قلم دکتر رضا دادجوی را قبلن بطور پراکنده در رسانه ها مرور نموده ام که حال و هوای خاص تالش را با خود دارد و بیشترین سوژه هایش بر مدار ماسال می چرخد. این بارخالکایی آمده وسعت نوشتارش را گسترش داده تا شاید قوم تالش بهتر در رمان دیده شود .این اثر 351صفحه دارد و به حکایتی می پردازد که از دهه ی 20تا اوایل انقلاب را شامل می شود . نقطه ی قوت خالکایی تراژدی تلخی است که در زندگی شخصیت های رمان رُخ داده است و هر یک از این شخصیت ها با سرگذشت شان ذهن ما را ساعت ها به خود در گیر می سازد و همچنین دو قطبی بودن جامعه در رژیم پهلوی دوم را به زیبایی به تصویر کشیده است .
سیزدهمین شماره «آوای املش» منتشر شد. آوای املش نشریه فرهنگی هنری و اجتماعی املش است که به صاحب امتیازی پزشک نامی و مردمی شرق گیلان ، دکتر صادق محبوبی منتشر می شود.الحق هم جای پای خود را در بخش پژوهشی آن منطقه پیدا کرده و طیف وسیعی از پژوهشگران را با خود همراه ساخته است .
این نشریه در شماره ی پاییزه ی خود با مقالات متنوع همراه با مقاله ای از گیلان شناس و شاعر تالش جمشید شمسی پور خشتاونی آذین بسته شده و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است .خشتاونی در مقاله ی خود به گویشی از گیلان پرداخته که جذابیت خاصی به «آوای آملش» داده است و دکتر محبوبی بزرگوار نیز در مدخلی زیبا و در تکمیل نمودن مقاله خشتاونی «خانه فرهنگ گیلان» را ، که امروز بجای پرداختن به اصل گیلان به گویش «مرکز رشت» اکتفا نموده جلوه ی ویژه به این نوشتار داده است .
همانگونه که در این تارنما قبلن ملاحظه شده ، شمسی پور چند سالی است که شیوه ی پژوهشی دوستان «مرکز رشت» را چندان مناسب گیلان شناسی نمی داند .این مقاله نیز با زاویه ای دیگر به همان پروژه ای پرداخته که بخشی از سوژه هایش را ازشرق گیلان گرفته و با ادله و شواهدی که به نوعی تالش نیز در آن درگیربوده و آمده هریک را در پیوند از هم به گیلان منتقل ساخته است . با هم می خوانیم:
***
از آنجایی که گیلان از منظر فرهنگی ، تاریخی کاملاً متنوع و متمایز بوده و همانند اطلس زبانی منحصر به فرد است . به همین لحاظ تفاوت ژرنال گیلو لوژی هر منطقه طبیعی به نظر می رسد . از علائم اثربخشی وفرامین تبلیغی آن می توان به سازمان های مردم نهاد در «مرکز رشت» یا همان NGOها اشاره نمود که با جنبه های تبلیغی و نام های نمادین ، با بهره گیری اعتبار قابل توجه از «گیلان » ـ با هماهنگی جراید ریزو درشت همسوی با گیلان گرایی!، نمود مشخصی به خود می گیرد. در قبال مدل سازی گیله وا و «دامون» ـ نبش قبر شده! از همه برجسته تر و قابل مشاهده است .
هفته های گذشته قوم نجیب و کُهن مان ـ تالش با پدیده ی رسانه ای از جنس گیلان گرایی!در«مرکز رشت» مواجه بود که جا دارد در همین خصوص یادداشتی در دوقسمت ـ بخش اول همین نوشتار پیش روست و بخش دوم آن تحت نام«دیارمیرزا الموت است...» در اختیار عزیزان بازدید کننده قرارمی گیرد.اما چون باانصاف می بایست قضاوت نمود و همه ی رفتارو کردارمان را بر اصولی قرار دهیم که کشور نازنین اسلامی مان ـ آنگونه که بستر را برای مان فراهم نموده از آن بهره ی بهینه ، برای همین آب و خاک برده شود.
اول از همه از خودمان شروع کنیم و بعد برسیم به آنهایی که به تالش کم لطفی کرده و می کنند ـ همانگونه که اشاره شد این پدیده (داعش) نام ویرانگری را به یدک می کشد و از آستین امپریالیزم آمریکا بیرون جسته است. با وجود اینکه نام مشمئزکننده ای داردو در این بلبشوی رسانه ای که شیطنت کلمات در آن بیشمار است و در شبکه های مجازی گاهن رُخ داده و دیدگاه های گوناگونی را به سمت خود معطوف داشته است.که بارها نیز از طرف نظام مقدس اسلامی در خصوص این پدیده اطلاع رسانی خوبی شده است تا جوانان ناخواسته در دام چنین پدیده هایی گرفتار نیایند .خوشبختانه در منطقه شمال نیز ائمه محترم جمعه در آگاه سازی این قضیه نقش بسزایی داشته اند. اینکه بیایم این پدیده را محدود به گیلان و تالش بدانیم ، اینگونه نبوده و نیست. چرا که این مسئله یک موضوع جهانی ست و ماهیت درونی و برونی آن بر کسی پوشیده نیست . حتا آزادیخواهان جهان نیز این پدیده ی امپریالیستی را به خوبی می شناسند. از جمله ی آن خود تالشان از برادران اهل تسنن گرفته تا تشیّع که تالشان اهل تسنن نگین درخشان منطقه ی شمال شهرستان تالش اند و در کنار برادران اهل تشیّع آنچنان با محبت و صمیمیت و صداقت زیسته اند که شاید زبانزد عام خاص باشند و درکنار آن با دیگر اقوام نیز بطور مسالمت آمیز در پیرامون هم به زندگی روزمره خویش ادامه می دهند.
ره آورد گیل منتشر شد.ماهنامه ره آورد گیل از آن دسته مجلات پژوهشی گیلان است که در این چند ساله توانسته در بین اهل پژوهش جایگاه والایی برای خود پیدا نماید و در کنار ادبیات معاصر به فرهنگ و هنر و ادبیات بومی شمال ایران نیز می پردازد.
این نشریه مردمی در تازه ترین شماره ی خود (52ـ53 پیاپی 65ـ66 مرداد و شهریور95) در کنار آثار معاصرین و ادبیات بومی منطقه ، مقاله ای از گیلان شناس و شاعر تالش ، جمشید شمسی پور خشتاونی در تبار شناسی از نهضت جنگل به چاپ رسانده که برای اهل پژوهش و تاریخ نهضت جنگل قابل توجه است . خشتاونی با بهره گیری از کتاب مستشار انگلیسی چک تبار، تحت نام «بیگانه ی در کنار کوچک خان» اثر یان کولارژ زوایای مبهم نهضت جنگل را که تاکنون کتمان مانده بود تحلیل نموده است .
در کنار معرفی از کتاب عنوان داشته که میرزا کوچک خان از تبار رشوندهای الموت و کُرد بود.اگر در دوره دوم و سوم نهضت جنگل به منطقه ی آلیان پناه برده ، با هنر زبان کُردی توانسته حلقه ی سرداران خود را در پیرامونش جمع نمایند.که بخشی از این اسناد را از دل همین کتاب گرفته و بخش های دیگر را که در کتابخانه ی مجلس شورای اسلامی ثبتو ضبط است ـ و تاکنون گیلان شناسان از وجود چنین اسنادی بهره بهینه نبرده اند تا گفته باشند این زبان کُردی بود که بعد از منطقه ی آلیان بیشترین نقش را در تاریخ مبارزات 7ساله جنبش جنگل داشته است .مقاله ای که هم اکنون در نشریه تازه منتشر شده ی ره آورد گیل در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است . ما نیز با کسب اجازه از خشتاونی در اختیار خوانندگان قرار می دهیم:
***
از جنبش جنگل روایت های فراوانی در دسترس و تالیفات زیادی صورت گرفته است .همچنین مراکز متعددی به آن پرداخته و یا پیگیر آن هستند . تنها کتابی که ازنزدیک به نقل حوادث و وقایع نهضت جنگل پرداخته و ناگفته های بیشماری با خود دارد«بیگانه ای در کنار کوچک خان» اثر یان کولارژ مهمان چک تبار میرزا می باشد.
کتابی که در تشخیص ارزش استنادی ، به مراتب جدی تر و عمقی تر است . این اثر را رضا میرچی ترجمه و نشر فرزان روز در سال 1384 منتشر ساخته است.
گاهی وقت ها نمی توان واقعیت ها را از خوانندگان پنهان نمود و ناگفتنی ها را نگفت. چرا که پنهان کاری چنین فرایندی ، خود فرایند منفی دیگری را در پی خواهد داشت. به همین خاطر این نوشتار نیز همانند دیگر نوشتار انتقادی مان بر می گردد به تالش و ناهنجاری هایی که[البته با پوزش از اهل قلم تالش که چنین دیالوگ هایی را می بینند و می خوانند که بعضن نیاز است چنین پدیده هایی آسیب شناسی گردند]که هر از چند گاه در رسانه های مکتوب و مجازی مرتبط با تالش سر از ناکجاآبادی در آورده که نگاه ها را به سوی خود جلب می نماید و در چند پلان در زیر خواهد آمد.
(1)
هفته های قبل یکی از دوستان طناز و بذله گوی مان ، در طی تماسی همراه با هجویات همیشگی اش که ما را از نیش و کنایاتش بی نصیب نمی گذارد و هر چند وقت محبت می کنند و جویای حال مان می شود . طبق معمول هم ما را از بعضی اخبار و روایات مطلع می سازد. این بار نیز سوژه اش را شکار نموده و با حالت تمسخر و توأم با شوخی که در کل ، شیرازه ی کلامش را تشکیل می دهد، با این یاد آوری که «جناب وزمتر؛ اخیراً به حریم تلگرام رفته ای؟[که خوشبختانه و یا متأسفانه میانه ی خوبی هم با اینستاگرام و تلگرام و...ندارم]آقای منفی باف ، هی می گویی تالش تولید ندارد، تالش پیشرفت ندارد، تالش هنر ندارد، تالش زنده نمی ماند ، چه و چه و چه را ندارد.برو بخوان! مطالعه کن! درجه سوادت را بالا ببر! برادر من . این [فتره لس] تالشی که در فلان بازار خرید و فروش می شود را ببین که در شبکه ی اجتماعی چها می کند ؟! اصلن رفته ای تا ببینی؟ بعد می نویسی[با اینستاگرام و تلگرام و... تالش زنده نمی شود] تالش با اینها به جایی نمی رسد! هی داد سخن می رانی که ... پس تکلیف تولید [فتره لس] مان چه می شود؟ برو PMهایش را بخوان این همه استقبال از آن شده است .
مدتی قبل یکی از روزنامه نگاران معاصر گیلانی در شِکوهِ و گلایه از ضعف روزنامه نگاران ، مطلبی را در گیلان انتشار داده بود تحت عنوان «گردغبار این روزآفتابی را فرو بنشانیم» و آورده بود:« جامعه به ویژه استان ما با انبوه روزنامه نگاران آماتوری رو به روست که نه فضا و فرصتی برای حرفه ای شدن دارند و نه حرفه ای شدن شان اعتباری برای آنها به همراه دارد . در چنین فضای نابسامانی آنچه باقی می ماند چسبیدن به لقمه نانی که معیشت ناچیز روزمره را برای روزنامه نگاران فراهم می سازد.»
این روزنامه نگار چیره دست و با تجربه ی گیلانی که قلم وزین اش مایه ی افتخار گیلان ماست در راه پیشبرد «گیلان شناسی» زحماتی در طول این سال ها متقبل شده است و سوگنامه یی که در خصوص خبر نگار نوشته است ، واژه گانش ما را به یاد گذشته انداخت و به تاریخی برد، شاید نسل امروزی بی خبر از آن باشد که در گذشته بنام قلم بر سر خبرنگار چه می آمد؟ اگر چه هر بزرگ نامی حاشیه هایی هم در پیرامونش وجود دارد و برای اهداف اش می بایست این حواشی را نیز تحمل کند.
این موضوع ما را به یاد زنده یاد محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز»انداخت.روزنامه نگاری که با قلم نان می خورد اما نان و پنیر و ریحان می خورد.لقمه را از دست مردم می گرفت .با مردم نفس می کشید.نان مردم را بر روی کاغذ می نوشت .در خیابان ها با مردم بود .شعارشان با مردم بود.همه چیز را با مردم تقسیم می کرد. اگر چه عده ای آمدند و گفتند که وی در بالا شهرویلا دارد ،نوکر دارد. خدمه دارد. چنین است و چنان . همان هایی که علیه وی نوشته بودند تاریخ به درستی نوشتارشان را بر ملا ساخت و مردم همه ی این ها را می دیدند .
قطعه شعری آزاد که ملاحظه می شود ، از شاعر بلند آوازه و تصنیف سرای معروف کشور همسایه ، یعنی جمهوری آذربایجان است که چند سال قبل شمسی پورخشتاونی برای مان درگاه شعربازخوانی نمود و بعدها در ارتباط با شعر آن کشور اطلاعات زیبایی در اختیارمان قرار دادند و شد دستمایه ی مقاله ای که پیش روی تان قرار می گیرد که هم مربوط به زبان نجیب تالشی می شود و هم دیگر زبان های پیرامون آن. چرا که این زبان(آذری)در چالش با زبان تالشی از آستارا تا نزدیکی های اسالم همچون سیلی ساری و جاری شده است.
اینکه بیاییم مدعی العموم شویم زبان آذری فقط در تالش پیشروی نموده چیز درخوری نخواهد بود. چرا که این زبان در منطقه نفوذ فوق العاده ای داشته است.براستی در درون خود چه چیزی دارد که اینگونه سهل و آرام همچون هوایی بلعیده می شود ، در سینه ها پاجوش می زند و کم کم درمیان مردم شاخ و بال در می آوردوهمه را نگران ساخته است و این نگرانی از چه بابت است ؟
جالب تر از همه نشریه ای یومیه در تهران منتشر می شود که شاخه ای از آن در «مرکز رشت» هر از چند گاه با ضمیمه هایی که به گیلان می پردازد و به نقش زبان آذری اشاره داشته است و مدیرمحترم یکی از جراید گیلکی زبان در وصف آن گفته است:«هم گرایی در آنها زیاد است ولی ما واگرایی داریم الان ممکن است دو گیلک در زاهدان به هم برخورد کنند ولی انگار نه انگار اما وقتی این همگرایی در بین آنها وجود دارد مدیریت و مسایل اقتصادی را در دست می گیرند در تکه های جغرافیای ساکن می شوند زبان شان را حاکم می کنند و امتیازاتی به دست می آورند.»
جریده «خیرالكلام» اول مرداد 1286 خورشیدی در رشت متولد شد. از آن زمان نشریات زیادی طلوع و غروب كردند. هركدام از این رسانهها، بخشی از تاریخ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حاكم بر كشور و گیلان را در صفحات خود گنجاندهاند. 10سال بعد از خیرالكلام، نشریه ای در فضای ملتهب گیلان متولد شد كهتریبون رسمی یك جنبش انقلابی در جنگلهای گیلان بود.
«جریده جنگل» زمانی متولد شد كه نه تنها كشور بلكه همسایه شمالی گیلان دستخوش تحولات بود. این جریده انعكاس صدای جنبش انقلابی جنگل به رهبری میرزا كوچك خان بود.این نشریه در 2 سال منتشر شد. در سال اول تنها 31 شماره و در سال دوم تنها 4 شماره انتشار پیدا كرد و پس از دوره دوم و انشعاب فكری در نهضت، متاثر از انقلاب روسیه، عملا انتشار نشریه جنگل متوقف شد.
«کتالم» رامسر از جمله شهرهایی است که در طول این سال ها در زمینه ی شعر رشد قابلتوجهی داشته است .آن نیز بر می گردد به همت و تلاشی که شاعره ی نام آشنای معاصر ـ فاطمه ملک زاده (پژواک) در طول شانزده ساله ای که کانون «شالیزار» را پایه گذاری نموده، همانند خزانه ای که شلتوک های شعر در آن پرورش یافته باشد و امروز هریک از آنها در منطقه به خوشه نشسته اند و به چه زیبایی از وجود این کارگاه تخصصی ، شعرناب تولید می شود که «رد پایی در کویر» یک نمونه از آن است .
کتابی که تصویرش را در بالا ملاحظه می نمایید اثری از شاعره ی خوش ذوق کتالم خانم «میترا جویا» است که بر خاسته از کانون «شالیزار» می باشد.کتاب در دو بخش شعر کلاسیک و آزاد تدوین یافته و انتشارات شلاک آنرا منتشر نموده است .
این دفتر با تصاویر موجود ، زوایای پنهان اجتماع را عریان می سازد و گاه آنچنان لایه بندی شده ، حس غریبی به خواننده منتقل می کند تا کار کردهای تازه ی واژه ها نقش زبان را در شعر نشان دهد.
شعرهای این دفتر ساختاری ساده ـ اما مفاهیمی دلپذیر دارند و شاعر توانسته به بازآفرینی واقعیت ها ، فضای ساخت مندی به شعر بدهد.حس سانتی مانتالی شاعر غالب بر مضامین بُغرنج و صنایعادبی است و این حس حتا خارج از قالب شعر نیز می تواند خودش را نشان دهد .او گاهی «پشت پلک های نشسته ی آفتاب ، از شانه ی روز بالا می رود» تا «قطره قطره به انتهای روز» برسد.
آنچه در پايين از نظر مبارك تان خواهد گذشت گفتگوي مرحوم افشين پرتو دبير اولين «همايش بازشناسي نهضت جنگل سال 1381» كه دو روز متوالي در رشت برگزار گرديد ـ قبل ازاینکه همایش یاد شده برگزار شود دو گفتگوی همزمان در گیله وا شماره 67مرداد و شهریور81 که اولی با «س.ا» و دومین آن با دبیر همایش در همین شماره و در دو صفحه ی رودرروی هم انعکاس می یابد که نظرات شان در ارتباط با همايش هايی كه بعدها بنام ميرزا كوچك خان در دانشگاه هاي گيلان برگزار شد و خواهد شد (!)هم چندان بي ارتباط نيست.چرا که همان دوستان عزیز و با همان تیم که شرح حال آن در ویژه ی «دیلمان» زمستان سال 1394 رفته ، دلیل بر این مدعاست و می تواند برای افکار عمومی و بازخوانی از بعضی از موضوعات گیلان شناسی قابل توجه باشد.
اگر هفته هاي قبل در همين تارنماي مان ملاحظه نموده باشيد ، دومطلب در خصوص «فرهنگ گيله وايي» اشاره شد که چندان بی ربط با این همایش ها نبود که مدیر محترم جریده ی گیله وا یکی از اعضای اصلی همایش سال 81 بود وپشت بند این ها قرار است بازهمايشي در آذر ماه95 تحت نام «نقش كسما در نهضت جنگل» برگزار گردد و نتيجه ي داوري آن هنوز مشخص نيست که آیا همان عزیزانی که درهمایش سال 1381حضور داشتند این همایش راهدایت و رهبری می کنند ، یا اینکه نه دوستان دیگری به این جمع اضافهخواهد شد؟
یکی از نشریات یومیه و پر تیراژ کشور شاخه ی گیلان مدتی ست از روی خیر خواهی ، گفتگوهای سریالی را با اشخاصی در «مرکز رشت» صورت می دهد و در بیشتر موارد با واژه گانی تکراری و اغراق آمیزهمچون«استاد»،«ادیب»،«دانشمند» ، «پیشکسوت»،«پایه گذار»و... که بلافاصله دوستانبعد از چاپ مطالب شان در شبکه ی اجتماعی از قبیل تلگرام و ... از آن بهره بهینه می برند. بی آنکه در یابند که هدف نشریه مورد نظر ارتقاء بخشیدن به فرهنگ بومی و محلی بوده است نه چیزی دیگر.
در کنار آن نیز چون حلقه ای که درتیر رس گفتگوهای این جریده قرار دارند و در زنجیره ی «فرهنگ گیله وایی» گرفتار آمده اند که امروز بنام (حذف ، سانسور،تحریف اقوام گیلانی و...) آنچه در آن دیده نمی شود ،خود چهار شاخه (گویش) اصلی و قدرتمند زبان گیلکی ، که این خبرنگار محترم خانم[...]گویا از آن بی خبر می باشند و می بایست گیلان در جمع با اقوام مختلف دیده شود نه با گویش خاص «مرکز رشت» .
«دیلمان» نشریه ی تازه متولد شده ی شهر رشت است که به جمعیت جراید استان افزوده شده است. مبارک است ان شاءالله.در فراوانی نشریات حداقل پیامی را می رساند که وابسته به کدام دسته ، محفل و...می باشد و از همه مهمتر، نشان دهنده ی رشد و تعالی فرهنگی گیلان است. اینکه هربار با شکل و شمایلی می توان گیلان را در آن دید و اهل قلم گیلانی را تا حدودی رصد نمود که کجای گیلان ایستاده اند؟ آیا براستی گیلان گیلانی که می کنند ـ همان گیلانی ست که در جراید به آن می پردازند؟ یا نه گیلانی که آزاد اندیشی در آن باشد، فاقد سانسور باشد و باشدهای بیشماری که در این جریده ی تازه متولد شده دیده می شود؟ یا نه همسویی با ادارات و پشتوانه های ... را در کنار خود دارد؟اگر این خصایص در جهت شناخت از گیلان عزیز باشد ـ خُب ، غنیمت است و جای شکرش باقیست.
آنهایی که در وادی جراید و مطبوعات و گیلان شناسی سیر می کنند باید توجه داشته باشند دردرون اتاق شیشه ای ایستاده اند و چهاردیواری شان به خوبی دیده می شود.شخصی که به فرض از مولانا می گوید ، از عرفان داد سخن می راند، از همایش ها می نویسد مسَلَمَن دلش برای گیلان می سوزد و جلسات گفتگوی با غرب را به رُخ دیگراستان ها می کشد . مگر می شود چنین شخص و یا اندیشه ای سانسور را پیشه ی خود کند؟ یک بار پیشه کرد ، دوبار پیشه کرد ، ده شماره پیشه کرد و از وجود روشنفکرانی بهره ببرد که بعضی های شان حاضراند بخاطر حضور شان ، اندیشه که سهل است با یک قطعه عکس همه ی داشته هایش را به نمایش بگذاردتا در آن اتاق شیشه ای دیده شود. غافل از اینکه با کوچکترین تلنگر نقدی آن چهار دیواری فرو می ریزد.
همان گونه که دوستان اطلاع دارند به دلایل شخصی حدود دو ماهی تارنمای مان تعطیل بود .اما خبرها به دست مان می رسید وکم و بیش اخبار گیلان را رصد می کردیم و در بین همایش هایی که در شمال ایران برگزار شده بود ، همایشی در دانشگاه گیلان برگزار گردید ، تحت عنوان «همایش بین المللی گویش های ایرانی کرانه ی جنوبی دریای کاسپین»که در نوع خود در کشور کم نظیرـ وصد البته تحسین بر انگیز بود.
دبیری همایش را هم تالش شناس نامدار گیلانی ، استاد دکتر محرم رضایتی بر عهده داشت. البته از تلاش دانشمند فاضل استاد دکتر فیروز فاضلی هم نبایستی غافل ماند که در این خصوص سنگ تمام گذاشته است .
همایشی که در آن فارغ از نژاد و دسته و طایفه و ایل و زبان خاص به «تنوع طبیعی و جغرافیای منطقه یی» همه ی اقوام کرانه دریای کاسپین پرداخت داده شده بود و زبان های شمال ایران ملاک کار آن قرار گرفت ، نه زبانی خاص ، که متأسفانه امروز بقول یکی از گیلان شناسان ، بنام «فرهنگ گیله وایی» در مرکز رشت رواج یافته تنها بنام یک گویش انحصاری به فرهنگی می پردازد که در سطح خود شهر رشت هر سطر ازمتن های خاص آن با دهها توپوق زدن پیش رانده می شود و در جراید شان ـ اگر چهل و هشت صفحه باشد 40صفحه اش مختص به همان گویش خاص است که در تقابل آن ـ چنین همایش های کلان استانی به حق ستودنی و جای سپاس ویژه دارد.
جالب تر از همه ، آن گونه که در بالا ذکر شد ، دبیر همایش فرزندی از تالش بود . تالشی که آمده در کنار قوم خود(تالش) دیگر اقوام ، از جمله «فرهنگ گیله وایی» را نیز دیده است . همان فرهنگی که متأسفانه جوانان پر شور تالش مان را به سمت و سویی کشانده ، که اندیشه ی بعضی از دوستان مرکز رشت را می بینند و در مقابل آن از روی احساس به وبگردی پرداخته و در جای جای جهان ، تالشی را رصد نموده تا به خیال شان به آمار تالشان بیفزایند!!!
البته گناه از آنان نیست بل گیلان شناسانی که در مرکز رشت اقوام دیگری همچون تالش ها ، گالش ها، کُردها ، لُرها آذری هاو... به دیده ی اغماض می نگرند و حلقه برای شان چنان تنگ می شود که این اجازه را نداشته باشند تا آنگونه که گیلان در موزاییک اقوام قرار دارد خوب دیده شود.
اگر کُردها و لُرهای لوشان دست به دامان قزوینی ها می شوند و یا آستارایی نظر مساعد به اردبیلی ها دارند همه نشأت گرفته از همان «فرهنگ گیله وایی» می باشد که شرحش رفت. از این شعارهای «پان »گرایی که بوی افراط و... ازآن بر می خیزد و در کنار آن نیز زبان های خاص دیگر هم باگویش خاص خود و با بهره گیری از ابزارشناسی «زبان معیار» دیگر گویش های هم جنس خود را نادیده می گیرند .
این زبان شناس با تجربه و خبره ی گیلانی واستاد دانشگاه و همکاران وی چه زیبا و سخاوتمندانه از تجربیات ذیقیمتی که در این سال ها اندوخته و دریافته اند که «زبان ها و گویش های ایرانی کرانه جنوب دریای خزر شامل گیلکی ، تالشی ، تاتی ، گالشی ، تبری ، کتولی ، مازنی و ...»را نیز باید دید. از همه مهمتر زبان های مهاجری که پنج ـ شش قرن قبل به دلایلی به گیلان کوچانده شده اند ، حق آب و گل در گیلان دارند که بایستی در نظر گرفته شوند.
خوشبختانه دبیرمحترم همایش (دکتر محرم رضایتی) نگاهش را فراتر ازتالش و گیلک برده و به گویش های پراکنده ای که در همسایگی این ها قرار دارند نیز نظر داشته و تصریح نمود که از این طریق «بهتر می توانیم به شناخت اقوام ، فرهنگ و سنت آنها پی ببریم.»چنین امری می رساند که این بزرگوار در طول سال های تدریس در دانشگاه تجربه ای گرانبها آموخته و به جهان پیرامون خود اشراف تام دارد.
همایشی که به حق بدعتی برای دیگر اقوام ایرانی در گیلان شدهو همه نگاه ها را به سوی خود جلب نمود و خوشبختانه بنام دکتر محرم رضایتی بزرگوار و تیمی که وی را همراهی کردند رقم خورده است.که مایه مباهات تالش است.همانگونه که اشاره شد این اولین بار است که تالشی اینگونه واقع بینانه و زیبا به گیلان نگریسته است و ایکاش «فرهنگ گیله وایی» از این اندیشه و دانش بهره ها می بُرد.
اگر چه ما در آن همایش حضور نداشتیم و به درستی نیز نمی دانیم چه مقالاتی در آن ارایه شد و مهمانان آن چه کسانی بودند؟ فرقی هم نمی کند چه دعوت می شدیم و چه نمی شدیم ـ همین که نگاه کلان این دانشی مرد تالش تا به این حد از رشد و تعالی علمی رسیده که اقوام را در جمع دیده است ، انگار همه ی ما در آن حضور داشته ایم . فرقی نمی کند ، کار خوب را باید تحسین نمود و قدردان خوبی ها بود.
این حرکت فرهنگی افتخار همه ی ماست که فرزندی از تالش در بین فرزندان دیگر اقوام پیشقدم این کار نیک شده و قوم خود را در جمع اقوام دیده و نه در گویشی خاص که متأسفانه امروز اکثر جوان گیلانی را جری ساخته و همچون گوشت قربانی شده قطعه قطعه ـ و هرقطعه از آن در دست یک جوان که صاحب نشریه اند و به نام گیلان و اقوام به آنچه که پرداخته نمی شود همان اقوام است . با توجه به اشارات بالا به باور یکی از گیلان شناسان این شیوه به «فرهنگ گیله وایی» شباهت بیشتری دارد .
اگر در همین چندماهه ی اخیر به نشریات تازه متولد شده ی گیلانی توجه شود که بنام «دیلمان» به کام «مرکز رشت» آنچه را که ساخته پرداخته اند فراتر از سپید رود نرفته است . جالب تر از همه خود چهار گویش اصلی زبان شان نیز در آن غریب واقع شده است . لذا در این بُرهه ی حساس ، چنین همایش هایی شاید بدعتی برای عقلای دیگر زبان ها بوده باشد.اگر ما به جای اقوام ، به زبان خاص خودمان بپردازیم مطمئن باشیم زبان های دیگر آن احترام و عزت را از ما دریغ خواهند نمود.
خوشبختانه این دانشمند نامی و تالش زبان عزیز ـ دکتر محرم رضایتی چه زیبا در کنفرانسی فرموده است :« حفظ و استمرار گویشها با ایجاد تنوع زبانی که ذاتاً امری خوشایند و نیکوست ، می تواند در توسعه ، تقویت و بازسازی زبان فارسی در سطوح مختلف مؤثر باشد.»خود گویای این است که آینده ی چنین همایش هایی بسیار روشن و امید وار کننده است.
اما چرا چنین همایش اسم و رسم دار و ماندگاری که تحسین اقوام ایرانی را بر انگیخت در تالش با سکوت مواجه شد؟ آیا در تالش خبرنگاری نبود تا چنین خبرمهمی را انعکاس دهد؟ چگونه است بولتن های خوانین را به چاپ می رسانیم و از جیک و پیک آنها می نویسیم ، از گفتنی ها گرفته تا ناگفتنی های جاری و ساری شان را برجسته می نماییم و بصورت ... آنچنان با آب و تاب که همگان را به این باور می رسانیم که ... بگذریم. پرسش است آیا نمی شد خبرنگاری را فرستاد واین همایش را به صورت خبرهای ویژه همانند نشریه قدیمی و تأثیر گذار«هاتف»منتشر نمود؟ براستی ما را چه می شود؟
ماهنامه ی علوم انساني (تاريخ)سال دوازدهم، شماره 61-62، فروردين و ارديبهشت 1395
در134 صفحه به مدیرمسئولی دکتر محمدعلی فائق و سردبیری استاد هوشنگ عباسی منتشر شد.
این شماره ی ره آورد گیل نیز همانند شماره گان گذشته اش با مقالات متنوع در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است که با قلم پژوهشگران و هنرمندانی چون اسدالله عمادی ؛محمود نیکویه ، دکتر فریدون شایسته ، دکتر دژآباد، محمد بشرا، محسن آریاپاد ، عباس لایق ، هوشنگ عباسی ، مهدی رضا زاده ، رحیم چراغی ، ، فتاح پادیاب ، محمد تقی مرتاض هجری ، سروش گیلانی ، عباس رسولی املشی و... آذین بسته شده است .
در بخش تاریخ این شماره ی ره آورد گیل مقاله ی«نقش آقاجان بيگ شفتي در جنبش دهقاني گيلان» به قلم حقیر نیزبه چاپ رسیده که دراختیار خوانندگان فهیم مان قرار می گیرد:
نقش آقاجان بیگ شفتی در جنبش دهقانی گیلان
«اقوام دیرپا و پر پیشنه ی گیلک و تالش در گذرگاه های تاریخی ، پیوندهای مشترکی با هم داشته اند. این پیوند های مشترک که موجب پیدایش کارنامه ی غرور انگیز و ستایش آمیزی بوده است متأسفانه به علت حاکمیت تاریخ نگاری های آنا کورنیک (نامنظم) و یا آمیخته با نگاه های اغراض آمیز ، تعصبات و تصورهای پیش ساخته ،این کارنامهبه طور شاید و باید در معرض آگاهی و قضاوت خوانندگان آثار تاریخی رسانده نشده است»1
انقلاب مشروطه تا نهضت جنگل ، و از فروپاشی جنگلتا به تاریخ نهضت آزادیخواهی ـ دهه ی بیست ، یکی از سخت ترین و دشوارترین سال های جنبش دهقانی گیلان نام نهاده شده است. جنبشی که از جور ستم نظام اربابـ رعیتی به تنگ آمدهونابرابری هایی که به واسطه ی ایادی وابسته به حاکمان قدرت مرکزی اِعمال می شد،امان دهقانان را بریده بود که موجب طغیان آنان گردید.
دکتر منوچهر ستوده را پدر جغرافیای تاریخی نام نهاده اند و بحق هم برازنده ی نام آن زنده یاد می باشد.اما در کنار امثال دکتر ستوده ها ، پژوهشگرانی در جغرافیای تاریخی معاصر حضور دارند که سایه ی قلم و پژوهش شان ، به وسعت کار ستوده نباشد ـ کمتر هم نیست.
اگر اندک سرچی در فضای اینترنت داشته باشیم ـ و یا آنهایی که در ارتباط با پژوهش تاریخی کنکاش می کنند ، نام استاد نصرالله پورمحمدی املشی آنقدر بزرگ و وسیع است که زیبنده ی نام وی می باشد و قلم و دانش اش با جراید معتبر پژوهشی کشور و خارج از کشور عجین شده است و همچنین همایش هایی که در این یک دهه ، چه در استان ها و چه در خارج از کشوربرگزار شده که آخرین آن شرکت در همایش کشور هند بود.
یا آنهایی که در ارتباط با پژوهش نهضت جنگل ، دستی از دور بر آتش دارند باید بخاطر بسپارند ، آذر ماه سال گذشته همایشی در دانشگاه گیلان برگزار می گردد و یکی از مهمانان دعوت شده ی همان همایش ،با کمال شگفتی و ناباوری با واژه های تمسخر آمیز هویت گیلان و گیلانی را در سخنرانی اش به زیر سؤال می برد.
با اینکه سخنرانی استاد املشی قبل از سخنرانی شخص مورد نظر صورت پذیرفته بود ، بلافاصله مجددن تریبون را در دست گرفته و با همان دانش مطالعاتی که آن سخنران ابزار کارش قرار داده بود، با ادله های تاریخی و بجا و اسناد معتبر، آنچنان از هویت و شجاعت مبارزین گیلان به دفاع بر می خیزد که تحسین همه را بر انگیخت. اما دریغ از چند سطر خبر در همان مجلات پژوهشی مرکز رشتی که به اصطلاح ادعای «گیلان شناسی» را دارند و در طول این سال ها با پژوهش های سطحی و محفلی ، آنچه که برای شان اهمیت داشته تنها همان شهر رشت بوده و نه گیلانی که پژوهشگران برجسته اش خارج از مدار آن هستند.
آیا تاکنون شده از استاد املشی دعوت نمایند و از وجود مبارک وی و قلمش در راه گیلان بهره بگیرند ؟ از هر بقال و کاسب کاری که دو پسوند گیلانی را با خود دارند به نام «گیلان شناسی» به گفتگو نشسته اند دریغ از معرفی کارنامه ی درخشان دکتر پورمحمدی املشی که از مجله ی تخصصی تاریخ جغرافیا گرفته تا میز گردهایی که اکثرن تخصصی و با برجسته گان تاریخ معاصر صورت پذیرفته است ،چرا با فقر انعکاس خبر فرهنگی در گیلان مواجه می گردد؟
یا در خود استان قزوین و در بخش تات شناسی ـ گویش تاتی را دکتر املشی به جهانیان معرفی نموده است و اکثر نوشته های پژوهشی وی در ارتباط با گویش تاتی در کشورهای جهان به زبان های مختلف ترجمه شده است و می بایست در خود استان قزوین از وی تجلیل می شد.براستی ما را چه شده است ؟
جهانی که خلاصه شده است به تلگرام و اینستاگرام و... و همه ی مردم را در گیر بازی های روزمره خود کرده است و این سرگرمی هایی که همان مردم نیز نمی دانند چیست که همانند ابزار ماشین الات صنعتی از انسان بهره می برند ،که مطالعات پژوهشی مان خصوصن نهضت پژوهشی جغرافیای تاریخی که امروز اینگونه در استان گیلان غریب واقع شده است و ما تنها بخش اندکی از کارنامه ی درخشان این عزیز نام آور را با کمال پوزش حتا پسوند املشی اش را حذف نمودیم تا وی را در کلیت به تمام معنا به ایران معرفی نماییم و نه با اقلیمی از آن. چرا که خود استاد نیز بر این باورند اگر املشی هست ، در کنارش از قدیم الایان واژه ی کُهن رانکوه را نیز شرق گیلانی ها با خود به همراه داشته اند. که استاد بارها با فروتنی خاص خود عنوان داشته که ایران فراتر از اقلیم و منطقه و ناحیه است . اگر عشقی به اقلیم خود دارد آنرادر بسط دادن به کشور و دیگر استان هایی که اگر به دقت به رگه هایی از مقالات وی رجوع شود به راحتی می توان دریافت که عشق به گیلان اش نیز برجسته تر از عشقی است که گیلان شناسان مرکز رشت مدعی آن هستند . مقالاتی که خلاء هایش در نهضت پژوهشی احساس می شود و هر یک از آن می تواند گره گشای خیلی از نیازهای به روز پژوهشگران بوده باشد و ما تنها به عناوین آن اکتفا نموده و در بین آنها مقاله ی «تات نشین جنوب قزوین به گزارش سفرنامه ها» را انتخاب نموده که خوانندگان فهیم می توانند آن را در اینجا مطالعه نمایید.
عنوان مقاله: عوامل مؤثر در تجارت خارجی خراسان عصر پهلوی اول
عنوان مقاله: نقش تحولات سیاسی در اوضاع تجاری خراسان در دو سدۀ نخست اسلامی
عنوان مقاله: شکل گیری و عملکرد منصب دیوان بیگی در دورۀ صفویه
عنوان مقاله: عملکرد و پیامد حاکمیت گرجیان در قندهار (از واگرایی قندهار تا سقوط صفویه)
عنوان مقاله: کاربرد تاریخی فرامین شاهان صفوی در باب ارامنه
عنوان مقاله: بررسی و تحلیل مبانی فکری و اعتقادی جنبش صفویه با تکیه بر طریقت های آسیای صغیر
عنوان مقاله: دیدگاه سیاسی- اجتماعی خیرالکلام، اولین روزنامه گیلان
عنوان مقاله: اوضاع اجتماعی و اقتصادی تبریز عصر صفوی
عنوان مقاله: بررسى نقش قبایل کُرد در دوره حکمرانى شاه طهماسب اول
عنوان مقاله: اهمیت دفترخانه عصر صفوی و فرجام دفاتردیوانی (1135-907 هـ. ق. /1722-1502 م)
عنوان مقاله: نقش عوامل طبیعی در توسعه و رکود قزوین در دوران صفویه
عنوان مقاله: تاملی در کتاب اسناد پادریان کرملی ، بازمانده از عصر شاه عباس صفوی
عنوان مقاله: شیخ ابراهیم صفوی مرشدی گمنام
عنوان مقاله: تأملی در کتاب اسناد پادریان کرملی، بازمانده از عصر شاه عباس صفوی
عنوان مقاله: مناطق تات نشین جنوب قزوین به گزارش سفرنامه ها
عنوان مقاله: مناسبات ایران و روسیه در قرن نوزدهم
عنوان مقاله: نگرشی جامعه شناختی به جنبش های روستایی گیلان در عصر مشروطه
عنوان مقاله :علل قیام گیلانیان در عصر صفوی
عنوان مقاله :بازتاب آمدن همایون پادشاه به دربار شاه طهماسب در تواریخ عصر صفوی
عنوان مقاله :مطالعه بازتاب اخبار مجاهدین تبریز در روزنامه های گیلان
عنوان مقاله :جنبش جنگل و ترکان عثمانی
عنوان مقاله :تاملی در تاریخ و فرهنگ عصر خیام و زبان جهانی او
عنوان مقاله :مناسبات تاریخی ایران و کرواسی
عنوان مقاله :مطالعه و بررسی زندگی و افکار امام محمد غزالی
عنوان مقاله :جایگاه و نقش وزارت در عصر زندیه
عنوان مقاله :جایگاه بالکان در روابط ایران و اروپا با تمرکز بر روابط اقتصادی
عنوان مقاله :مروری برفعالیت های فکری و فرهنگی میرزا حسین کسمائی
عنوان مقاله :فارسی نویسی غزالی و ضرورت های فرهنگی و اجتماعی آن
عنوان مقاله :مناسبات خاندان اردلان شناسی با خاندان صفویه
عنوان مقاله :پیامدهای فرهنگی پایتخت شدن قزوین با تاکید بر گویش قزوینی
به نام خدايي كه مغز آدمي را با آن همه عظمت پيچيدگي آفريده و در لابه لاي آن نعمت انديشه را به امانت گذاشت و پيشاني انسان را چون قله اي بر كوه پيكرمان از گنج تفكر انباشت.
چندگاهي است مجموعه شعر (ياسه) سروده هاي شاعر ارج مند آقاي سيامك يحيي زاده را كه به زبان مادري است ؛ مي خوانم . گرچه شناگر ماهري نيستم اما از عمق به سطح و از سطح به عمق در جست و جوي معنا شنا مي كنم .
در مرور گذرا و در خوانش ژرف كتاب ياد شده اهدافي كلي و جزئي مد نظرم بود . در اهداف كلي مضامين سروده هاي سپيد و آزاد را در برگيرنده ي موارد زير يافته ام :
1- نگاه طبيعت گراي شاعر كه بر گرفته از زادو بوم او ـ گيلان سرشار از زيبايي است. او نگاه ناتوراليستي خود را در بهره برداري از عناصر طبيعت و شاخصه هاي متناقض فصل ها پيوند مي زند .
2- ديدگاه اومانيستي و انسان محوري شاعر كه آرزوها و ناكامي هاي انساني را از زبان همه ي مردم سرزمين اش فرياد مي زند و دلشوره ها را پژواك مي كشد ـ و تنهايي را به فرياد و عشق را به تكراري شيرين در گستره ي دل و جان .
3- نماد گرايي و نگرش هاي سمبوليك شاعركه درمعاني تمثيلي بيان مي شود و به شعرش جامه ي كمال و پختگي مي پوشاند.
برداشتی آزاد از ضمیمه ی نوروزی روزنامهی اعتماد و یادداشت حاتمی کیا با این تیتر:
«هر سعیدی، عسگر نیست. هر سعیدی، امامی نیست. میتواند سعید حجاریان نیز باشد»
تیتری که در بالا مشاهده میشود برگرفته از یاد داشتهای سالهای دور (10فروردین 79) کارگردان محبوب و دوستداشتنی کشورعزیزمان ـ ابراهیم حاتمی کیاست ، که در خصوص ترور «سعید حجاریان» نوشته و بلافاصله دریکی از جراید آن زمان به چاپ میرسد . بهتازه گی هم «به گزارش ایسنا کانال تلگرامی حاتمی کیا به بهانه سالروز [آن روزها]، این یادداشت را بازنشر کرده است».لابد خواهید پرسید که این موضوع چه ربطی بهویژه نامه نوروزی روزنامهی اعتماد و... دارد؟
اگر خوب به یادداشت آن زمان حاتمی کیا که در شبکهی اجتماعی نیز قابلدسترسی است توجه شود در مقایسه با ویژههای نوروزی ازجمله ویژهی روزنامهی اعتماد ـ واژه گان پیام خوبی از زمانه را میرساند تا بارها با اشتباهات مکرر به سرمنزل اول برگردیم . نمیدانیم با خود چه میکنیم و به این دلخوش نمودهایم که برفرض «رادیوBBC» و شبکههای ماهوارهای ویژهها ، نوشتهها و پیش تولیداتمان را تبلیغ نماید! یا قدرت را از جناح رقیب پس گرفته و 8 سال با واژه گان بازی کنیم که هشت سال بعد ، خدا میداند آیا زمان به همین روال خواهد چرخید یا نه؟
آوای املش نشریه تخصصی و پژوهشی و گیلان شناسی شرق گیلان ـ به صاحب امتیازی و سردبیری استاد دکتر صادق محبوبی منتشر می شود . این شماره همانگونه که انتظار داشتیم به ویژه ی نوروز، مخصوصن به شعر افسانه ای «ایلمیلی» زنده یاد سید مرتضی روحانی همراه با مقاله ای جامع از گیلان شناس و شاعر تالش ، جمشید شمسی پور خشتاونی با مقدمه ای از دکتر محبوبی اختصاص یافته و با تصاویری از کوه ایلمیلی رامسر مزین شده است . در کنار شعر ، مقالات بی شماری در ارتباط با نوروز از صاحب نظران برجسته ی گیلانی در این ویژه کار شده است .ویژه ای که از خواندنی و ماندنی ترین ویژه های ادبیات شرق گیلان محسوب می شود که در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است.
«ایلمیلی» تنهای پرهیاهو!
جمشید شمسیپور خشتاونی
یکی از شبهای تابستان سال 91در تنکابن مهمان زندهیاد محمدقلی صدر اشکوری ، شاعر و پژوهشگر نامآشنای شرق گیلان بودم. همسر محترم وی شاهد و ناظرند که تا پاسی از شب گفتگویمان بر سر شعر و ادبیات و پژوهشهای گیلان بود.
بارهاازکنار خاطرات بهیادماندنی زندهیاد محمودپاینده لنگرودی گذشتیم و به یاد شاعر نامآور و والامقام شرق گیلان«مم ولی»(محمدولی مظفری)حرف مان بود در کنار اینها بیشتر بحث و گفتگویمان برمدارخالق شعر«ایلمیلی»(زندهیاد سید مرتضی روحانی) گذشت.نشستی که در خصوص تاریخپژوهشی و شعر ـ آنهم متأسفانه نشریهای که بتواند آیینهای برای بازتاب کلیت این مسائل باشد تاکنون وجود نداشته و هر آنچه مرتبط با شرق گیلان هست از طرف نشریات رشت بوده است.
دعوتی که قرار بود در منزل دکتر محبوبی بزرگوار که از قبل پیشنهاد داده بود برگزار گردد تا از طرف اهل تحقیق و پژوهش در رونق بخشیدن نشریهای که میخواهد اُرگان پژوهشی شرق گیلان باشد صورت پذیرد.چون از قبل میدانستم «مم قلی» با بزرگان ازدسترفتهای چون زندهیاد پاینده لنگرودی و سید مرتضی روحانی و خیلی از عزیزانی که امروز در قید حیات نیستند و یا در حاشیه بسر می برند حشر و نشر داشته و خاطرات و اطلاعات ارزنده ای در سینه دارد که هر یک می بایست به شیوه ای مطلوب در اختیار نسل امروزی که می خواهند به شرق گیلان بپردازند قرار گیرد. از طرفی هم رفیق گرمابه گلستان دکتر سید مجتبی روحانی می باشد و هم منطقه را به خوبی می شناسد . مجتبی چون کسالت داشت و نمی توانست در این جمع حضور یابند و نشد آنچه که از قبل پیش بینی شده بود.
بارها به وی پیشنهاد دادم :«مم قلی جان ، اطلاعات و دانش خوبی داری حیف است اینها را قلمی نکنی و در اختیار نسل امروزی نسپاری . انباشتههای ذهنیات را میتوانی در قالب گفتگو یا میز گردی در دسترس جراید محلی منجمله «آوای املش» قرار دهیتا در آینده از آن استفاده بهینه شود و...» از هر راهی وارد میشدم و هر بار موانعی پیش رویمان سبز میشد. به گمانم چیزی در ته دلش بود و داشت وی را قلقک میداد، اما در واگویه کردن آن درنگ مینمود و تا آخر هم بازگو نکرد و نگرفتم که ذهنش در کجاها سیر میکرد و از چه موضوعی بیمناک بود.
خوشبختانه آن شب یکی از شمارههای آوای املش همراهم بود به وی دادم و از چندوچون نشریهای که میخواهد بار پژوهشی گیلان را همچون مرکز نشینان گیلان بخشی از کارهای بر زمینمانده را بر دوش بکشد شاید در لابهلای صفحات این جریده جایی برای انباشتههای خود پیدا نماید و شکل و شمایلنشریه رازیاش کند.
در ادامه از شیوهی پژوهشی و نحوهی پردازش و هدایت و رهبری هر یک از موضوعات یک نشریه گفته شد تا رسیدیم به سرگذشت شعر «ایلمیلی»که این روزها سرنوشت غمباری به خود گرفته است و اسفبار تر اینکه هر بار با نسخهی جدید بدلی با پیش تولیدات ذهنی که هر محله و منطقهای با سبک و سلیقهی خود به تفسیر و تعمیر چیدمان شعر سید مرتضی روحانی برمیآید و هر بار با بازآرایی مجدد و با بازخوانی اشخاصی خاص کلمات و نشانههای آن تحریف میگردد. تا جایی که بهتازگی همین باز تولیدات نسخههای بدلی جای پایش را در شبکهی اجتماعی بازنموده و شکل و شمایل شعر فاخر «ایلمیلی» بهطورکلی دگرگونشده است!
شعری که بعد از انقلاب گاهی به نام فولکلور و غیره در معرض دید افکار عمومی قرار میگرفت تا جایی که صدای دکتر سید مجتبی عزیز را هم درآورده و در روزنامه اطلاعات سال 58 رسماً اعلام نمود که هر نوشته و شعری به نام ایلمیلی مورد تأیید خانوادهی سید مرتضی روحانی نیست. همان دغدغههایی را که از قبل «مم قلی»داشت امروز عیناً داریم میبینیم. نسخههای بدلیای که میبایست از فیلتر ذهن منتقدین آشنا به شعرمحلی بگذرد و از این جنس صحبتها در آن شب مدنظرمان بود. یادش بخیر باد!
در بخش تحلیل خبری شبکه ی دوی سیمای جمهوری اسلامی، ساعت 22:30 تاریخ 8اسفند 94 ، دکتر باهنرنایب رئیس دوم مجلس نهم در ارتباط با انتخابات کشور در پاسخ به مجری آن رسانه ، ضمن تجلیل از حماسه ی شکوهمند 7اسفند تحلیل های زیبایی را ارایه دادند که در جای خود بسیارهم دلنشین و حایز اهمیت بود. این نشست خبری عمق بلوغ سیاسی کشور را می رساند که به جهانیان نشان داد مردم ایران در عرصه های سیاسی حضور چشمگیری دارند. خصوصن وقتی منافع ملی شان ملاک قرار گیرد برای تحقق آن یکپارچه بر می خیزند و آن حماسه ای را خلق می کنند که جهانیان به چشم خود دیدند.
جالب اینکه این رجال خوشنام سیاسی دوره ی پیش رو کاندید هم نشد و پیشاپیش خود را بازنشسته نمود. در آن برنامه آنچنان درتحلیل روز کشور و انتخابات شفافانه به خلاء هایی که در بعضی موارد وجود دارد با مردم سخن گفت و عاشقانه هم آنچه لازم و واجب بود بی کم و کاست ارایه دادکه هر بخش از پاسخ وی به مجری ، هم سیاست کلان کشور را پوشش می داد و هم زیر لایه های اقوامی که هر از چند گاه به نوعی با آن درگیراند.تحلیل های بروزی که ما را به گذشته بُرد و یک دهه است با آن زیسته ایم .
آنهایی که این گزارش خبری را مشاهده کرده اند به ما حق خواهند داد چرا که در طول این یک دهه تارنمایی که بارها در قالب های مختلف به آن اشاره داشته ایم . شاید یک پرده از آن در ارتباط با اقوام که به تالش بر می گردد باشد و به گمان مان تجربه ای خواهد بود برای خود تالشان و دیگر زبان هایی که سال هاست بصورت مسالمت آمیز در کنارهم زیسته اند . آنچه که برایشان از اهمیت ویژه ای برخورد دار است ، مام وطن است .
وقتی می بینیم ترکیب شهرستان تالش را که بخش اعظم آن تالش اند ولی با زبان شیرین«تُرکی» تکلم می کنند و برای آنها فرقی نمی کند طرف آذری ست ، تالش است ، گیلک و یا غیره . آنچه که برای مردم فهیم تالش ملاک است زبان نیست بل وحدت و همدلی و شناختی ست که به وطن و کشور نازنین خود دارند. که آذری زبانان نجیب هشتپرتالش برای کشور نازنین مان سنگ تمام گذاشتند . آیا این پیام را نمی رسانند که با همان زبان شیرین شان گفته اند:«یاشاسین تالش»؟!
وقتی که ترکیب هشتپر ، رضوانشهر و ماسال و شاندرمن که همه ی زبان هارا به هم بست داده است ، نتیجه اش به نوعی دیگری رقم می خورد و این ترکیب در منطقه ی دیگر تالش نشین که فومنات باشد آنگونه که باید و شاید به چشم نیامده است .چرا نیامده است ؟ آیا نیاز به تحلیل ندارد؟ اگر دارد در آینده به آسیب شناسی آن پرداخت داده خواهد شد؟
اندکی به آرشیو خود برگردیم ، به CDهای موجود رجوع نماییم و به عملکرد گذشته ی خود که بنام همایش ، شعر ، ادبیات ، تاریخ و... اقوام را هزینه نموده ایم به گمان مان فرقی بین این تالش و آن تالش باید بوده باشد!
مردم که همان مردمند ، زبان شان همان زبان . اگر گیلکی در اینسو بوده در آنسونیز بوده است و چرا این تراژدی در دومنطقه ی تالش نشین اینگونه رقم خورده است؟که به قلم و تحلیل «تالش شناسان»نیازمنداست.
البته ما تحلیل خودمان را نوشته و آماده داریم . همانگونه که از اول انتخابات تا آخر ـ حتا یک جمله در باره ی آن ننوشته ایم ولی دوست داریم همان اشخاصی که سایت دارند، مجله دارند، همایش های گوناگونی برگزار کرده و می کنند ، تحلیل خود را در خصوص انتخابات این دوره در تالش ارایه دهند . امیدواریم اینگونه رقم بخورد.
هفتمین دفتر شعر منتقد نام آشنای گیلانی ـ محسن آریاپاد با عنوان «کجای دایره هستم که ساعتم خوابید» منتشر شد .دفتر شعری که هنوز جوهر کلمات شعرهای پیشین وی «کاخ کوتاهی» خشک نشده است.که نشان از پرکاری شاعر می دهد. این ناسیرابی شعرناب و اندیشه ی آریاپاد تمامی نداشته و نخواهد داشت.
آریاپاد بعد از«می گیلان» دفتر شعری که در برگیرنده ی دوبیتی های گیلکی وی بود در سال 80 انتشاریافت ـ البته با هفت سال وقفه ولی پرتلاش در جراید با «اویتا من» غیر منظره دوباره بر سر زبان ها افتاد ودر سال 1387 این مجموعه شعر نو(آزاد) را روانه ی بازار کتاب کرد.دفتر شعری که سنت های شعر گیلان را فرو ریخته و شد بدعتی در ادبیات گیلان و بار دیگر بردل های شاعران حکمرانی نمود.
دومین شماره ی انتشار یافته ی هفته نامه ی «راه 57» که پیش روی تان قرار دارد، تازه به دست مان رسیده است . نشریه ای نوپا از تالش (ماسال و شاندرمن) قرار است در گستره ی گیلان منتشر شود . جریدهبه صاحب امتیازی سید هادی منفرد مجوز گرفته شده است.
منفرد از صاحب قلمان خوب منطقه ی تالش و از دلسوزان به کشور و قوم مان است. روزنامه نگاری خبره که در طول مدت کارکرد قلمی ، خط مشی اش را شناسانده است و در کنار سیاست به اخلاق و... نظر داشته و با فرمول های چپ و راستش کاملن آشنایی دارد . نمی خواهد به سیاستی بپردازد که تاریخ مصرف دار است و گذشته های قوم و کشورش مهمتر از سیاست به روزمی باشد.
به همین لحاظ هوشیارانه به پیرامون خود می نگرد و داشته های تالش را از روی تجربه و دانشی که تاکنون در شبکه ی اجتماعی از خود بروز داده با مدیریت صحیح اش دنبال كرده و نمی خواهد «احساس» را روانه تالش نماید . همان احساسی که ...و همه ی این کجی ها را به خوبی درک کرده و مايل نيست دامنگیر قوم نجیب وی گردد.
این روزنامه نگار با تجربه و دلسوخته ی تالش از این که ایرانی و گیلانی فکر می کند ، در کنارش همانگونه که در بالا اشاره شد به تالش هم نظر دارد و آگاهانه به منافع ملی کشور نازنین مان می نگردبه صفحاتی که تالش و منطقه در آن دخیل اند و در پالایش هر یک از آن باید با دقت نظر پرداخت داده شود.
نقدی به روایت «فخرایی» از نهضت جنگل / مستندسازی ضعیف بود
ناگفته هاي نهضت جنگل
گفتگوي مهر با جمشيد شمسي پور خشتاوني
گفتگوي دوقسمتي كه مشاهده مي فرماييد برگرفته از خبرگزاري مهربوده كه با جمشيد شمسي پورخشتاوني ، گيلان شناس و شاعر تالش انجام داده است . بخش اول آن روز سه شنبه 6 بهمن 94 و بخش دوم آن روز پنجشنبه 8 بهمن 94 انعكاس يافت.گفتگويي كه بلافاصله بعد از انتشار در دهها سايت و خبرگزاري ها و مطبوعات بازتاب گسترده اي داشت(كه در هفته هاي آينده از بازتاب ها بيشتر خواهيم نوشت) . لازم به گفتن است اين گفتگو زماني منتشر شد كه وي در بيمارستان زير تيغ جراحان قرار داشت و بعد از عمل نيز چند روزي در نقاهت بسر مي بُرد و ما نيز درگير آن و از چند و چون قضيه تا حدودي بي خبر بوديم. به همين لحاظ ما هم بدون موافقت ايشان در خصوص انتشار اين گفتگو در تارنماي مان اقدامي نكرديم تا با كسب اجازه ي وي توانستيم اين كار را انجام دهيم .از قبل از خوانندگان فهيم مان پوزش مي طلبيم .
نقدی به روایت «فخرایی» از نهضت جنگل / مستندسازی ضعیف بود(بخش اول) اينجا
روایت نادرست از تاریخ نهضت جنگل/نقش «تالش»ها کمرنگ جلوه داده شده (بخش دوم) اينجا
طنزی نامتعارف سرتاسر کتاب را پوشانده است. زندگی که زندگی نیست، مرگومیرها هم. و پیراهن قرمزی که در ظاهر شخصیتی دستنیافتنی است و راوی داستان سعی دارد که او را بهنوعی رام کند و در مقابل بیاعتناییهای او از رو نمیرود و خواسته خود را تکرار میکند. حتی کار به جایی میرسد که قدسی، زنش میگوید:
- ببینم تو به فروغ فکر میکنی؟
- فکر؟ چه فکری؟
بعد برمیگردد رو به قدسی. دست روی شانههایش میگذارد و به چشمان درشتش زل میزند. میگوید:
- انگار حواست نیست فروغ هفتاد و هفت، هشت سالشه. نوه و نتیجه داره. اون وقت تو...؟
نشانههای بلاهت در راوی دیرزمانی است که بیدار شده و آشکار است. داستان روی ساختاری بنا شده که مرکزگریز است. در عین بیمنطقی از یک شیوه پسامدرن بهره میبرد. اصرار راوی داستان برای سفر به لندن و دیدن دخترخاله فروغ که گاهگاه او را خاله هاویشام مینامند و تعاریفی که از کودکی و نوجوانی فروغ دارد، همهوهمه حکایت از عشقی سودایی دارد. عشقی که فقط بر اثر تلقینهای پیدرپی بهوجود آمده است. البته راوی داستان، «من»، هیچگاه به این مسئله اعتراف نمیکند ولی خواننده چندان احتیاجی به زحمتانداختن ذهن ندارد و به این مسئله -که درنهایت هممسئلهای نیست- پی میبرد. در تعاریفی که راوی از فروغ میکند او را شخصیتی بخشنده و مردمدوست معرفی میکند. «فروغ پیراهن قرمزش را تنش کرد و بقچه کیک را گرفت دستش و سوار مینیبوس شد. تا برسد به ما، از ترس اینکه مبادا گرگه بخوردش کیک را بین همه تقسیم کرد! پیش از این هم تو مدرسه، وقتی دید همکلاسیاش پوتین ندارد، پوتین خودش را به او بخشید. قرار بود فردای آن روز خاله برود به مدرسه و پوتین را پس بگیرد. اما فروغ پایش را توی یک کفش کرده بود که اگر مادر این کار را بکند دیگر به مدرسه نمیرود».
انگار که شخصیت دخترخاله فروغ برای او الگویی شده است یا یک چیز دستنیافتنی که شاید ریشه در بزرگتربودن فروغ از نظر سنی داشته باشد. اما وسوسه رفتن پیش دخترخاله فروغ یک آن او را راحت نمیگذارد. گاه و بیگاه اشتیاق خود را بروز میدهد و همین امر باعث کوچکی او در ایلوتبارش شده است. حتی پیشنهاد آمریکا را رد میکند به این بهانه که خواهناخواه باید همراه دخترش -که جوانی چهلوپنجساله غیابا از او خواستگاری کرده است- به آمریکا برود. او مخالفت خود را چنین ابراز میکند: «ناسلامتی یارو همسن باباشه. در ثانی مگه قحطی شوهره؟! فکر میکنی آمریکا کجاست؟ بهشتبرین؟ هرثانیه چندین قتل و جنایت و خودکشی و دزدی توش اتفاق میفته. او وقت تو میگی من دستهگلمو، پارهجیگرم رو بدم دست یه قلتشن که نمیدونم کیه و چیه و تا حالا چیکار داشته میکرده؟!».
سفر برای راوی داستان یک نوع رهایی از وضع موجود است. وقتی از فروغ ناامید میشود فقط به سفر، به هرکجا میاندیشد و دست آخر بدون اطلاع همسرش خانه را ترک میکند و به انزلی میرود تا غروبهای دریا را که حتما چندین بار تجربه نیز کرده است، ببیند. راوی گاهی نمیتواند کارهای خود را در روالی منطقی توجیه کند. و این است که از دید بعضیها او نامتعادل است. این را بهتر از همه همسرش «قدسی» درک کرده است. وقتی در خیال به سفر رفته است، فکر میکند شهر «چارلز دیکنز» و «جاناتان سویفت» و «جوزف لوزی» را دیده است و فیلم «پیشخدمت» درک بوگارد و جیمز فاکس و سارا مایلز را تماشا کرده است.
دنیای راوی داستان، دنیای رؤیا و تخیلات است و گاه احساسات سرکوفته و عشقی که بیشتر جنبه احترام دارد. آنهم احترامی یکطرفه، چراکه راوی در اینجا مطابق با منطق زندگی عمل کرده است. هیچگاه این عشق را با فروغ در میان نگذاشته است. «میترسم برم گم بشم، دور از شهر و دیار، دور از قدسی بمیرم.
- اینا رو به قدسی هم گفتی؟
- گفتن نداره؛ خودش میدونه»
نامتعادلبودن راوی از این گفتگو نیز آشکار میشود. انگار دارد مردِ رندبازی درمیآورد و چیزی را پنهان میکند. دوستش در شهری که نباید چندان از شهر خودش دور باشد، وقتی ضدونقیضهای فرخ، راوی داستان را میشنود خواننده را از مسئلهای آگاه میکند که تاکنون نویسنده سعی در پنهانکردن آن داشته است و آن نقبزدن بهگذشته و آشکارکردن وضعیت روحی فرخ است.
«- هنوز تو همون فرخ چهلسال پیشی، روحت شاد!»
تنها مسائلی که راوی را از رؤیابافی و تخیل بیرون میآورد، مسئله خواستگاری از دخترش هست و مرگومیر پسرخالهاش در آلمان که از داربست سقوط میکند و یک نفر دیگر که در زلزله ژاپن میمیرد. فکر میکنم این اعتراف به ساختار داستان لطمه وارد میکند. در حقیقت نویسنده اینجا دست خود را برای خواننده رو میکند. «به خودم میگویم: فلانی! سفر ارزش این همه خواری و کوچکشدن را دارد؟! حالا بکش! نفست درآد. نانت نبود، آبت نبود، خارجرفتنت چه بود؟ کم مانده بشوی جاسوس و سالوس، آدمی که خودت هم، خودت را نشناسی». و بعد این چند سطر نوعی نتیجهگیری است. راوی داستان خود را مظلوم میپندارد. معلوم است که زندگی راحتی دارد. حداقل صحبت از فقر نیست (در هیچ کجای داستان) و بعد: «چه کسی گفته بود خونابههای دلم را و همینطور شادیهای وجودم را نشان آنها بدهم؟» راوی چه خوندلی خورده است جز اینکه همه را سرِکار گذاشته است. اما داستان قابل قبول است، مدرن است. گاهگاه به پسامدرن هم طعنه میزند. و از طنز زیرپوستی هم بهره میبرد. و مهمتر از همه ایجازی است که در ساختار داستان بهکار رفته است. نویسنده سادگی نثر خود را از ابتدا تا انتها حفظ کرده است. و داستانش، داستانِ کوتاه کشآمدهای است که خواننده میتواند یک نفس بخواند و تمام کند.
تحلیلی کوتاه برشعر«زیزه کم مو»ی اصغرامیرزاده واجارگاهی
اشاره :
نقدی را که مشاهده می فرمایید برگرفته از بین مقالات
تازه انتشار یافته ی فصلنامه آوای املش می باشد:
شعر اقوام می تواند دوام قومی باشد به گونه ای که بازگو کننده ی تاریخ و روایت گر جوهره ی زبانی که با گویش های آن درگیر است و مسایل انسانی پیرامون خود را با فولکلور و فرهنگ عامه دنبال کند. نظیر شعر «زیزه کم مو»ی اصغرامیرزاده واجارگاه ـ شاعر نام آشنای گیلانی همانند آثاردیگر وی از قبیل منظومه ی گیلکی «عاروس و دامات سنگ سیا بُبُن» و منظومه ی «آزا دار نقل» و...که نشأت گرفته از طبیعت است . مخصوصن آنهایی که با خطه ی شمال ایران آشنایی دارند ، خاصه روستا را می شناسند ، تراژدی برف و جنگ و جدال پرندگان برای یافتن آذوقه و سر پناه ، به وضوح دیده اند که بارزترین آنها مانور زیگزالی پرنده سینه سرخ است که در پای پرچین ها می نشیند. گاه صدها متر مسیر یک پرچین را جستجومی کند و بی محابا در قاب فعالیت روزمره گی از سایر پرندگان پیشتاز تر است . تا جایی که اغلب در دیدرس همه قرار می گیرد و با جست و خیزهای پی در پی جلب نظر می کند .
سایت «هاتف نیوز»به باور گیلان شناسان خبره و دلسوز و آگاه به کشور نازنین مان ایران و اهل سیاست و هنر ، یکی از پرمنبع ترین و شفاف ترین رسانه ای است که می توان گیلان را آینه وار در آن دید و از آن توشه ها برداشت تا جایی که از هر گوشه ای از ایران و جهان ، در آرشیو بجای مانده اش ، اطلاعات دست اولی در اختیار بازدیدکنندگان قرار می دهد.
آنچه می نویسیم شاید در باور کسی نگنجد . این یادداشت نه اغراق است و نه از این سایت بزرگ نمایی شده است ، بل حقیقت محضی ست که در داده های «هاتف نیوز» به وضوح می توان دید.
آنهایی که در باره ی گیلان استخوان خُرد کرده اند، برای شان تنها نام « گیل و تالش» معنی پیدا نمی کند بل اقوام گیلانی را باهم در کنار هم می بینند و خوشبختانه گردانندگان محترم «هاتف نیوز» گیلک اند و سال های سال تالش را در گیلان با قوم گیلک دیده اند ، برای شادی گیلان عزیز لبخند بر لب نشانده اند، برای عقب مانده گی اش گریسته اند در خصوص آن نوشته اند و یا نانوشته های شان بر حال داشته های شان افسوس خورده اند و دارند برای پیشرفت اقوام ایرانی تلاش می کنند و آن عده هم که در کنار سایت «هاتف نیوز»توشه بر می دارند این را می گویند و از دل هم می گویند و بی تعارف هم می گویند که:«گردانندگان هاتف نیوز از کارشناسان با تجربه یی هستند که سیاست را به خوبی می شناسند و با فرمول های روزش آشنایند و خود را به نوشته های چند جوان مبتدی که از آنها تعریف و تمجید نمایند وفق نمی دهند . به جهان معاصر می اندیشند . به جهان درندشتی که هم خوبی ها دارد و هم پلشتی ، بدی های غرب و شرق گونه اش را دور می ریزند و خوبی هایش را قالب می گیرند تا نسل امروزی با داشته های اقوام جهانی بیشتر آشنا و از آن بهره ببرند . ادبیات معاصر ایران را به درستی می شناسند و همچنین داشته های اقوام پیرامون شان را با آنچه دارند تجربه می کنند و یا کرده اند ، با دل پاک شان همان را دیده و بر قلم جاری می سازند .چیزی که در آرشیو بجای مانده ی «هاتف نیوز» می توان دید و باور کرد.»
به همین خاطر لازم دانستیم در کنار داشته های گیلان عزیزمان اشاره ای کوتاه به جوانان تالش داشته باشیم که اگر به دنبال سیاست و آن هم از جنس ابتدایی که در بولتن نامه ها و یا در... و «تالش بازی» که اندک اند و آن همشاید در تجربه از آن دور شده باشند و در رقابت با اندیشه های جورواجوری که سلایق در آن هیچ راه ندارد به تالش بنگرند. به تالشی که سلایق را بشناسند و به باور مندی داشته های امروز اقوام بر اساس واقعیت ها و نه رونویسی شده از کتاب های این و آن برسند که می رسند و در کنارشان دیگر اقوام را همانند آنهایی که تالش را می بینند و دیده اند و آنچه که برای شان قابل ارزش است بروز نمایند. حقیقتی که نمی توان انکارش کرد . پس اگر سایتی می زنیم آنچنان فشرده اش نکنیم تا به اندازه ی یک وبلاگ شخصی از کالاهای مان تبلیغ شود و یا گوش به زنگ بمانیم که شخصی در سال از آنسوی دنیا بیاید و... به باورمان که تالش با این کار زنده خواهد شد!...بگذریم !!! . بل به تالشی بیاندیشیم که دیگر اقوام سفره ی قلم مان را ببینند و بگویند که چگونه قلم مان را پر وسعت کرده ایم که می توان تالش را آنگونه که هست در آن دید.
آنهایی که با پژوهش تاریخی سرو کار دارند و مجلات پژوهشی مرکز رشت( البته نه همه ی جراید پژوهشی که هر از چند گاه با گفتگوهای مختلف با ملل اقوام جهانی ویژه ها در رشت منتشر کرده و می کنند ودر کنارآن تعصبی به کراوات واز این جنس چیزها ندارند!!! و بی رنگ و ایل و قبیله و طایفه و نژاد به داشته های گیلان می اندیشند و نه گویش خاص مرکز رشت) را مطالعه نموده باشند ، جزوه ی مرحوم سید صفا موسوی منتشر شده ی سال های دور(1358) به نام «تاریخ مکمل جنگل» شاید چندان برای شان نا آشنا نباشد.
پیر مردی که با همان بضاعت اندک قلم خود ، سال های متمادی در دفتر ازدواج اش در شهرک گوراب زرمیخ و در طول مدت عمر خود در روستاهای گیلک و تالش نشین به وصلت زوج های جوان می پرداخت و در کنار این وصلت ها و خطبه ی ازواج ، از فرصت به وجود آمده بهره ی لازم را می برد و با پدران و مادران و بابا بزرگان نو عروسان و دامادان به گفتگو می پرداخت و بخش دیگر را در قهوه خانه ها که بعدها به انتشارشان پرداخت.
نوشتاری که به جرأت می توان گفت هشتاد درصد تحقیقات آن وجاهت تاریخی ندارد،تنها برگرفته از گفتگوی مردم عوام که برای وی تعریف کرده اند که مثلن میرزا کوچک خان چشمانش «کاس» بود!! کربلایی نقره «شکه» ای که داشت یک طرف آن پاره بود . گفته اند کربلایی نقره «جلخته» نمی پوشید(با ظرافت)حسن خان آلیانی پدرمان برایش امان نامه گرفت . یک ماه تمام حسن خان در پشت بام خانه ی مان مخفی بود . از این نوع روایات در کنار نظمیاتی که اوایل جوانی و میانسالی از مسایل اجتماعی و نهضت سواد آموزی به اصطلاح به نام شعر در آخر جزوه آورده است تا همزمان با روایات ، نظمیات وی نیز در منطقه به بوته ی فراموشی سپرده نشود .
تا جایی که حتا خود پژوهشگران مرکز نشین گیلان که هر از چند گاه جزوه ی سید صفا را منبع قرار داده اند به این واقف اند که بخشی از داده های وی فاقد وجاهت تحقیقی ست.پرسش اینجاست؛ چرا این جزوه برای پژوهشگران مرکز نشین شهر رشت این همه با اهمیت است و از کنار آن با آب و تاب می گذرند و در عوض کتاب «نهضت جنگل و معین الرعایا»ی دکتر شاهپور آلیانی نوه ی دختری حسن خان به نظرشان آلبوم نامه ی شخصی و فاقد وجاهت تاریخی به شمار می آید؟!و رسمن نیز بارها و بارها در همان مجلات گیلان شناسی شان به آن اذعان کرده اند .
البته ما را با آنها کاری نیست و آزاداند. اما جوانان تالشی که می خواهند تحقیقات میدانی ازجنس نهضت جنگل داشته باشند ،می بایست حواس شان به این بوده باشد که اگر خدای ناکرده همان شیوه ی تحقیق شفاهی را که سید صفا موسوی سی چهل سال پیش از خود بجای گذاشته ، پی بگیرند که مثلن؛ بیاییم پیرمردهایی را که در آن خطه ساکن اند و به نقل و قول از آنها که حسن خان این بود ، ابراهیم خان آن و کربلایی نقره چنین نمود ، به همان راهی خواهیم رفت که خاطره نویسان رفتند و هنوزم که هنوز است نتوانسته ایم وجاهت تاریخی جنگل را که تالشان در آن نقش اساسی داشته اند به خود تاریخ بقبولانیم !
دو دفتر شعری که ملاحظه می شود منتشر شده از شاعر گیلکی سرای شرق گیلان ،
حسینعلی صادقی سرشت می باشد . شاعری که توانسته طی سال ها با پشتکار
مردمی و اندیشه ای که با آنها زیسته و در کنار زبان گیلکی (لهجه آستانه ای)
داشته های پیرامون خودرا در معرض دید افکار عمومی قرار دهد.ناگفته نماند
از این شاعربلند آوازه ی آستانه اشرفیه مجموعه سی دی هایی منتشر شده است که
از شاخصین آن مجموعه ی «زوار» می باشد. البته از این شاعر محبوب و خوش
قریحه ی شرق گیلانی در آینده نقدهایی در همین تار نما مشاهده خواهید نمود.
نقدی که در پی خواهد آمد تحت عنوان «شاعری در جستجوی خویش ...» از شاعر
و نقاد چیره دست گیلان ـ عباس مهری آتیه که در وصف «سورخه گوله ناجه» قلمی
نموده است در اختیار خوانندگان فهیم قرار می دهیم :
شاعری در جستجوی خویش
در فرهنگ بومی ولایتش
عباس مهری آتیه
به نظرم اگر در بررسی اثری ، مجموعه ای ، دیوانی ، تنها به عروض و قافیه و چند عنصر بدیع و بیان و معانی بسنده کنیم ، به افزایش ، جوهر جاودانی شعر را از دست نهاده ایم . چرا که شعر، هیچ نیست مگر نگارینه هایی از هستی و محیط پیرامون مان ؛ که بر بوم صور خیال شاعرانه ، به زیبایی می نشیند. پس در تحلیل شعر هم ، جز از زیباشناسی تجربی و روانکاوی هنری و روانکاوی هنری ، چیزی بیشتر خواستن ، در حیطه انتظار من نیست ...
و این در توان شاعران است که به ضرب آهنگ ذاتی واژه ها نزدیک شده ، ارزش زیبا شناختی را در روابط اشیاء و اعیان جستجو گر باشند. رابطه های پنهان مانده بر انسان که بین اشیاء و انسان و طبیعت برقرار است و ... این را تنها شاعران می توانند به کشف و شهودش نایل شوند... و این بار با حفظ معاصر بودن رابطه شان با همه اشیاء محیط...
حسینعلی صادقی سرشت از آن گروه شاعران گیلک زبان است که به این توان نزدیک گردیده و به تناسبی ، یا به قیاسی با شاعران گیلک زبان می توانم اذعان کنم ایشان توانسته به برکت جستجو در توان خویش و دقت در ضرب آهنگ واژه ها و رنگ آمیزی موفق عناصر طبیعت ، به تنوعی که روحش در حُزن و شادمانی طلب می کند، توفیق یافته است. صادقی سرشت را اولین بار به وساطت راهنمایی دوست بزرگوارم جناب جکتاجی بزرگ ، شناختم ؛ که برای مجال جستجویی در اندیشه شاعرانه اش ـ که همشهری بودیم و ناشناس به هم ـ معرفی گردیده بود. آن روزها ، هرگز به گمانم خطور نمی کرد او بتواند این اندازه پرقدرو توان در حوزۀ شعر شود. این سال ها که شعرش را در تریبون های ادبی استان می شنوم ، احساس می کنم چه اندازه قد کشیده و رشد کرده است . شاعری که به ارزش های لفظ پی برده و راز زیبایی شناسی در چینش واژگان را شناخته است .
بعد ازاین همه همایش هایی که در طول این سال ها بنام تالش برگزار شد و چه CDهایی که بنام این قوم تولید ـ و کتاب هایی به همین منظور روانه ی بازار گردید و با مصاحبه هایی که جوانان با داشتن چند دوبیتی و یکی دو غزل جراید قوم تالش را در حد قد و قواره جراید دانشجویی تقلیل دادند و در آن مصاحبه ها ، وبلاگ های همدیگر را که «من هم وبلاگ دارم سری به ما بزنید»!!! بی آنکه دریابند اقوام دیگر واژه ی تالش را رصد می کنند و چها که در طول این دو دهه نوشته و گفته نشده است!
بجای اینکه صفحات جراید را از هم تفکیک کنند و طبقه بندی شده ی هر موضوع را مدیریت کنند و با هدایت و تقسیم بندی کار به اصل داشته های تالش بپردازند جراید شان را بجای مشاهیر در اختیار خوانین گذاشتند تا تالش را آنها برای مان بنویسند که تا دیروز پدرانشان ـ همانگونه که در مقاله ی آقای نادر افشاریان به خوبی دیده می شود ، آن کردند که فرزندان شان امروز می خواهند با جراید تالش بکنند . نظیر همین جریده «فکر جوان»ی که امروز با قلم فرزندان تالش بعد از چند دهه به زیبایی رونمایی شده است . از همان قدرت و نیرویی که در اختیار حاکمان محلی وقت بودو چهره مبارزین تالش را آنگونه که بودند به تاریخ بسپارد .
شاید مقدر چنین بود تا دیگر اقوام حاشیه ی مان از این بلبشوی صفحه پر کنی که در اختیار عده ای بود ، بی آنکه به اصل موضوع و داشته هایی که وارونه جلوه گر شد از این فرصت های پیش آمده استفاده ی بهینه ببرند. همانندآلونک هایی که در آلیان و میان رز برجسته سازی شدند،تا بنام نهضت جنگل و مشاهیر ، آن کنند که شرحش در همین تارنما به تفصیل آمده است.
همانگونه كه هفته ي گذشته شاهدش بوديم هريك ازرسانه ها
با فرمول هاي خاص خود از كنار شاعره نام آور معاصر زنده
ياد طاهره صفار زاده گذشته اند و پيشامدي كه به نام ـ نام
بلند وي بر سر زبان ها افتاد ، گر چه درد ناك بود و دل هاي
عاشقان شعر را به درد آورد ـ تا جايي كه بخش هايي از آن
به نقل از برادر عزيزش و ديگر مسئولين محترم در اختيار
20:30شبكه دو توضيح داده شد كه بر مي گشت به شكستن
سنگ قبر آن روان شاد ـ ما را بر آن داشت تا يكبار ديگر به
كار نامه ي درخشان وي نظري بيفكنيم و ياد و خاطره اش را
گرامي بداريم :
«طاهره صفار زاده»از جمله شاعرانی است که دوره های متعدد شعری را تجربه کرده . شاید اگرنگاهی دقیق و موشکافانه به دوران شاعری او داشته باشیم نه تنها دوره های متعدد را در طول زمان ، بلکه در هر دهه نیز می توان شناسایی کرد. اما آنچه سبب شد «طاهره صفارزاده» به ویژه پس از انقلاب و همسویی شعرهای او با روحیه مذهبی مردم در آن دروه بود. از اینجا صفار زاده گرچه تفاوت های جزیی در شعرش به وجود آورد اما به تشخص شاعرانه رسیده بود و ویژگی هایی را با خود به همراه داشت که صرفاً مختص شعر او بود . در یک برداشت کلی می توان شعر صفارزاده را به سه دوره تقسیم کرد. سه دوره که اگرچه گاهی نزدیکی هایی با همدیگر دارند اما بنیاد و اساس تفاوت های چشمگیری بین آنها وجود دارد. حتی گاهی این تفاوت ها چنان بارز است که احساس می شود یا شاعر آنها با هم فرق می کرده و یا شاعر در هردوره دچار یک بازنگری و رفرم کلی در شعر خود شده .
مقاله یی که ملاحظه می شود از بحث های روز شعر اقوام ایرانی
می باشد و در بلبشوی امروزی شعر کوتاه و... که در گیلان
معضلی شده است ، لازم به طرح بود و در تازه ترین شماره ی
(40و41 پیاپی 53و54مرداد و شهریور 94)ماهنامه ی ره آورد
گیل به چاپ رسیده است و از نظر مبارک تان می گذرد:
«تكه آینهای تا كنارت نمانده است / كه در
بازگشت / براي دختران ميهن ات ببري...»
(نزارقباني شاعر شهیر عرب)
ساخت انديشي شعر اقوام!
«جایی ندارم / در جیک جیک گنجشکان و / شتاب رود/ هرگز این تنهایی را پایانی نیست!» شعرمورد اشارهالبته ترجمه شده ی یک قطعه شعر محلی از وبلاگی انتخاب ، که به نام «هایکو» معرفی شده است و در کنارش کتابی به تازه گی از طرف نشر مروارید منتشر شده و در آن گزیده ی اشعار مفتون امینی را در برگفته است و در معرفی آن به قلم شاعر آمده است :« روزی در مجلس شاملو از ایشان سؤال شد آیا شما شعر پُست مدرنی گفته اید که جایی کسی خوانده و شنیده باشد؟ ایشان با کمی مکث گفتند : همین حالامی گویم:"لنگه کفش کهنه ی من/ زیر درخت بادمجان/ شیهه می کشد!"و این دو موضوع جرقه این نوشته را رقم زد که به ساخت اندیشی شعر اقوام ختم گردید.
به گمان نگارنده نوآوری ادبيات اقوام از درون شکل می گیرد و فرایند نو آوری ها از مدار جغرافیا و منطقه خارج و با ظهور و بروز درکنار ادبیات معاصر و اقوام پیرامون آن معرفی می گردد و بر همین اساس پالايش نظریههای بروز، میتواند در خصوص هستهی اصلي هويت و اصالت فرهنگ مؤثر افتد .چراکه شعر بیان احساسات است و شاعربا توجه به موقعیت و پیرامونی كه در آن زندگی میكند ، احساساتش را نسبت به فرهنگ و ادبیات بیان میکند.از طرفی شعر بومي نیز بیانگر همین مؤلفه است.
ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف ، نامی آشنا برای اهالی ادبیات و به ویژه ادبیات روسیه است. هرچند این نویسنده ی نامدار روسی اغلب عمرش را در اروپا و سپس آمریکا گذراند و در همانجا نیز از دنیا رفت . وی در آوریل 1899 در سنت پترزبورگ در جمع خانواده ای متمول به دنیا آمد و در 78 سالگی در آمریکا بدرود حیات گفت . با وقوع آنقلاب روسیه در سال 1917 ، خانواده ی ناباکوف که اشراف زاده و سرمایه دار بودند ، خود را ناگزیر از ترک وطن دیدند . فضای اجتماعی ـ سیاسی آن روز روسیه به نفع خانواده های اشراف و متمول نبود . آنها پس از ترک روسیه و مدتی سرگردانی در کشورهای اروپایی ، سرانجام در سال 1919 به انگلیس مهاجرت کردند.
ولادیمیر وارد دانشگاه کمبریج شد و به مطالعه ی زبان های رومی و اسلواکی پرداخت . در سال 1922 فارغ التحصیل شد به برلین رفت و در شعر ، نمایشنامه نویسی ، داستان کوتاه و نقد آثار ادبی به فعالیت پرداخت.
ناباکوف در سال 1925 با «ورااسلومین» در برلین ازدواج کرد. در سال 1937 به همراه خانواده اش آلمان را به مقصد پاریس ترک کردند . آشنایی با «ادموند ویلسونم» تحولی در زندگی ولادیمیر ایجاد کرد و ویلسونم کسی بود که آثار ناباکوف را به ناشران آمریکایی معرفی کرد ، تا زمینه ی شهرت جهانی این جوان روسی فراهم شود.
مهمترین اثر ناباکوف رمان «لولینا» است که وی آن را در جریان مسافرت خود در غرب آمریکا نوشت و در سال 1953 نگارش آنرا به پایان رسانید و پس از نگارش کتاب«پنین» را آغاز کرد . ناباکوف شهرتش را به واسطه ی آثار انگلیسی خود به دست آورد . برخی منتقدان آثار او را با «جوزف کنرا» مقایسه می کنند.
قبل از به نمایشدر آمدن یاد داشت پیشرولازم به پوزش خواهی ست . باور
بفرمایید اگر بهحُرمت نامگیلان عزیز نبودو به احترامدوقومکُهنو نجیب
گیلک و تالش ـ که بی تالش گیلانمعنیندارد وواژه گانخانمانسوزی که به
نامتالشآنهمبرگرفتهاز « وبسایت خبری آذری ها » !!! و بامدخلتعجب
برانگیز...،که تالش را با آذربایجان غربی ... که هر غیر گیلانی را به شگفتی وا
می دارد.نظیر آنچه که در زیر خواهد آمد ـ و مجددن با پوزش:
«مذهب تشیع با زبان آذری ... عجین شده که هر کسی از نظر مذهبی شعیه شده از نظر زبانی آذری شده است... این امر بهاندازه ای بارز است که امروزدر شهرهای مانند آذربایجان غربی بجای مذهب سنی از واژه ی کُرد، بجای مذهب شیعه از آذری استفاده می شود.» جملات برجسته شده ی بالا ـ البته شرح کامل آن در پایین خواهد آمد، ما را به یاد سلطان عبدالحسین خان ثقفی می اندازد. فردی که در سال های آخر نهضت جنگل در همان عمارت زیده (که اکنون به تلی از خاک مبدل شده است) بعد از میرزا کوچک خان، مرد شماره ی دوی !!! تالشان به حساب می آمد. گذشته ازخوردن سر تک تک فرزندان تالش ، با میرزا آن می کند که حتا ماکتی از آن عمارت نیز در دست نیست، تا فرزندان امروزیتالش بر اساس همان ماکت بر همان جایی که میرزا قدم گذاشته و تکیه به ستونی ـ خیره به ابرهای جنگل های زیده بوسه زنند و اندکی نجوا با غلامعلی باباماسوله ،نعمت الله خان و... که ای سرداران دلیر تالش؛ به نهضت جنگل چه گذشت؟
از شاملو بارها نقل شده که وی را به دانشگاه تهران دعوت می کنند و همه ی اساتید در جلسه دور میزی حلقه زده و بر سر پروژه های ادبی ، که قرار بود بر روی آن تبادل نظر شود ، پیش از اینکه وارد شور گردند ، از وی می پرسند آقای شاملو مدرک تان چیست ؟ وی هم با صراحت در پاسخ به دکترهای حاضر در میز گرد می گوید: «دیپلم ردی ام . یعنی تا کلاس دهم بیشتر نخوانده ام.» جملگی با وراندازی به هم لب می گزند و خیره به وی ـ و گویا یکی از آنها باورش نمی شود ، که شاملو از جایش بر می خیزد و به آنها می گوید : «دنبال مدرک بدستی بگردید که با شما همراه باشد!» و تا آخر عمر دور هرچه دانشگاه و مدرک «دکترا» و «پروفسور»!!!را خط کشید.
هم چنین ، اخوان ثالث هم چندان تمایلی به این جلسات دانشگاهی نداشت. اگربه دانشگاه و... باور داشت ، شعر فاخر «زمستان» که خلق نمی شد . جالب اینکه سیمین بهبهانی در وصف وی در مصاحبه ای چنین گفته است :گویا در جلسه ای اخوان حضور نمی یابد و همه دل نگران می شوند و یکی از دوستان سیمین که نامش بماند به وی می گوید ؛ دیشب که خوابیده بود سوسکی می رود داخل گوشش و... همچنین فروغ فرخزاد را هم اگر دراین دایره بگنجانیم و یا سهراب سپهری ودیگران ، می توان این گونه نتیجه گرفت ، این دانشگاه نبود شعر معاصر و مدرن را مدیریت می کرد ، بلکه نبوغ و اندیشه امثال شاملوها بود به شعر معاصر وجاهت ادبی و علمی داد . حتا خود نیما نیز به تنهایی اندیشه اش را هدایت نمی کرد ، تا حدودی گفته اند سیمین دانشور و جلال آل احمد هوایش را می داشتند . سیاستی که در آن زمان شوروی را ساپورت می نمود و شد آنچه که امروز بنام شعر معاصر پیش روی ماست.
سر دبیر«هاتف» داور مقاله های علمی نشریه بین المللی «آسیاپاسیفیک»شد
بر اساس خبرهای رسیده به تازه گی نسرین پورهمرنگ سردبیر هفته نامه ی وزین «هاتف» و مدرس دانشگاه علمی کاربردی گیلان که از نویسندگان پرسابقه ی گیلان محسوب می شود ، به عنوان داوری آثار یک نشریه ی معتبر بین المللی برگزیده شد و کار داوری خود را بر روی آثار این نشریه ی معتبر که به وسیله ی یکی از بزرگترین موسسات انتشارات جهان ـ روتلج ـ چاپ و منتشر می شود ، آغاز کرد .
وی هفته گذشته به عنوان داور نهایی آثار نشریه انگلیسی زبان «تحقیقات گردشگری آسیا پاسیفیک» Asia Pacific Journal of Tourist Research برگزیده شده و... در ردیف داوران آثار این نشریه قرار گرفت.
نسرین پورهمرنگ سابقه ی همکاری مشترک با جامعه شناسانی همچون مانوئل کاستلز ، نیل اسملسر و فلاسفه یی همچون فیوریو چروتی ، کریستیان دلاکامپانی دارد. ما نیز به نوبه ی خود به این روزنامه نگار و سردبیر فرهیخته و پیشکسوت «هاتف» تبریک و تهنیت عرض نموده و موفقیت روز افزون وی را خواستاریم .
«هسا...» هایکو و کوتاه شعر!
اشاره :
گیلان با «هاتف» گره خورده است . هفته نامه ای که در طول 24 سال سابقه ی درخشان و كارنامه اي از خود به يادگار گذاشته و در آرشیو پر برکت خود گیلان را سربلند و سرافراز نگهداشته است . اين جريده سنگين ومتين در بین جراید ، اعتبار ویژه ای دارد که در خبر بالا نیز مشهود است. هر صفحه و ستونی که گشوده ، اقتدار گیلان را در طول این دو دهه جاني دوباره به شمال ايران داده است که هم دشمن به آن واقف است هم دوست!.
در تازه ترین شماره (ش 1136)که در 27امرداد1394منتشر شده نقدی تازه از جمشید شمسی پور خشتاونی ، گیلان شناس و شاعر تالش در صفحه ی پربار ادبی خود تحت عنوان «هسا... هایکو و کوتاه شعر!» به چاپ رسانده است که برشی دیگر از آنچه که قبلن در ماهنامه ی ره آورد گیل (ش 52و51 خرداد و تیر 94) شاهدش بوده ایمو در این تارنما نیز قابل رؤیت می باشد. این شما و این نیز نوشتار تازه چاپ شده در گرانسنگ نامه هاتف:
«ولگئون˘ پَس بَزام ،/ جنگل ـ/ پُره خئوندیگی بو؛/را دکَتَم (برگ ها را کنار زدم / جنگل ـ / پُرآواز بود، راه افتادم). «شوره خو سر جانا پاپلی/ ایاز˘ مره/پامچال˘سر(پروانه / تن خویش را / با شنبم می شوید/ بر گلِ پامچال). دو شعر کوتاه و زیبای گیلکی ـ اولی به گویش شرق گیلان از زنده یاد محمد بابایی پور متخلص به دریایی لنگرودی و شعر دوم از استاد جکتاجی ، گیلانشناس پرآوازه ی ایرانی به گویش مرکز رشت و از بین دهها نمونه «هسا شعر»موجز ، ظریف و فاخر بومی شمال ایران انتخاب شده تا گفته آیدبه یمن غنایی که تاکنون از این ها ، نمونه برداری شده ، جزء«درخشان» ترین شعرهای کوتاه بومی اقوام ایرانی در حال حاضر است .
ماهنامه «پژوهشی علوم انسانی»ره آورد گیل منتشر شد. ره آورد گیل از آن جنس ماهنامه هایی است که در کنار ادبیات معاصر ، به پژوهش های بومی گیلان نیز عنایت ویژه ای دارد . این جریده ی مانای گیلان در شماره جدید خود (ش 51ـ52) با آثاري ازسروش گيلاني،محمدتقي مرتاض هجري،سيدمحمدباقر مظفرزاده رودسري،دكتر بهزاد اتوني،فرامرز طالبي،محمود طياري،مهدي ريحاني،، فتاح پادياب، احمد خويشتن دار لنگرودي ،كاظم سادات اشكوري،دكتر فريدون شايسته،پرويز حسيني،بهزاد موسايي،عليرضا پنجه اي،دكتر محمد باقري،هوشنگ عباسي،محمدامين برزگر،مهرداد پيله ور، ،سين سيامك ،غلامحسن عظيمي،دعايي و... مزين شده است .صفحاتی را نیز به نقد بلند جمشید شمسی پور خشتاونی گیلان شناس و شاعر تالش اختصاص داده است که به «هساشعر» پرداخته است. و در تارنمای مان نیز قابل مشاهده است . علاقه مندان می توانند در کتابفروشی های معتبر استان نشریه مورد نظر را تهیه نمایند.
«ایزد بانوان در فرهنگ واساطیر ایران و جهان » ؛ عنوان کتابی است به قلم صدرالدین طاهری برای شناخت جایگاه ایزد بانوان در جوامع مختلف که با بررسی پیکرک های بر جای مانده از آثار باستانی حاصل شده است .میان آثار مادی برجای مانده از دوره های باستانی در سرزمین های مختلف ، تندیس های زنانه ای نیز به چشم می خورد که بیانگر حضور ایزدهای بانوان میان انبوه ایزدهای مذکر ، جاندار و غیر جانداراست. اینکه این ایزدهای بانوان از چه نقشی و جایگاهی در اجتماعات انسانی و سپهر باورهای آنها برخوردار بودند و حضورشان در جشن ها و آیین های نمادین و باستانی برای اعتبار بخشی به کدامین باورها و نیازها بوده است. از جمله موضوعاتی است که نویسنده در کتاب خود به آنها پرداخته است.
قوم تالش در طول تاریخ ، فراز و نشیب زیادی به خود دیده است وقوام و دوام خود را در این سال ها تا حدودی توانسته با تحلیل های درست و اصولی به دیگر اقوام بشناساند . اگرچه تا به سرمنزل مقصود فاصله هاست ، اما همین که از صدها موانع عبور کرده و با دشواری های بیشماررُخ می نماید جای بس امیدواری است و این تحلیل بخشی از آن دلمشغولی های روزگار ماست!؟ :
سال قبل یکی از جوانان فعال فرهنگی شاندرمن ، در ارتباط با زندگی نامه نعمت الله خان آلیانی مطلبی را در یکی از جراید محلی به چاپ رسانده و در «منابع » و «پی نوشت»ها آورده بود:«حاجی اکبر آلیانی پدر نعمت الله خان آلیانی فرزند حاجی ابراهیم فرزند نوروزعلی می باشدکه گفته می شود جد آنها به نام نوروزعلی در دوره فتحعلی شاه قاجار از کرمانشاه به آلیان مهاجرت کرده است (گفتگو با گلعلی فریدی1393) و گویا این گفتگو را آقای(ا.ف) برایش تدارک دیده بود.
مطلب را مرور نمودم . بلافاصله به یاد پاورقی صفحه 84 کتاب دکتر شاهپور آلیانی افتادم و به نقلقول از همسر معین الرعایا که در آن کتاب به میرزا کوچک خان گفته بود :« تمام ایل و فامیل را در اختیار شما گذاشتیم و با آغوش باز شما را پذیرفتیم و از شما حمایت کردیم تا نهضت پا بگیرد و اکنون به چند کُرد وارد به نهضت متکی شده اید ...»بی آنکه تحلیلی بر روی جملات نقل قول شده صورت پذیرد و تنها به یک پاورقی تاریخی بسنده شده ، غافل از اینکه بعد از چند دهه به نقل قول از «گلعلی فریدی» در جریده ای می آید که جدشان از کُردهای کرمانشاه هستند . یعنی در اصل اینگونه می رساند ، هم خالو قربان از اکراد بود هم معین الرعایا در کنار دیکر اکراد.
آیا براستی همسر معین الرعایا نمی دانست که شوهرش کُرد است ؟ وچرا تاکنون پژوهش جامعی در ارتباط با طایفه ها و اجداد پیرامون مان به شیوه ی علمی صورت نگرفته که قابل استناد دیگر پژوهشگران باشد؟ چرا که تاریخ قضاوت منحصر به فرد خود را اعمال خواهد نمود.
چند سال قبل يكي از رجال دلسوز تالش[...] از سر خير خواهي و تجربه و دانشي كه از پيرامونش به دست آورده در يكي از همايش ها كه بعدها به صورت CD در اختيار افكار عمومي قرار گرفت اشاراتي كوتاه به اين مضمون:« بايم يندي ضعفون بپوشونم نقطه ي قوتي تقويت بكرم و...» بيان داشتند . نصايحي كه سخت گزنده و هشدار از عواقبي مي داد كه آينده ي تالش را به تصوير مي كشيد و هيچ يك از ما به اين باور نرسيديم كه روزي بي توجهي به چنين توصيه هايي گريبان ما را خواهد گرفت ـ فرقي نمي كند چه تو باشي و چه من . وقتي با دستان خود بادي را كشت كنيم مسَلَمن طوفان درو خواهيم كرد!.
شايد اين عزيز در طول سه دهه يي كه در كنار اقوام بوده و با مردم بودن تجربه هاي گران بهايي اندوخته است كه ما به گردش نمي رسم و كرديم آنچه را كه نبايد مي كرديم و شد آنچه كه نبايد مي شد و امروز ثمره اش را داريم اين چنين(!)مي بينيم . تاجايي كه سايت مي زنيم به نام شهرمان «...نيوز» نامه ي رحيمي به احمدي نژاد را كه صدها بار كپي رايت شده است و در تمام رسانه هاي ارتباط جمعي باز پخش شد و... مجددن آنرا بازتاب مي دهيم . از مدير محترم مسئول كيهان حاج آقا شريعتمداري كه ... اما اينكه همين ديروز از پيرامون مان چه گذشته است غافل مي مانيم . براستي مارا چه مي شود؟
عزیزان بازدیدکننده ، آنچه در زیر خواهد آمد فرض بفرمایید در حال مطالعهی مجلهای هستید که در کنار صفحات ثابت خود ، یکی دوصفحهای برای خوانندگان خود ترجیحن در آخرهای مجله در نظر گرفته است. با همان حال و هوای مطالب فرستادهشدهی مخاطب ، با شیوه ی نوشتاری خودش با وی ارتباط برقرار میکند تا نقطه نظراتی که در این بین پنهان مانده را منتقل نماید ولی برای خوانندهی حرفهای کسلکننده و ابتدایی به نظر میآید.
ما نیز در طول هر فصل میبایست به بعضی از موضوعاتی که از ما پرسش می شود ، پاسخگو باشیم و به همین لحاظ پیشاپیش از روی گل مبارکتان پوزش میخواهیم و این هفته را موقتن به این آدرس: «اين شعرها از من نيست»مراجعه نمایید تا بتوانیم به آنچه در زیر خواهد آمد بپردازیم که باز از این بابت پوزشمان دوچندان خواهد بود و با این توضیح مختصر و بازهم با پوزش:
***
هفتههای قبل کامنتی را از بین کامنت ها انتخاب نمودیم و گویا متعلق به یکی از همزبانان تالشمان است که در چند سطر از ما خواسته تا «وابستگی [...]شمسیپور به گویش گیلکی» را برایش تشریح نماییم . خوشبختانه این دوست «تالشه برا»ی ما یادآور شده بود «تحلیل خود را در چرایی» موضوعی که به شرحش خواهیم پرداخت بهتفصیل با وی به گفتگو بنشینیم .که صد در صد هم «تالش»!!! است و هم آشنا! همینکه با چند سطر آمده بر ما منت گذاشته و بافرهنگ قابلتأمل خود ، هم حُرمت تالش را بجا آورده و هم شعر را پاس داشته است جای تقدیر دارد.