استاد غلامحسین مبشری از پیران و پیشکسوتان تئاتر استان قزوین
که در سال های جوانی در تئاتر ایران ـ در کنار بزرگان سر شناس
که امروز از ستاره های سینمای کشورمان هستند بالیده است و در
قزوین از محبوبیت ویژه یی برخورداراست . ایشان نمایشنامه های
بیشماری را نوشته و کار گردانی نموده است . نوشته ی پیش رو
دست کم دو دهه قبل به نگارش درآمده است و هر بار که او را در
قزوین می بینیم ، با خوش وبش های آشنای هنری اش که بر گرفته
از سوز و گداز زمانه کنونی ماست و بدرقه اش نیز لبخندی مملو از
مهربانی که از دل بر می خیزد و لاجرم بر دل نشیند و این بار مارا
برآن داشت به آنچه که بیست سال پیش از هنر گفته ـ همان بهتر که
با بیست سال قبل به دور برمان بنگریم:
ازهنر پرسیدم : تو چیستی ؟
بی درنگ گفت : تو کیستی ؟!
با اطمینان پاسخ دادم : من هنرمندم . همان که اگر نباشم تو نیستی .
هنر پوزخنده زد در چشمانم خیره شد . با نگاه ژرف تا اعماق وجودم را نگریست و پس از مکث کوتاهی که در من سالها نمود، تردید آمیز پرسید:
من چه هستم؟!
این بار من با تمسخر خندیدم : من از تو پرسیدم؟
آمرانه گفت:
نکته همین جاست . تو چگونه هنرمندی که نمی دانی من چه هستم ؟
با غرور سرم را بالا گرفتم :
ـ من ؟ من خوب می دانم ، تو هنری . هنر یعنی افتخار ، شهرت ، ثروت ، آرامش و...
حرفم را برید:
ـ اشتباه می کنی ، تو هنوز نفهمیده ای . به همین منظور هم داری انحراف می روی و یا مبالغه می کنی . زیرا من هزاران پوسته و لایه دارم که از معرفی اشخاص نهفته است . برای رسیده به فهم و درکم تلاش فراوان و بی وقفه ای لازم است .
او درست می گفت. اما من برای اینکه خودم را حفظ کنم و به او نشان بدهم که جا نخورده ام حق به جانب گفتم:
شعر فروغ فرخزاد از ابعاد و امکان هاي خاص روان شناختي تشکيل شده است که برابر تاريخ معاصر ايران ، واجد نوعي نابجايي (dislocation) فرهنگي است ، نوعي زوالِ روال (routine) و مهارِ انفعال کدهاي سنتي زن نگاري است . اين نابجايي شعر فروغ را مي توان در زاويه ي اول يک استعاره ي ملي در حوزه ي ادبيات زن قلمداد نمود ، استعاره به معناي سخنگويي در وجه و بخش محذوف جامعه و حتي بالاتر مي آيد ، مدعي العموم مي شود تا حافظ و سعدي و مولانا و... را با کيفرخواست يک هزاره تاريخ مذکر به باد انتقاد بگيرد.اين استعاره نيم نگاهي هم به قلمرو واقعيت دارد ، استعاره ي فروغ از احساس تا ارجاع با زباني نيمه تراژيک به مرزبندي زبان و جهان زن مي پردازد که اينهمان واقعيت است و هر گونه ذهن پردازي مبتني بر طراحي تابو در مورد زن را با زبان- جهان منطقي رد مي کند:
استاد مهدی رضا زاده از شاعران معاصر دوران ماست و ساکن رشت می باشد . او انسانی به تمام و کمال شفاف آنگونه که در شعرهای ایشان پیداست بیشتر از امید و دانایی و با «دهانی که مرا نگفت» با مردم مراوده دارد . ازاین نام آشنای محبوب شعرهای بیشماری در جراید تخصصی ایران و جهان به چاپ رسیده است و مجموعه کتاب هایی نیز بدیدن شرح :
«عقربه ها در غروب ایستاده اند 1378»
«هنوز ناشیانه می خندم 1384»
«دهانی که مرا نگفت 1387»
انتشار یافته است و کتاب هایی نیز :
« تابستانی که از نگاه تو ریخت»
«نت تن»
و مجموعه شعرو داستان های کوتاه قرار است از قلم ایشان منتشر شود.از آنجایی که مهرماه نزدیک است و یک هفته مانده به شلوغی دبستان ها و بازیگوشی کلاس اولی ها بهتر دیدیم شعری را از این استاد ارجمند تقدیم بازدید کنندگان شود:
خوشبختانه اخیرا در محافل مدیریت ارشد، برنامهریز و تصمیمگیر فرهنگی شهر مذهبی قزوین در خصوص بازاندیشی اصلاحگرایانه پیرامون مراسم ترحیم مردم شهر (همانند کم کردن از تعداد مجالس طاقتفرسای بیپایه و پرهزینه آن) بحثهایی جدی دنبال میشود. آداب و رسومی که در گذشته رایج نبوده و امروزه در "عرف" جامعه قابلمشاهده بوده و با اقتدار حاکمیت دارد. در اول بهتر به نظر میآید تلاش شود که عرف چیست.
خزر را نام غیر ایرانی می نامند و بارها مقالات بسیاری به همین نام منتشر شده و دریاچه مازندران را نیز با همین نام به جهان معرفی نموده اند و امروز زیاده از این واژه در داد و ستد سیاسی استفاده می نمایند. گذشته از پراکنده گی های سیاسی ـ پژوهشگران نیز این واژه را مکروه!!دانسته و بر این باورند که با نام ایران عزیز چندان تناسبی ندارد و به همین لحاظ برای بازدیدکنندگان فهیم آنچه که دراین پُست به نمایش گذاشته می شود مرورش خالی از لطف نخواهد بود و ما نیز ستونی از «هاتف» وام گرفته ایم تا این واژه ی غیر ایرانی بهتر شناخته شود:
چرا نباید از نام خزر استفاده کنیم؟!
روزی که قباد ساسانی دستور نوسازی شهر دربند قفقاز را پس از اخراج «خزر» ها صادر کرد.قباد ساسانی پس از عقب راندن «خزر»ها به آنسوی رود «ولگا» و بازگرداندن نظم و آرامش به قفقاز شمالی در ژوئیه سال 527میلادی (طبق محاسبه ی تقویم نگاران پنجم ژوئیه) دستور بازسازی شهر «دربند» (واقع در داغستان امروز و تلفظ کنونی ، دربنت)را صادر کرد و بودجه ی لازم را برای این کار اختصاص داد.قباد ، خسرو انوشیروان ولیعهد خود را به عنوان ناظر بر این نوسازی تعیین کرد. خسرو در دوران پادشاهی خود هم بر استحکامات این شهر افزود و هم آن را آبادترکرد.
نرجس خاتون بدرطالعی خواهر استاد محمود بدرطالعی داستان نویس معاصر گیلان (وزنده یاد احمد بدرطالعی) ، معروف به عمه تئاتری های استان گیلان بازیگر نقش اول «رویای گنجشک ها»ست.این بزرگ بانوی تئاتر گیلان نیاز به معرفی ما ندارد ، چرا که در کارنامه ی درخشان «سه دهه فعالیت خود بازی در فیلم «دست های من» به کارگردانی سعید سهیلی ، «سوت پایان» نیکی کریمی ، سریال « ازیادرفته »فریدون حسن پور، «رویای گنجشک ها» به کارگردانی راما قویدل، (که از ابتدای ماه رمضان از شبکه دو سیما پخش خواهد شد)، سریال «اتوبوس شادی» پیمان حقانی «آپارتمان نشین ها» قدیرباقری، «پدری به رنگ خورشید» رضا پور شهسواری، تله فیلم «برگ سبز» رضا معینی ، «پیله سرا» رضا حامدی خواه ، نمایش «آرش» به کارگردانی زنده نام امیربدرطالعی ، «عطر خاطره » محمد پور جعفری ، «دیوان تئاترال» علیرضا پارسی و... را با خود دارد.
به تازه گی یکی از جراید محلی مصاحبه یی را با ایشان داشته که لازم دیده شد بخشی هایی از آن مصاحبه را که جناب آرش شعاع شرق تدارک دیده اند در اختیار بازدید کنندگان فهیم قرار دهیم :
این شعر باعث زندان رفتن شاعرش شد. شاملو در این زندان همبند اخوان بوده، در خاطراتش میگوید زندانبانها چون باپدر [نظامی] او آشنا بودند، او را نمیزدند؛ «ولی اخوان ثالث....