ره آورد گیل منتشر شد

جدید ترین شماره ی (98/99، پیاپی 111و112)ماهنامه پژوهشی ـ علوم انسانی ره آورد گیل خرداد و تیر 99 به قیمت 15000تومان با مدیریت استاد هوشنگ عباسی در اختیار علاقه مندان قرار گرفت . در این شماره نقدی از جمشید شمسی پور خشتاونی به چاپ رسیده است که به کار نامه ی«دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان» می پردازد با هم می خوانیم :

«دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان»

و سرنوشت شعر گیلان

نقدی بر کتاب«درآمدی بر ادبیات گیلکی»

مؤلف : هوشنگ عباسی

جمشید شمسی پور خشتاونی

اشاره :

«دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان» به عنوان یک پایگاه یا پایلوت ادبی ، تاریخی ، اجتماعی ، فرهنگی ، پژوهشی چند سالی ست در گیلان ظهور نموده و با چاپ کتاب هایی به گفته ی «شورای پژوهشی» تا سقف صد جلد ، با عناوین گوناگون در دید انظار قرار گرفته است . این «دانشنامه» با محوریت سه نفر در رشت فعالیت می کند که یکی از آن ها دارای انتشارات کتاب نیز می باشد . به همین لحاظ آنچه که کوشندگان تهیه می کنند در این نشر به چاپ می رسد. یعنی به زبان ساده از تولید به مصرف. امر مبارکی است و هرچه زمان می گذرد زیر لایه های منفی و مثبت آن به طرق مختلف در برخی رسانه های مرتبط در دسترس عموم قرار می گیرد که باید گفت قضاوت آن با مردم است . پرسش های زیادی در خصوص فعالیت این پایگاه وجود دارد با توجه به اینکه اخیراً در یکی از جراید مرکز رشت که در واقع می توان باور داشت که به نوعی تریبون این پایگاه می باشد،گفتگوی بلند بالایی با اعضای سه نفره این پایگاه به عنوان «شورای پژوهشی» ارایه گردید به تعداد این پرسش ها افزوده و نیاز به نقد همه جانبه دارد.که در این یاداشت تنها به کتاب «درآمدی بر ادبیات گیلکی» که از طرف «دانشنامه» به کوشش پژوهشگر نام آشنا ، استاد هوشنگ عباسی تهیه و تدوین شده است پرداخته می شود.

 

ادامه مطلب

پنج لالایی محلی با معنی فارسی

لالایی محلی بخشی از فرهنگ شفاهی ایران عزیز می باشد که سینه به سینه نقل شده و در همه اقوام این سرزمین این لالایی ها از مادر به کودک رسیده است و همه ما از هر قومی این لالایی ها را شنیده ایم و به فرزندان خود انتقال می دهیم . از همین رو برای ترویج این لالایی ها ۵ لالایی محلی را با معنی فارسی انتخاب کرده ایم و منتشر می کنیم و سعی می کنیم لالایی های محلی دیگر را نیز در سایت ایستگاه کودک قرار دهیم.

ادامه مطلب

شگرد شناس شعر نو

(علی مسعودی نیا)

در تاریخ شعر نوین ایران ، اندک اند کسانی که بتوان آنها را شایسته عنوان «منتقد حرفه ای» دانست . علت این امر ـ جدا از فقر تولید اندیشه در کشورمان ـ شاید بر می گردد به عواملی که همواره بیرون از حیطه شعر، آن را تحت تاثیر قرار داده است . عواملی چون گروه گرایی ، سیاست زدگی ، تنگ نظری های مطبوعات و دست اندرکاران صنعت نشر ، سانسور و... همواره باعث شده اند تا معیار سنجش شعر ، چیزی به جز شعر باشد و یقیناً کاربران این معیارها را نمی توان ذیل عنوان «منتقد حرفه ای» جای داد. حاصل این رویکرد همین اپیدمی «ریویونویسی» میان شاعران (ونه منتقدان» امروز است . که همه را به همنشینی القاب ملوکانه «شاعر و منتقد گرامی » مفتخر کرده است و عملا تاثیرش بر جریان شعر معاصر چیزی حول و حوش هیچ است !

ادامه مطلب

چهره زن در شعر شاملو

مجید نفیسی

برای بررسی چهره زن در شعر احمد شاملو لازم است ابتدا نظری به پیشینیان او بیندازیم. در ادبیات كهن ما، زن حضوری غایب دارد و شاید بهترین راه برای دیدن چهره او پرده برداشتن از مفهوم صوفیانه عشق باشد. مولوی عشق را به دو پاره مانعه الجمع روحانی و جسمانی تقسیم می‌كند. مرد صوفی باید از لذتهای جسمانی دست شسته، تحت ولایت مرد مرشد خانه دل را از عشق به خدا آكنده سازد. زن در آثار او همه جا مترادف با عشق جسمانی و نفس حیوانی شمرده شده و مرد عاشق باید وسوسه عشق او را در خود بكشد: عشق آن زنده گزین كو باقی است. بر عكس در غزلیات حافظ عشق به معشوقه‌ای زمینی تبلیغ  می‌شود و عشق صوفیانه فقط چون فلفل و نمكی به كار می‌رود. با این وجود عشق زمینی حافظ نیز جنبه غیر جسمانی دارد.

مرد عاشق فقط نظر باز است و به جز از غبغب به بالای معشوق به چیزی نظر ندارد. و زن معشوق نه فقط از جسم بلكه از هر گونه هویت فردی نیز محروم است. تازه این زن خیالی چهره‌ای ستمگر و دستی خونریز دارد و افراسیاب وار كمر به قتل عاشق سیاوش خویش می‌بندد:

شاه تركان سخن مدعیان می شنود            شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد

در واقعیت مرد ستمگر است و زن ستم كش ولی در خیال نقش‌ها عوض می‌شوند تا این گفته روانشناسان ثابت شود كه دیگر آزاری آن روی سكه خودآزاری است. با ظهور ادبیات نو زن رخی می‌نماید و پرده تا حدی از عشق روحانی مولوی و معشوقه خیالی حافظ برداشته می‌شود. نیما در منظومه "افسانه" به تصویر پردازی عشقی واقعی و زمینی می‌نشیند: عشقی كه هویتی مشخص دارد و متعلق به فرد و محیط طبیعی و اجتماعی معینی است.

چوپان زاده‌ای در عشق شكست خورده در دره‌های دیلمان نشسته و همچنان كه از درخت امرود و مرغ كاكلی و گرگی كه دزدیده از پس سنگی نظر می‌كند یاد می‌نماید، با دل عاشق پیشه خود یعنی افسانه در گفت و گوست.

نیما از زبان او می گوید:

حافظا این چه كید و دروغی‌ست

كز زبان می و جام و ساقی‌ست

نالی ار تا ابد باورم نیست

كه بر آن عشق بازی كه باقی‌ست

من بر آن عاشقم كه رونده است

ادامه مطلب

مسروریسم و ادبیات تالش!

یادداشت های پراکنده (1)

انجمن شعر ماسال

یکی از سال های 80 یا 81 بود به کانون کودک و نوجوان ماسال ـ که ساختمانی قدیمی کنار شهرداری ماسال بود و هنوز هم پابرجاست به همراه اخوی برای دیدار شعرای ماسال که گویا انجمن شعر ماسال در آنجا بر پابود رفتم .اگر اشتباه نکنم پیش از ظهر بود .

مسرور ماسالی ،حسین مرادی کوره جان را به نیکی یاد دارم و متأسفانه چون اولین بار حضورم بود دیگر عزیزان حاضر در انجمن را به یاد ندارم و برخی را هم نمی شناختم . همه شعر خواندند و بحث و تبادل نظر شد و از بنده خواستند شعری بخوانم . در همان روزها شعر «شوی پا ستا» (صدای پای شب) را تازه سروده بودم به این مضمون :« شَو که آخلته کوه پشتی / دیمادیم منگی وینم فانسی نه/انگره داری سری ، مایزه داری سایه وینم و...» تا پایان .آقای مسرور با آسمان و ریسمان بافتن،  هزار نوع نقد بر شعرم وارد نمودند و آقای مرادی هم متأسفانه گفتند شعر «هدف ندارد»!!! حالا هدف از نظر آقای مرادی چه بود بنده سر در نیاوردم .

 

ادامه مطلب

تالش کُهن با مسماتر از «تالش بزرگ» است!

در پست قبلی یادداشتی کوتاه تحت نام کجا بود این «تالش بزرگ»؟! را به نمایش گذاشتیم و موافقان و مخالفان زیادی را در پی داشت و در این بین نقطه نظرات منتقد ارجمند آقای نجات شعبانی بسیار جالب توجه بود. فایل صوتی ای برای حقیر ارسال داشتند و بنده را بسیار امیدوار نمود که تالش منتقدین خوب و ارزنده ای دارد.  فراموش نکنیم دهه هشتاد که اوج وبلاگ بازی های تالش بود تنها کسی که بنده را مورد فحاشی و دشنام قرار ندادند همین آقای نجات شعبانی بودند و اغلب با کامنت های نقد گونه ، نقطه نظرات شان را ارایه می داد که همه ی آنها را در آرشیو دارم و بماند دشنام هایی که در قالب کامنت در تارنمای های مان بجای مانده که بالغ بر 1200صفحه شده است.

اکنون که کانال تلگرام فراگیر شده در بین آن همه وبلاگ شاید بنده هنوز نفس می کشم و از نسل انقراض شده ی همان وبلاگ ها باقی مانده ام.چرا که بر این باورم تلگرام نمی تواند همانند وبلاگ قانع ام نماید و جذابیت اش را داشته باشد و فضای باند وبلاگ برای بنده دلپذیر تر است. حتا اگر روزی یک بازدید کننده داشته و یا اصلن نداشته باشم .بگذریم و به نقطه نظرات جناب نجات شعبانی در خصوص «تالش بزرگ » بپردازیم .

ادامه مطلب

کجا بود این «تالش بزرگ»!!!

عکس های پیوستی گویای همه چیز است .نیازی به مانور نیست. هنوز یادمان نرفته که دهه ی هشتاد همایش های فله ای که در تالش برگزار می شد تبلیغات ریزو درشت آن گوش فلک را کر می کرد. اما همین که به بازخورد آن می رسیدیم به ضرب المثل «صدای دُهل از دور خوش است»می رسیدیم.در خصوص آن همایش های رنگارنگ دهه ی هشتاد به وفور نوشته ایم این چند سطر تنها جهت یادآوری بود.

اخیرن ، یعنی همین چند ماه پیش در کانال ها و سایت و وبلاگ ها که بیشترش در تلگرام بود، نوید «همایش شعر تالش بزرگ»در ماسال را می داد.ملتفت هستید که «تالش بزرگ»!!! یعنی از «سفید رود تا کورا»!!! را شامل می شد (نقل به مضمون حضرات) این شعار در این دو دهه چنان به ساز و کُرنا دمیده شد که جمع و جور کردنش بقول معروف کار حضرت فیل بود.

تصاویراین همایش را یکی از سایت های شهرستان ماسال به نمایش گذاشت و بعد چند روز هرچه گشتیم از آن تصاویر خبری نشد .گویا یکبار مصرف بود .درون تصاویر هر کاربری که می نگریست واقعن دلخراش بود. دلخراش از آن نظر که صندلی های قرمز سینما شادی ماسال بجز سه چهار ردیف اول ، آن هم لاین سمت چپ اغلب خالی بود .در یکی از تصاویر تنها پنجاه الی شصت نفر را نشان می داد که از این «تالش بزرگ»!!! حضور داشته اند . حالا این واژه ی «تالش بزرگ»!!! چه حُسنی برای تبلیغ این «همایش» داشت که باید برگزار کننده گان محترم به مردم فهیم تالش پاسخ دهند .

این امر ، امر خیری بود.هرکسی بانی آن بود دست شان درد نکند .اما به چه قیمتی واژه ی «شعر» در اینجا هزینه شده است؟! .زمانی بود انجمن شعر ماسال بیشتر از این همایش پنجا ـ شصت نفره رونق داشت. آیا برگزاری چنین همایش های بی رونق توهین به شعور شاعران محترم تالش نیست؟! در کجای این همایش بزرگان تالش حضور داشته اند؟.اینکه با نام شعر بیاییم به هر قیمتی این گرد همایی ها را برگزار نماییم و بعد به بازخوردش که بنگریم آیا بجز شرمساری چیزی برای شعر تالش باقی می ماند؟

از همه جالب تر کانال تلگرامی آقای عبدلی ، و چند کانال دیگر تبلیغ اش را کردند اما بعد برگزاری حتا هیچ اشاره ای به آن نشد.چرا؟! اصلن چرا این اشخاص در آن همایش حضور نیافته اند؟!

متأسفانه برخی از تصاویر آنقدر آماتور نشان می دهد که طرز نشستن شاعر ، نوازنده ی نی ، و... چیزی شبیه یک شب نشینی بود تا همایش شعر؟!

در حالی که برای شعر خوانی باید جایگاهی مناسب پیش بینی می شد.خصوصن یکی از تصاویر آقا و بانو صحنه ی بسیار ابتدایی ارایه شده است که خود واژه ی «تالش بزرگ» را اتو کرده است .حالا بماند مدعوینی که در آن جا حضور دارند که نه شاعر بودند و نه نویسنده و اگر از این جمع کسر گردند چیزی به نام شاعران تالش در آن باقی نمی ماند.

این تصویرهم مربوط به تیزر تبلیغاتی همایش شعر در گستره استانی در رضوانشهر بود که متعاقب آن باز در کانال آقای عبدلی خبری درج شد که قرار بود 17 اسفند در اداره ارشاد این شهرستان برگزار شود اما ما از بازخورد آن هیچ اطلاعی نداریم .

باز امیدواریم عزیزانی دیگر آستین همت بالا بزنند همایشی بزرگ در گستره ی استانی و حتا کشوری برگزار نمایند از شعرای اقوام دیگر دعوت کنند اساتید محترم تالش شاعران برجسته ی تالش هم حضور داشته باشند تا جایگاه شعر تالش در استان مشخص گردد.یاد آوری می شود اینگونه همایش ها نه تنها شعر تالش را رونق نخواهد داد بلکه باعت سرشکستگی آن نیز می شود .در پایان از رؤسای محترم ارشاد ماسال و رضوانشهر کمال سپاس را داریم که در این امر دخیل هستند .

  

هرچه تلاش کردم شرحی ، اشاره ای و یا چیزی در این خصوص بنویسم ذهنم یاری نکرد و بالاخره همان سوتیتر«بدون شرح!» را برگزیدم . راهی هم وجود نداشت.چون وقتی می بینم هنوز ذهن جوانان تالش «مسروریزه»است .باید اینگونه برخورد کرد.«مسرور» خداوند قرین رحمتش کند. تا زنده بود فقط دوست داشت تریبون دستش باشد و هیچ گاه ندیدم جوانی را پرورش دهد تا بتواند امروز شعر تالش را هدایت کند آنهایی هم که بلدند در تالش نیستند.و تأسف بار این که وقتی کم آوُرد رفت خانه ی[...] از خود قدیسی ساخت بنام «دکتر رمضانی از دانشگاه تهران» که فاجعه اش هنوز در دل تاریخ ادبیات تالش نهفته است و حالا حالاها پاک شدنی نیست.تااین گونه اندیشه در تالش نهادینه شده است ، شعر این جوانان مظلوم این چنین به حقارت کشیده می شود.قبل از عید از شعرهای این خانم های محترم تالش مایه گذاشتم متأسفانه دربه اصطلاح ویژه ی نوروزی تمام داشته های شان را به تاراج دستون های بی نام و نشان گذاشتند .دیگر بیشتر نمی نویسم .چون در آخر مصاحبه ی معلم دلسوز تالش جناب نبی الله شعبانی جمله ای خواندم که در خصوص جریده ی ... پرسیده شده بود که خود یک مقاله خواهد بود و در آینده در باره ی آن خواهم نوشت .اگر برای کسی ابهامی وجود دارد یادداشت قبل عید بنده را یکبار دیگر مرور نماید.در پایان به خواهران دلبندم توصیه می کنم زحمتی که برای شعر می کشند.به حراجش نگذارند چرا که شعر حرمت دارد.

...و باز بگذریم !

سال 96هم با همه ی کج دار و مریزی اش گذشت .از زلزله کرمانشاهان گرفته تا سانچی و سقوط هواپیما وحوادث ریزو درشتی که در کشورنازنین مان ـ ایران ـ گذشت همه ی مردم کشورمان را آزرده خاطر ساخت و خانواده هایی را داغدار و خیل عظیمی از عزیزان میهن مان را تا ابدالدهر چشم انتظار ساخت.کاری نمی شود کرد.باید ببینیم و بگذریم و برای عزیزان دعا کنیم .امیدوارم سال 97 سال خوب و خوشی برای ایرانیان عزیز باشد .فارغ از درد و رنج و دارای سالی پر بار باشند.

امسال زیاد فرصت نکردم در تارنما در خدمت خواننده گان فهیم و همیشه همراه مان باشم .واقعن وقت نشد و هنوزهم با این کمبود وقت دست به گریبانم .گاهی شده که برای تارنمای مان دلم تنگ شده است اما چاره ای نبود.پایان امسال هم مثل سابق باید به عزیزان سال نو را تبریک بگیم .ان شاءالله امیدوارم همگی سال خوب و همراه با تندرستی پیش رو داشته باشند.

چیزی را برای شب عیدی تهیه نکردم و به این باورم که شاید این قطعه شعر خشتاونی تمام کاستی ها و کمبودها و کم کاری هایم را جبران کرده باشد و دگر هیچ!و باز بگذریم ... بهاران خجسته باد!

 

کو پیشنی سر

میشین میشین

بهاری پرده

بلکه !

ku pišni sar

mišin mišin

bəhāri parda

balaka

 

( سینه کش کوه / پوشیده شده از گل بنفشه / راز بهار / فاش شد ! )

 

چند غزل تالشی

اشاره :

چندین سال بود آرزو داشتم صفحات شعر نشریات تالش رونق داشته باشد و از کرختی و تکرار و مکررات و دستون های پیش و پا افتاده خبری نباشد. این آرزو کم کم داشت برایم به یک کابوس تبدیل می شد.اما خوشبختانه بعد پنج ماه به شمال گذری داشتم و به ماسال که رسیدم تمام نشریات را یکجا خریدم .این بار برخلاف گذشته آنچه که مرا به وجد آورد صفحات شعر جراید منطقه ی تالش بود نه اس ام اس و «شنیده ایم که ...» .

خوشحالی ام بیشتر به خاطر آن بود که زنان شاعر تالش امروز پیشتاز در نو آوری اند .خصوصن چن غزل ناب و واقعن مدرن از خانم ها: ماهره عاشقی ، فرزانه قربانی ، سیده آرزو جوادی و شعری سپید از سرکار خانم اکرم کرم زاده که جای بس تحسین دارد.البته سرکارخانم علیاری و معزی را غایب می بینم. امیدوارم فعالیت شان راکد نمانده باشد.در کنارشان شاعران مرد تالش(خصوصن غزل زیبای جناب فتحی جای تقدیر دارد) نیز سنگ تمام گذاشته اند و این رونق بخشی را مطمئنم به گُل خواهند نشست و در پهن دشت شعر و ادبیات گیلان خواهد درخشید.اما سخنی کوتاه با خواهران بزرگوارم؛ این که کمی از دستون های تالشی فاصله بگیرند چه بسیار زیبا خواهد شد چرا که همان انرژی را که برای سرودن آن صرف می کنند برای شعرهای سپید، نیمایی ، غزل نو و معاصر ، جمهوری و...صرف کنند چه بسا یک دگر دیسی بسیار شگفتی در آثارشان به وجود خواهد آمد.البته مسئول محترم صفحه ی شعر این جراید باید عدالت را در خصوص شعر، بین شاعران عزیز کل تالش بر قرار کند و خدای ناکرده واژه ی «تیول» که شاندرمنی ها در آن زیاد به چشم می آیدو چرا ماسالی ها و...در آن کم رنگ هستند ، در آینده گریبانگیرشان نشود.نکته ای که بسیار حایز اهمیت است دبیر صفحه ی شعر طبق شناسه ی مجله مبنی بر «نشریه در حک و اصلاح تلخیص مطالب رسیده آزاد است »موظفند بر شعرها نظارت دقیق داشته باشند.اینکه شعرهای رسیده بدون آرایش و پیرایش به چاپ سپرده شوند به گمانم برای یک نشریه زیاد خوشایند نخواهد بود.اگر مدعی این هستیم که نشریه در گستره ی بین المللی است!! مسئول محترم نشریه نیز باید دقت نظر بیشتری در این خصوص داشته باشد.چرا که ...؟! ان شاءالله باز«چم به راه» خواهیم ماند تا بعد ماه ها دگر بار شعرهای بسیار زیباترشان را صید کنم .ایدون باد!

***

خاصَه پایز

(اکرم کرم زاده )

راه درییَه کرا آ

حینا بَه سَر

زری یَه قبا

سرهَ اطلسه شِی[وُ]

رَنگینه خَلا

یا بَرا...

خَندهَ خورانی نَه

سوجه وا کورانی نَه

خاسه پاییز

دَخونو...

اَی سغه دار

وَ

وزمَه داروُ

ویزهَ داروُ

وییه دار!

شمه را

رنگینَه مخمَلَه خَلا وَردَمه یار

بی خاوه آستمون

(ماهره عاشقی)

آستمون چییهَ تنه [تنی] ، بی تاویرهَ ، خاو نداری؟

 ته یَنی اشته دیلی کو، ای چله آو نداری؟

 

ویررَه واتمه که سولوک بکه همساده نه!

خری ته بازی دوئه ، دییس که آفتاو نداری

 

اشته داوره به دییه هیکسی ده منده نییه

روزَنی شَه ، شَوی را ساره و ماتاو نداری

 

دا که شای پرونجون اشتن ،زمینی دلی بسون

ته اشتن خبر نداری که ده آلاو نداری

 

دنیا اشته سری کو گَردی ، خبری دار نبیره

ای روزی آخر وینی جانی کو هیچ تاو نداری

اشته پارگاه

(فرزانه قربانی)

آوی که دَمَردَه سیناوی نَه دریا آرَسه

نا چمه سیسته بجاره کیله بیگاه آرسه

 

زونی ام داز چیرا اشتن گازی انته سوئه شَه؟

گوشه دارهَ دا سغَه دارهَ بنه یا آرسه

 

پاییزه غزری دارون ریشه نشا کنده ، [وَماش]*

خدا اشتن بی لیفه تائون جانی را آرسه

 

انگره قوشه شی خایم[خوام] اشته خاله کو ویلخیم

ته نییَشتَه چمه رَز، داری لچی کا آرسه

 

خَسَه بَختَه دیلی که ، شونَه شیوار وَری دیلَه

وَختی را [راه] ژن آکره با آشته پارگاه آرسه

*وقتی سنگ زبان تالشی را به سینه می زنیم بایستی تمام جوانب را حداقل در واژه گزینی در نظر بگیریم و واژه ی معادل تالشی که در دسترس است انتخاب کنیم.با پوزش از سرکار خانم ها قربانی و عاشقی «وماش» را جای گزین «ولی» ـ همان طور در شعر خانم عاشقی «هیکس» را جایگزین «هیچ کس» نمودم.امیدوارم مورد قبول باشد.

بانه مگه

(سیده آرزو جوادی)

اَگم اشته دیل پورَه ، وارشی را بانَه مَگِه

چِمی کو خواو دَری نی ، بالشی را بانَه مَگِه

 

زَمَه دیل ، خیلی پینَک[پینه]اشته جانی کو پرییَه

ته را مَندِه چَتینَه ، گالشی را بانَه مَگِه

 

اَوَه مَس وَختی نِداری روکَه تِه گَف بژَنی

امانی دَکَردَرَه ، نالشی را بانَه مَگِه

 

پاییزَه وا دیلی کومَه جیریرَه ، مه را زونوم

آلزیمَه دِه ، دَپش آپشی را بانَه مَگِه

 

مَردومی اَسبَه دَنش بی ویرَزه دپا ای وَر

نال ویبَه اَسبی دَنش آنشی را بانَه مَگِه

 

اَگَه اشته وَطَنی ای روزی پِشت آکَردرَه

غَریبی نی مَردیرَه ، تالشی را بانَه مَگِه

تعداد صفحات : 30