حكيم عمر خيام نيشابوري از جمله شاعراني است كه سهم بسزايي در شعر پس از خود داشته اند . او در كنار سعدي ، حافظ و مولوي بيشترين سهم تاثير گذاري بر ادبِ پس از خود را در ميان ديگر شاعران داشته و اشعار او از معدود اشعار تاثير گذاري است كه به انتقال فضاي فكري و نوعي بينش و جهان بيني منجر شده اند .
شبكه ي 5 سيماي جمهوري اسلامي ايران (شبكه تهران) روز پنجشنبه 7شهريور92 ساعت 16 در فيلم مستندي از زندگي پروفسور مجيد سميعي در برنامه اش كه «مشاهير تهران» نام دارد پخش نمود كه براي هر ايراني ـ خصوصن ايراني اي كه گيلاني باشد مايه ي مباهات بود كه تصويرش قاب آينه ي مشاهير تهران در رسانه ي ملي را مزين نمايد.
در پُست قبلي ـ يكي دوهفته ي قبل نوشتيم ، شخصي به نام «مركزمدنيت تالش» به اين سويي ها معرفي شد كه حتا اين بنده ي خدا يك اتاق براي «مدنيت» اش نداشت ، تا بخواهد تحت عنوان NGO ، به اصطلاح با تالشان دادو ستد فكري و فرهنگي و ... بكند. جالب اينكه در كنارهمه ي اين ها ، فعاليت سياسي اش كه همان «نامه به رئيس جمهور»محترم سابق كشورمان باشد را بدون اتاق كار ، دنبال نموده تا وجهه ي اجتماعي اش را به رُخ تالشان دو سو بكشاند. متأسفانه آن «نامه» يي كه در بروشورهاي قبلي به ويترين تبليغ گذاشته شده بود ، حتا نتوانسته بود به دفاع از آن بر خيزد .
با پوزش از خوانندگان فهيم و اهل پژوهش . بايد گفته شود ، بي غرض و حُب و بغض ، آنچه كه در زير مي آيد ، يك ذره نخواسته ايم قلم را با نفرت و حسدآلوده نماييم . چرا كه واژه ي «تالش» به همان اندازه براي مان عزيز است كه واژه ي مقدس ايران مي باشد. هر آنچه كه مي آيد حقيقتي ست به نام نقد،(حال تند و كندي آن بستگي دارد به جذب و دفع انديشه وراني كه مخاطب اين ياد داشت قرار مي گيرد) شايد سر دبير جريده ، حق را به ما بدهد . تا جايي كه مي دانيم ، دررابطه با رويدادهاي پيرامون خود به روز هست و به خوبي مي داند ، آن نامزدي كه قبلن در شعار انتخاباتي اش مي گفت : اگر من برنده شوم معاونت اقوام تشكيل خواهم داد. و حتا در شاندرمن يك بنر عريض و تأويل هم به استقبال از آن نصب كرده بودند . جالب اينكه او به تالش مي آيد، اما در مناظره تلويزيوني از همه اقوام ايراني نام مي برد الا تالش!و به يقين مي دانيم كه اين قوم تالش در حافظه اش نمانده است .
چند روز بعد از نوشتن مقاله ي «واژه هاي نوظهور»ديروز و امروز تالش ، سفري به شمال داشتم بر حسب اتفاق نزد پژوهشگري آگاه به مسايل سياسي حضور يافتم و گويا مقاله ي ياد شده را نيز خوانده بود و با رضايت خاطر به حقير گفت : «به من بگو ببينم در عهدنامه ننگين تركمن چاي ميرمصطفي خان ـ عامه تالش با اسب شان مقصر بودند يا روس ها زيرك؟شما در پيام هاي بازرگاني صدا و سيما ، در تبليغ از سوژه ي مورد نظر ، به فروش كالاي تبليغي مي انديشي يا به هوش بيننده يي كه آنرا مي نگرد؟ آن بنده ي خداي غير تالش مقصر نيست چرا كه كارخانه ي سود آوري به نام تالش داير است ودر تبليغات بازرگاني اش نيز مي بايست همايش باشد ، مدرك باشد ، مدال باشد ، يادبود باشد و... باشد ناز شصتش بذار باشد. مگر نخوانده ايد اخبار نامه ميرزا احمد را كه در يكي از صفحاتش كه الان ياد ندارم آورده كه :«من عرض كردم قربان شوم مير حسن خان[فرزند مير مصطفي خان] دست از دامان شما بر نخواهد كشيد تالش قربان شما باد» تلخ تر از اين تالش تاريخي دارد؟و...»وقتي اينها را بازگو نمودند به ياد شاعر و پژوهشگر تالش افتادم كه سينه اش صندوقچه ي اسرار اين واژه بر باددادن هاست كه به همين لحاظ هيچ NGOيي جرأت نمي كند رو در روي ايشان قرار بگيردتا آنچه كه به نام تالش رقم خورده است را بازگو نمايد.
عزیزی زحمت کشیده دو نسخه از جریده محلی را به آدرس ... برای مان پُست کرده و در جدیدترین شماره ی پیش رو که تاریخ تیرماه 92 را در پیشانی خود دارد ، در یکی از صفحات نسخه ی جدید، دبیر محترم در کنار یادداشت های پراکنده یی که در قالب «یادداشت های سردبیر» گنجانده ، در بین چند سوژه ی پیرامونی ، فصل بلندی را نیز به «سیاست های ارمنستان» و «رادیو»یی که امروز به نام «تالشستونی صدو» بر سر زبان هاست اختصاص داده است .
سبک هر شاعر اصیلشناسنامه و سند و هویت اوست .در لایه های شعر شاعران بزرگ هر عصری به ویژه شعر دوره ی تکاملی آنان ، عناصر سبکی ویژه ای متناسب با اندیشه و احساس و بینش ژرف نگری در لابه لای این آثار ماندگار سبک آنها را بررسی می کنیم .مهدی اخوان ثالث یکی از شاعران صاحب سبکی است که با زبانی منحصر به فرد، شعرهای برجسته و ماندگاری از خود به یاد گار گذاشته است . سبک اخوان را به اختصار می توان این گونه بیان کرد:
خلیلی پور دارستانی شاعر پیشکسوت رودبار را بایستی قافله دار شعر عناصر اربعه دانست ، چرا که ستون اصلی اشعارشان از آب و خاک و باد و آتش شکل گرفته است . محال ممکن است قطعه یی از آن را نخوانی و به این عنصرها ـ و از تصویرهای وسوسه انگیزی که جزءجدانشدنی پرداخت های شعری اش است لذت نبری .او در بکار گیری چنین ادبیاتی مهارت خاصی دارد و در چینش الگوها وسنگ نماهای ساختمان بیان شعری به ساختار شکنی شعر اقوام دست یافته است .مهم نیست که این شکستن ها در چه مراحلی صورت گرفته باشد ، بلکه آنچه نمود عینی پیدا می کند مستند شعری ست که خواننده را به دنبال خود می کشاند و رد این نمادها با گذر از درون مایه گی اصلی که ریشه درطبیعت شعرش دارد ، اصولن مقیاس ديد ایشان را نشان می دهد . شاعری که شاخص شعری اش نشأت گرفته از همان طبیعت است و با بسامد واژه هایی چون ترکه و ماه و مه و آتش و... در این روال مسیر خود را انتخاب می نماید .
پژوهش «تالش شناسی» در تالش حدودن دو سه دهه قدمت دارد و با وجود کاستی های موجود در منطقه از نظر امکانات آکادمیک و پژوهشی ـ البته برای خود تالشان ونه تالش پژوهشان غیر ، به وسع خود خیلی ناچیز به نظر می رسد . این موضوعی نیست که در این عصر مدرنیسم بتوان آنرا پنهان و کتمان کرد. اصولن درون مایه پژوهش در وهله اول خود باید دارای موادخامی برای پژوهشگر باشد تا بتواند خشت های بنیادین آنرا به مراتب با نظم نوین و دیسپلین خاصی چیدمان نماید . اگر روزی آن پژوهش گردآوری شده در سطحی معقول در دسترس قرار گرفت ، بتوان آنرا به عنوان الگویی پرمحتوا که چراغ راه دیگران ـ و شاید آینده گان از راه نیامده باشد.
کتابی تحت نام «وَسِه» به قلم محمدقلی صدر اشکوری با قیمت پنج هزار تومان توسط انتشارات اندیشه زرین قزوین(سال 91) به گویش اشکوری ـ گالشی در 168 صفحهروانه بازار کتاب شده است با توجه به شناختنامه صدر اشکوری در خصوص شعر و پژوهش فرهنگ عامه و پیشروی در عمق آداب و رسوم قومی و قبیله یی با نگاهی نافذ به رویکرد اجتماعی و پرداختن به شیوه زندگی فردی،خصوصن شفاف سازی از جوامع و تمیز دادن قشر مرفه و تهیدست و درون مایه قرار دادن هر کدام آنها سوژه های کلیدی و داغی را ، برای سرایش انتخاب می نماید و خواننده با وسواسی بسیار حساس البته اگر خواننده یی پیدا شود با نگاه نقادانه یی آنرا دنبال نماید بسیار مهیجکننده است .
دوستانی ازما در خصوص پُل ارتباطی ارمنستان و واژه ی کاربردی تالش
ـ که امروزه برای دانشگاه ایروان ارمنستان از اهمیت ویژه یی برخوردار
است ، پرسشی نموده اند و اتفاقاتی که در این چند ماهه ، چه در سفرهای
آساتوریان به گیلان و چه قبل تر از آن ـ که در مقاله یی شرح مفصل آن
در ماهنامه پادنگ چاپ شده است و همان مقاله در این تارنما نیز قابل
رؤیت است شاید پاسخ شان را بتوانند درآن بیابند و ما اکنون حرف خاصی
در این رابطه ـ با پدیده ی تازه یی که یکی از جوانان خبرش را شتاب زده
در وبلاگی(سه شنبه 18مهر91 ساعت 6دقیقه بامداد) منتقل مینماید وبعد
نوشته ی هیجان زده ی قبلی را پاک و این بار به شیوه ی دلخواه دوستان
اش(!) بازتاب می دهد و ساعت های بعد در سایتی با حروفی بزرگتر به
نمایش گذاشته می شود از همین جای کار می توان دریافت ، آنچه که روی
داده ـ دوستان زیاد حساس نباشند و این موضوع را جدی نگیرند واگر
به دقت مطلب پایین این خبر را ملاحظه نماییم مبنی بر این که :«نشریه
[...]هم رفت» چرا رفت ؟! را به«گذر زمان واگذار» می کنیم و ما تنها آن
دسته ازپژوهشگران اقوام که رویدادهای منطقه را به دقت پیگیری می نمایند
ارجاع می دهیم به مقاله «نگاهی عمیق به «تالش شناسی» های ارمنستان»
و یادداشت کوتاهی که در پایان تقدیم خوانندگان فهیم می شود:
« مأموریت خاموش» حربه یی ست که سران استکبار جهانی آنرا برای نفوذ ، شناسایی و تخریب ستون فقرات اقوام تجویز می نمایند. در این راهکار، آنها به عواملی نیاز دارند تا بتوانند ایده های روی کاغذشان را عملی کنند.آنها برای به اجرا گذاشتن ناتوی فرهنگی سرمایه گذاری کلانی كرده که در آن کابرد فیزیکی هیچ معنایی نداشته و ندارد و آنچه کهبیشتر حایز اهمیت است در هم آمیزی پدیده هایی که تا حدودی چفت و بست هم باشند و با ابزار آلات نرم علیه کشوری باشد. اگر به دقت رویداد های منطقه یی از جمله کشور همسایه (عراق) را بنگریم منطقه اقلیم کردستان خود از اسرائیل سلاح جنگی خریداری می نماید وهمان کُردهایی که زمانی ژست ضد امپریالیستی به خود گرفته بودند و امروز بی اعتناء از دولت خود دست آویز اسرائیل شده اند. و یا همین چند روز قبلکه باز روزنامه یی افشاء نمود ، ترکیه زمین های مرزی خود را به اسرائیل فروخته است که بده بستان های ارمنستان و جمهوری آذربایجان و اختلاف این دو که جای بحث دارد . اگر چه، هر از چند گاه گردهمایی هایی تحت نام «همایش» و ظاهرن با تبلیغات حجیم دروسعتی بسیار بیشتر از آنچه که تصور می شود ،بر گزار می شود که همایش کلان منطقه یی در اسلامبول نمونه ی بارزی از این دست همایش ها بود که مشخص گردید رژیم صهیونیستی آن را برای به دام انداختن اساتید کشورمان تدارک دیده بود. و با چنین پدیده هایی در محدوده ی محفلی تر که قبلن در زمان اصلاحات در ایران به وفور یافت می شد و بعدها به روسیه کشانده شد و امروز با نام های مختلف و به حراج گذاشتن واژه ی تالش اگرچه تا حدودی در مطبوعات کمرنگ ودر فضای مجازی معدودی بازتاب می یابد بی آنکه پشت صحنه این رفت و آمد و مقالات ارایه شده و گزارش کاری در اختیار عموم قرار بگیرد.
استاد غلامحسین مبشری از پیران و پیشکسوتان تئاتر استان قزوین
که در سال های جوانی در تئاتر ایران ـ در کنار بزرگان سر شناس
که امروز از ستاره های سینمای کشورمان هستند بالیده است و در
قزوین از محبوبیت ویژه یی برخورداراست . ایشان نمایشنامه های
بیشماری را نوشته و کار گردانی نموده است . نوشته ی پیش رو
دست کم دو دهه قبل به نگارش درآمده است و هر بار که او را در
قزوین می بینیم ، با خوش وبش های آشنای هنری اش که بر گرفته
از سوز و گداز زمانه کنونی ماست و بدرقه اش نیز لبخندی مملو از
مهربانی که از دل بر می خیزد و لاجرم بر دل نشیند و این بار مارا
برآن داشت به آنچه که بیست سال پیش از هنر گفته ـ همان بهتر که
با بیست سال قبل به دور برمان بنگریم:
ازهنر پرسیدم : تو چیستی ؟
بی درنگ گفت : تو کیستی ؟!
با اطمینان پاسخ دادم : من هنرمندم . همان که اگر نباشم تو نیستی .
هنر پوزخنده زد در چشمانم خیره شد . با نگاه ژرف تا اعماق وجودم را نگریست و پس از مکث کوتاهی که در من سالها نمود، تردید آمیز پرسید:
من چه هستم؟!
این بار من با تمسخر خندیدم : من از تو پرسیدم؟
آمرانه گفت:
نکته همین جاست . تو چگونه هنرمندی که نمی دانی من چه هستم ؟
با غرور سرم را بالا گرفتم :
ـ من ؟ من خوب می دانم ، تو هنری . هنر یعنی افتخار ، شهرت ، ثروت ، آرامش و...
حرفم را برید:
ـ اشتباه می کنی ، تو هنوز نفهمیده ای . به همین منظور هم داری انحراف می روی و یا مبالغه می کنی . زیرا من هزاران پوسته و لایه دارم که از معرفی اشخاص نهفته است . برای رسیده به فهم و درکم تلاش فراوان و بی وقفه ای لازم است .
او درست می گفت. اما من برای اینکه خودم را حفظ کنم و به او نشان بدهم که جا نخورده ام حق به جانب گفتم:
شعر فروغ فرخزاد از ابعاد و امکان هاي خاص روان شناختي تشکيل شده است که برابر تاريخ معاصر ايران ، واجد نوعي نابجايي (dislocation) فرهنگي است ، نوعي زوالِ روال (routine) و مهارِ انفعال کدهاي سنتي زن نگاري است . اين نابجايي شعر فروغ را مي توان در زاويه ي اول يک استعاره ي ملي در حوزه ي ادبيات زن قلمداد نمود ، استعاره به معناي سخنگويي در وجه و بخش محذوف جامعه و حتي بالاتر مي آيد ، مدعي العموم مي شود تا حافظ و سعدي و مولانا و... را با کيفرخواست يک هزاره تاريخ مذکر به باد انتقاد بگيرد.اين استعاره نيم نگاهي هم به قلمرو واقعيت دارد ، استعاره ي فروغ از احساس تا ارجاع با زباني نيمه تراژيک به مرزبندي زبان و جهان زن مي پردازد که اينهمان واقعيت است و هر گونه ذهن پردازي مبتني بر طراحي تابو در مورد زن را با زبان- جهان منطقي رد مي کند:
خوشبختانه اخیرا در محافل مدیریت ارشد، برنامهریز و تصمیمگیر فرهنگی شهر مذهبی قزوین در خصوص بازاندیشی اصلاحگرایانه پیرامون مراسم ترحیم مردم شهر (همانند کم کردن از تعداد مجالس طاقتفرسای بیپایه و پرهزینه آن) بحثهایی جدی دنبال میشود. آداب و رسومی که در گذشته رایج نبوده و امروزه در "عرف" جامعه قابلمشاهده بوده و با اقتدار حاکمیت دارد. در اول بهتر به نظر میآید تلاش شود که عرف چیست.
مقاله يي چاپ نشده از استاد منصور خادم الشريعه ساماني عضو انجمن بين المللي ايران شناسي
مقاله اي که در پي ارايه مي شود در واقع امر بر گرفته ازمقدمه کوششي با نام " معرفي و تحليل زبان تالشي ( لهجه گسکره اي ) " مي باشد . با توجه به اتمامپژوهش ياد شده ، اميد است تمامي کار در آينده نزديک نيز به منظور ملاحظه اهل قلم جامعه فرهنگ دوست گيلانيان به زيور طبع آراسته شود .
از روزي که نخستين ترجمههاي شعر فرنگي، در صورت فابلهاي لافونتن، وارد زبان فارسي و عربي شده است يکقرن ميگذرد. در اين قرن شعر فارسي و عربي تحولات شگرفي به خود ديده است. هر کسي با تاريخ ادبيات اين دوزبان اندکي آشنايي داشته باشد، به نيکي ميداند که در تاريخ حيات فرهنگي ايرانيان و عربها، هيچ قرني به اندازهقرن بيستم ميدان دگرگونيهاي سريع و چشم اندازهاي رنگارنگ نبوده است.