دوستانی ازما در خصوص پُل ارتباطی ارمنستان و واژه ی کاربردی تالش
ـ که امروزه برای دانشگاه ایروان ارمنستان از اهمیت ویژه یی برخوردار
است ، پرسشی نموده اند و اتفاقاتی که در این چند ماهه ، چه در سفرهای
آساتوریان به گیلان و چه قبل تر از آن ـ که در مقاله یی شرح مفصل آن
در ماهنامه پادنگ چاپ شده است و همان مقاله در این تارنما نیز قابل
رؤیت است شاید پاسخ شان را بتوانند درآن بیابند و ما اکنون حرف خاصی
در این رابطه ـ با پدیده ی تازه یی که یکی از جوانان خبرش را شتاب زده
در وبلاگی(سه شنبه 18مهر91 ساعت 6دقیقه بامداد) منتقل مینماید وبعد
نوشته ی هیجان زده ی قبلی را پاک و این بار به شیوه ی دلخواه دوستان
اش(!) بازتاب می دهد و ساعت های بعد در سایتی با حروفی بزرگتر به
نمایش گذاشته می شود از همین جای کار می توان دریافت ، آنچه که روی
داده ـ دوستان زیاد حساس نباشند و این موضوع را جدی نگیرند واگر
به دقت مطلب پایین این خبر را ملاحظه نماییم مبنی بر این که :«نشریه
[...]هم رفت» چرا رفت ؟! را به«گذر زمان واگذار» می کنیم و ما تنها آن
دسته ازپژوهشگران اقوام که رویدادهای منطقه را به دقت پیگیری می نمایند
ارجاع می دهیم به مقاله «نگاهی عمیق به «تالش شناسی» های ارمنستان»
و یادداشت کوتاهی که در پایان تقدیم خوانندگان فهیم می شود:
« مأموریت خاموش» حربه یی ست که سران استکبار جهانی آنرا برای نفوذ ، شناسایی و تخریب ستون فقرات اقوام تجویز می نمایند. در این راهکار، آنها به عواملی نیاز دارند تا بتوانند ایده های روی کاغذشان را عملی کنند.آنها برای به اجرا گذاشتن ناتوی فرهنگی سرمایه گذاری کلانی كرده که در آن کابرد فیزیکی هیچ معنایی نداشته و ندارد و آنچه کهبیشتر حایز اهمیت است در هم آمیزی پدیده هایی که تا حدودی چفت و بست هم باشند و با ابزار آلات نرم علیه کشوری باشد. اگر به دقت رویداد های منطقه یی از جمله کشور همسایه (عراق) را بنگریم منطقه اقلیم کردستان خود از اسرائیل سلاح جنگی خریداری می نماید وهمان کُردهایی که زمانی ژست ضد امپریالیستی به خود گرفته بودند و امروز بی اعتناء از دولت خود دست آویز اسرائیل شده اند. و یا همین چند روز قبلکه باز روزنامه یی افشاء نمود ، ترکیه زمین های مرزی خود را به اسرائیل فروخته است که بده بستان های ارمنستان و جمهوری آذربایجان و اختلاف این دو که جای بحث دارد . اگر چه، هر از چند گاه گردهمایی هایی تحت نام «همایش» و ظاهرن با تبلیغات حجیم دروسعتی بسیار بیشتر از آنچه که تصور می شود ،بر گزار می شود که همایش کلان منطقه یی در اسلامبول نمونه ی بارزی از این دست همایش ها بود که مشخص گردید رژیم صهیونیستی آن را برای به دام انداختن اساتید کشورمان تدارک دیده بود. و با چنین پدیده هایی در محدوده ی محفلی تر که قبلن در زمان اصلاحات در ایران به وفور یافت می شد و بعدها به روسیه کشانده شد و امروز با نام های مختلف و به حراج گذاشتن واژه ی تالش اگرچه تا حدودی در مطبوعات کمرنگ ودر فضای مجازی معدودی بازتاب می یابد بی آنکه پشت صحنه این رفت و آمد و مقالات ارایه شده و گزارش کاری در اختیار عموم قرار بگیرد.
استاد غلامحسین مبشری از پیران و پیشکسوتان تئاتر استان قزوین
که در سال های جوانی در تئاتر ایران ـ در کنار بزرگان سر شناس
که امروز از ستاره های سینمای کشورمان هستند بالیده است و در
قزوین از محبوبیت ویژه یی برخورداراست . ایشان نمایشنامه های
بیشماری را نوشته و کار گردانی نموده است . نوشته ی پیش رو
دست کم دو دهه قبل به نگارش درآمده است و هر بار که او را در
قزوین می بینیم ، با خوش وبش های آشنای هنری اش که بر گرفته
از سوز و گداز زمانه کنونی ماست و بدرقه اش نیز لبخندی مملو از
مهربانی که از دل بر می خیزد و لاجرم بر دل نشیند و این بار مارا
برآن داشت به آنچه که بیست سال پیش از هنر گفته ـ همان بهتر که
با بیست سال قبل به دور برمان بنگریم:
ازهنر پرسیدم : تو چیستی ؟
بی درنگ گفت : تو کیستی ؟!
با اطمینان پاسخ دادم : من هنرمندم . همان که اگر نباشم تو نیستی .
هنر پوزخنده زد در چشمانم خیره شد . با نگاه ژرف تا اعماق وجودم را نگریست و پس از مکث کوتاهی که در من سالها نمود، تردید آمیز پرسید:
من چه هستم؟!
این بار من با تمسخر خندیدم : من از تو پرسیدم؟
آمرانه گفت:
نکته همین جاست . تو چگونه هنرمندی که نمی دانی من چه هستم ؟
با غرور سرم را بالا گرفتم :
ـ من ؟ من خوب می دانم ، تو هنری . هنر یعنی افتخار ، شهرت ، ثروت ، آرامش و...
حرفم را برید:
ـ اشتباه می کنی ، تو هنوز نفهمیده ای . به همین منظور هم داری انحراف می روی و یا مبالغه می کنی . زیرا من هزاران پوسته و لایه دارم که از معرفی اشخاص نهفته است . برای رسیده به فهم و درکم تلاش فراوان و بی وقفه ای لازم است .
او درست می گفت. اما من برای اینکه خودم را حفظ کنم و به او نشان بدهم که جا نخورده ام حق به جانب گفتم:
شعر فروغ فرخزاد از ابعاد و امکان هاي خاص روان شناختي تشکيل شده است که برابر تاريخ معاصر ايران ، واجد نوعي نابجايي (dislocation) فرهنگي است ، نوعي زوالِ روال (routine) و مهارِ انفعال کدهاي سنتي زن نگاري است . اين نابجايي شعر فروغ را مي توان در زاويه ي اول يک استعاره ي ملي در حوزه ي ادبيات زن قلمداد نمود ، استعاره به معناي سخنگويي در وجه و بخش محذوف جامعه و حتي بالاتر مي آيد ، مدعي العموم مي شود تا حافظ و سعدي و مولانا و... را با کيفرخواست يک هزاره تاريخ مذکر به باد انتقاد بگيرد.اين استعاره نيم نگاهي هم به قلمرو واقعيت دارد ، استعاره ي فروغ از احساس تا ارجاع با زباني نيمه تراژيک به مرزبندي زبان و جهان زن مي پردازد که اينهمان واقعيت است و هر گونه ذهن پردازي مبتني بر طراحي تابو در مورد زن را با زبان- جهان منطقي رد مي کند:
خوشبختانه اخیرا در محافل مدیریت ارشد، برنامهریز و تصمیمگیر فرهنگی شهر مذهبی قزوین در خصوص بازاندیشی اصلاحگرایانه پیرامون مراسم ترحیم مردم شهر (همانند کم کردن از تعداد مجالس طاقتفرسای بیپایه و پرهزینه آن) بحثهایی جدی دنبال میشود. آداب و رسومی که در گذشته رایج نبوده و امروزه در "عرف" جامعه قابلمشاهده بوده و با اقتدار حاکمیت دارد. در اول بهتر به نظر میآید تلاش شود که عرف چیست.
مقاله يي چاپ نشده از استاد منصور خادم الشريعه ساماني عضو انجمن بين المللي ايران شناسي
مقاله اي که در پي ارايه مي شود در واقع امر بر گرفته ازمقدمه کوششي با نام " معرفي و تحليل زبان تالشي ( لهجه گسکره اي ) " مي باشد . با توجه به اتمامپژوهش ياد شده ، اميد است تمامي کار در آينده نزديک نيز به منظور ملاحظه اهل قلم جامعه فرهنگ دوست گيلانيان به زيور طبع آراسته شود .
از روزي که نخستين ترجمههاي شعر فرنگي، در صورت فابلهاي لافونتن، وارد زبان فارسي و عربي شده است يکقرن ميگذرد. در اين قرن شعر فارسي و عربي تحولات شگرفي به خود ديده است. هر کسي با تاريخ ادبيات اين دوزبان اندکي آشنايي داشته باشد، به نيکي ميداند که در تاريخ حيات فرهنگي ايرانيان و عربها، هيچ قرني به اندازهقرن بيستم ميدان دگرگونيهاي سريع و چشم اندازهاي رنگارنگ نبوده است.