنه این رفت و آمد و مقالات ارایه شده و گزارش کاری در اختیار عموم قرار بگیرد.
استاد غلامحسین مبشری از پیران و پیشکسوتان تئاتر استان قزوین
که در سال های جوانی در تئاتر ایران ـ در کنار بزرگان سر شناس
که امروز از ستاره های سینمای کشورمان هستند بالیده است و در
قزوین از محبوبیت ویژه یی برخورداراست . ایشان نمایشنامه های
بیشماری را نوشته و کار گردانی نموده است . نوشته ی پیش رو
دست کم دو دهه قبل به نگارش درآمده است و هر بار که او را در
قزوین می بینیم ، با خوش وبش های آشنای هنری اش که بر گرفته
از سوز و گداز زمانه کنونی ماست و بدرقه اش نیز لبخندی مملو از
مهربانی که از دل بر می خیزد و لاجرم بر دل نشیند و این بار مارا
برآن داشت به آنچه که بیست سال پیش از هنر گفته ـ همان بهتر که
با بیست سال قبل به دور برمان بنگریم:
ازهنر پرسیدم : تو چیستی ؟
بی درنگ گفت : تو کیستی ؟!
با اطمینان پاسخ دادم : من هنرمندم . همان که اگر نباشم تو نیستی .
هنر پوزخنده زد در چشمانم خیره شد . با نگاه ژرف تا اعماق وجودم را نگریست و پس از مکث کوتاهی که در من سالها نمود، تردید آمیز پرسید:
من چه هستم؟!
این بار من با تمسخر خندیدم : من از تو پرسیدم؟
آمرانه گفت:
نکته همین جاست . تو چگونه هنرمندی که نمی دانی من چه هستم ؟
با غرور سرم را بالا گرفتم :
ـ من ؟ من خوب می دانم ، تو هنری . هنر یعنی افتخار ، شهرت ، ثروت ، آرامش و...
حرفم را برید:
ـ اشتباه می کنی ، تو هنوز نفهمیده ای . به همین منظور هم داری انحراف می روی و یا مبالغه می کنی . زیرا من هزاران پوسته و لایه دارم که از معرفی اشخاص نهفته است . برای رسیده به فهم و درکم تلاش فراوان و بی وقفه ای لازم است .
او درست می گفت. اما من برای اینکه خودم را حفظ کنم و به او نشان بدهم که جا نخورده ام حق به جانب گفتم:
شعر فروغ فرخزاد از ابعاد و امکان هاي خاص روان شناختي تشکيل شده است که برابر تاريخ معاصر ايران ، واجد نوعي نابجايي (dislocation) فرهنگي است ، نوعي زوالِ روال (routine) و مهارِ انفعال کدهاي سنتي زن نگاري است . اين نابجايي شعر فروغ را مي توان در زاويه ي اول يک استعاره ي ملي در حوزه ي ادبيات زن قلمداد نمود ، استعاره به معناي سخنگويي در وجه و بخش محذوف جامعه و حتي بالاتر مي آيد ، مدعي العموم مي شود تا حافظ و سعدي و مولانا و... را با کيفرخواست يک هزاره تاريخ مذکر به باد انتقاد بگيرد.اين استعاره نيم نگاهي هم به قلمرو واقعيت دارد ، استعاره ي فروغ از احساس تا ارجاع با زباني نيمه تراژيک به مرزبندي زبان و جهان زن مي پردازد که اينهمان واقعيت است و هر گونه ذهن پردازي مبتني بر طراحي تابو در مورد زن را با زبان- جهان منطقي رد مي کند:
خوشبختانه اخیرا در محافل مدیریت ارشد، برنامهریز و تصمیمگیر فرهنگی شهر مذهبی قزوین در خصوص بازاندیشی اصلاحگرایانه پیرامون مراسم ترحیم مردم شهر (همانند کم کردن از تعداد مجالس طاقتفرسای بیپایه و پرهزینه آن) بحثهایی جدی دنبال میشود. آداب و رسومی که در گذشته رایج نبوده و امروزه در "عرف" جامعه قابلمشاهده بوده و با اقتدار حاکمیت دارد. در اول بهتر به نظر میآید تلاش شود که عرف چیست.
مقاله يي چاپ نشده از استاد منصور خادم الشريعه ساماني عضو انجمن بين المللي ايران شناسي
مقاله اي که در پي ارايه مي شود در واقع امر بر گرفته ازمقدمه کوششي با نام " معرفي و تحليل زبان تالشي ( لهجه گسکره اي ) " مي باشد . با توجه به اتمامپژوهش ياد شده ، اميد است تمامي کار در آينده نزديک نيز به منظور ملاحظه اهل قلم جامعه فرهنگ دوست گيلانيان به زيور طبع آراسته شود .
از روزي که نخستين ترجمههاي شعر فرنگي، در صورت فابلهاي لافونتن، وارد زبان فارسي و عربي شده است يکقرن ميگذرد. در اين قرن شعر فارسي و عربي تحولات شگرفي به خود ديده است. هر کسي با تاريخ ادبيات اين دوزبان اندکي آشنايي داشته باشد، به نيکي ميداند که در تاريخ حيات فرهنگي ايرانيان و عربها، هيچ قرني به اندازهقرن بيستم ميدان دگرگونيهاي سريع و چشم اندازهاي رنگارنگ نبوده است.