مطالعه موردی، آسیب شناسی مجالس ترحیم قزوینیان


مطالعه موردی، آسیب شناسی مجالس ترحیم قزوینیان

(منصور خادم‌الشریعه سامانی

عضو انجمن بین‌المللی ایران‌شناسی)

 

خوشبختانه اخیرا در محافل مدیریت ارشد، برنامه‌ریز و تصمیم‌گیر فرهنگی شهر مذهبی قزوین در خصوص بازاندیشی اصلاح‌گرایانه پیرامون مراسم ترحیم مردم شهر (همانند کم کردن از تعداد مجالس طاقت‌فرسای بی‌پایه و پرهزینه آن) بحث‌هایی جدی دنبال می‌شود. آداب و رسومی که در گذشته رایج نبوده و امروزه در "عرف" جامعه قابل‌مشاهده بوده و با اقتدار حاکمیت دارد. در اول بهتر به نظر می‌آید تلاش شود که عرف چیست.

عرف "توافقی ناگفته" است. عرف دنیای حجب و حکمت‌های مرموز و نانوشته است. عرف "مجموعه‌ای رفتاری ـ پنداری‌" (عینیت‌ها و ذهنیت‌ها) است که تطابقی با مناسک دین و آموزه‌های ملی ندارد. عرف "دانش جاهلان" است. هر وقت سفارشات و قوانین دینی یا ملی به "خرافات و اوهام" آلوده شود زمینه تولید و نشر کردارها و رفتارهای عرفی فراهم می‌شود. دستورهای عرفی سررشته منطقی امور زندگی را از اختیار آدمی خارج می‌کنند. در غیاب "عقل" ، عرف خودنمایی و تظاهر می‌کند. عرف "ماهیت کاذب تربیتی" برای افراد جامعه دارد. عرف افراد را در "چهارچوب‌های رفتاری" قرار می‌دهد. چهارچوبی که از "خط قرمز"هایی نیز برخوردار است و افراد یک جامعه موظف به رعایت آن‌ها می‌باشند. "قانون" و عرف هر دو مجموعه روابط و دستورالعمل‌ها هستند. از منظر پیدایش و منشا، تفاوت قانون با عرف در این خلاصه می‌شود که قانون ساخته فکر خواص و فرادستیان و عرف پرداخته افواه عوام و فرودستیان بوده است. در درون یک جامعه‌ی انسانی، از منظر حاکمیت و اجرا، قانون دستورهایی از بالا به پایین و عرف دستورهایی از پایین به بالا است. در یک شرایط سالم، قانون می‌بایست بر زندگی تمامی افراد جامعه حاکمیت داشته باشد. در غیاب یا ضعف قانون، عرف حکم‌فرمایی می‌کند. قانون در اصل مربوط به "ملت" و "مدنیت" و عرف در ذات مربوط به "قوم" و "عصبیت" است. این عصبیت ـ جدای از عصبیت به ظاهر سازنده و مورد اشاره در مقدمه "ابن‌خلدون" پیرامون علت تغییر و تحولات اجتماعی ـ موجب سکون و رخوت اجتماعی است. این عصبیت، حال و هوای "حفاظت ناآگاهانه و همراه با خشونت" دارد: در گوشه دنجی از باغ شاه، و در سایه‌سار دل‌انگیز و پوشیده از گل و شاخ و برگ، نیمکتی وجود داشت که طی سالیان سال فرماندهان نظامی وقت موظف بودند با گماردن نگهبانان مسلح مراقبت کنند کسی به آن نیمکت خالی نزدیک هم نشود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در پیگیری افشای راز نگهبانی از این نیمکت معلوم شد حدود سی سال پیش از آن طبق قول و قرارهای مگوی و در گوشی خاتون‌بیگم‌ها و خان‌باجی‌ها و باجی‌باجی‌جان‌ها و جیران‌جان‌ها بنا شده بود که در باغ‌شاه حین برپایی ضیافت شامی و به دور از چشم دیگران شرایط مطلوب گفتگوی دو شاهزاده در گوشه خلوتی فراهم شود تا شاید مقدمات ازدواج آنان نیز کارسازی شود. افسر درباری ارشدی به منظور ابراز وجود و خوش‌خدمتی در برپایی این قرار ملاقات دستور می‌دهد دورادور نگهبانانی گمارده شوند تا با ممانعت از تردد افراد غیر در اطراف نیمکت درنظر گرفته شده برای آن دو جوان، مزاحمتی در آرامش و تنهایی آن‌ها ایجاد نشود. شب موعود فرا می‌رسد و دو شاهزاده پس از گپ و گفتی بی‌حاصل از نیمکت برمی‌خیزند و هر کدام به راه خود می‌روند. اسباب مضحکه از آن جایی ایجاد می‌شود که آن شب افسر آمر به مراقبت فراموش می‌کند دستور خود را در پایان شب‌نشینی ملغی اعلام نماید. از آن شب تا فردای انقلاب اسلامی نگهبانی دورادور و مسلحانه از نیمکت مورد اشاره و ممانعت از تردد افراد به سمت آن سوی باغ‌شاه به طور پیوسته همچنان تداوم داشته است. غالب رفتارهای عرفی چنین شالوده‌ای دارند.

گفتنی است که قانون مملو از "برهان" و عرف لبریز از "تعصب" است. قوانین و رفتارهای عرفی هیچ توجیه دینی، ملی، علمی و عقلی ندارند و، بنا به جبر، فقط باید کورکورانه تبعیت شوند. عدم رعایت محدوده قانون، منتهی به جریمه شخص و تخطی از دایره عرف، موجبات هتک حرمت ناجوانمردانه خاطی را در پی دارد. "رعایت" قانون به دلیل انضباط و دانستگی افراد و "تبعیت" از عرف بواسطه ترس از "عرض‌اندام و استبداد عوام" است. بواسطه قابلیت "اغراق و گزافه" عرف، منطقی می‌نماید که عرف از ابتدا می‌بایست "گفتنی‌های درگوشی" بوده باشد زیرا تنها برخورداری از چنین ماهیتی امکان افزودن شاخ و برگ‌های اضافی به هر روش و رویدادی را، در گذر زمان، ممکن می‌سازد.

در مجامع روشنفکری "فرهنگ" هر جامعه را به عنوان "دانش بشری" همان جامعه تعریف می‌کنند. این تعریف حوزه‌های "دانش" و عرف را در هم می‌آمیزد. چنین تعریفی مبهم و نارسا است و تفاوت میان اهالی تدبیر و بی‌تفاوتان را تمیز نمی‌دهد. می‌توان پرسید آیا فرهنگ هر جامعه‌ای دانش و فهم دانایان است یا نادانان؟ نادانان که از تفکر محروم و از عرف و عادات بهره‌مندند. اندیشمندی هندی، رابیندرانات تاگور، می‌گفت عادت مانع رسیدن آدمی به حقیقت است. فلذا عوام عادت‌مند هیچ‌گاه به حقیقت نخواهند رسید. در تعریف فرهنگ باید شفافیت بیشتری به خرج داد تا مرزهای مابین فرهنگ و عرف به دور از هر خدشه‌ای قرار گیرند و در هم ممزوج نشده و یکی پنداشته نشوند. این تعریف نیز که "فرهنگ دانش شنیده‌هاست و از نسلی به نسل دیگر به طریق سینه به سینه منتقل می‌شود" خلط‌آمیز است. اول این که تکلیف شاخ و برگ دادن‌های خود عوام به شنیده‌ها در نظر گرفته نمی‌شود، دوم این که این "شنیده‌ها" غالبا همان عرف است و روال یاد شده بیشتر مربوط به رده عوام است. شگفتا که از دسته عوام بودن ربطی به جنسیت، سن، تحصیلات، تمول و راس‌المسقط افراد ندارد و فرد عامی در هر کدام از این شاخص‌ها ممکن است متاسفانه سرآمدهم باشد.

عرف ملازمت و همزیستی با "خرافات" =مجموعه باورهای ناشی از نادانی ... درک نادرست از امور (لغت‌نامه دکتر حسن انوری) دارد. خرافات "باورها و اعتقادات" عوام است و عرف "رفتار و عمل" آنان به این خرافات.

جدای از خصوصیات اشاره شده، دو زمینه ایجابی نیز در تاروپودهای بسیاری از اقدامات عمده عرفی دیده می‌شود:

الف: "نمایاندن هویت و نامبری افراد". برخی ملل یا اقوام به داشتن ویژگی خست، برخی به ترسویی، برخی به خرافه‌پرستی، برخی به دیریابی و کند ذهنی، برخی به ... که بر سر زبان‌ها است همه و همه نتیجه "توافقات ناگفته و پنهان" عرفی است.

بواسطه کثرت تداول این صفات در امثال و مطایبات، این جنبه عرف ـ در معرفی غلط ملل و اقوام - متاسفانه "ظاهری فرهنگی" هم به خود گرفته است. نامبری‌هایی مجهول از این دست عموما اساس درستی نداشته و قابل‌اطمینان نیستند. زنده‌یاد محمدعلی جمال‌زاده در یکی از نوشته‌های خود، "کشکول جمالی"، آورده که در سرزمین مسلمان‌نشین و هفتصد هزار نفری ماچین(برمه)، آن‌سوی سرحدات شرقی هندوستان، حدود هزار نفر ایرانی زندگی می‌کنند. در آنجا ایرانی‌ها را روی هم رفته "زیر بادی‌" می‌نامند و معلوم نیست که به چه مناسبت این اسم را به آن‌ها داده‌اند. مولف در ادامه به وضعیت خوب معیشتی اینان می‌پردازد و می‌گوید البته شغل و کار ایرانیان در آن مملکت آبرومندانه است.

ب: "آشکار شدن تمایل ضعفا به بروز زورآزمایی‌های دروغین و واهی و آشکار شدن روحیه پنهان اشرافی‌گری فقرا". صفت اخیرالذکر در طی برگزاری "تجملات عزاداری و تبرج دسته‌های عزاداری" بویژه در ایام تاسوعا و عاشورا (قمه‌زنی‌ها، علم‌کشی‌ها، شمایل‌های کاذب و پر زرق و برق نشان دادن‌ها و طبق چرخانی‌ها)، هزینه‌های گزاف ساخت ابزار و راه‌اندازی‌های پر طمطراق و تشریفاتی گروه‌های طویل موسیقی به وضوح قابل مشاهده است.

تاسف‌برانگیز است که عوام با این باور قلبی که "قانون صحرا چوب است و سنگ" در شهرها سکنی گزیده و با جدیت باور مورد اشاره را در شهر نیز لازم‌الاجرا می‌دانند. فلذا پای چوب‌کشی، سنگ‌پرانی و خنجراندازی به میان شهرنشینان، خیابان‌ها و معابر عمومی شهرها کشانده شده است. جای تعجب ندارد که دیده شود عوام با دستیابی به ابزار تکنولوژیکالی همانند وسیله نقلیه، آن هم آخرین مدل، بلافاصله چوب‌دستی بلند و گرز مانندی هم خریداری می‌کنند. نزاع‌های خونین در پی کوچک ترین تصادفات رانندگی از تبعات همین عرف و عادت است.

فاجعه دیگر این است که شخص عامی در خصوص آشنایی با معارف و مکاسب نیز مدعی بوده و در خیالات واهی خود را جامع الاطراف پنداشته و از نعل گری و رویگری و طب و معرفت الارض و معرفت الحیات گرفته تا رمل و اسطرلاب و هیات و نجوم تسلط داشته و در تمامی موارد علمی و فقهی حق جانبانه اظهار فضل و نظر هم می کند. وصف اخیر در وجنات و مکالمات روزانه عوام خیلی بارز است.

به جای آوردن و به پای داشتن "برخی مستحبات" به نیابت از "تمامی واجبات" از اهم اهتمام‌های دینی عوام است. در باطن عوام، مشخصه بارز و مشترک ـ علیرغم داشتن گوش، چشم و زبان ـ کری، کوری و لالی است. اوصاف یاد شده شامل حال "بیشتر افراد جامعه" است. در ظاهر آنان، در دست چرخاندن تسبیح شاه مقصود شفاف زرد یا سبز 99 دانه، داشتن یک انگشتر آبی فیروزه در دست راست و یک انگشتر عقیق زرد در دست چپ مخصوصا آن که نشانه‌های دعای شرف‌الشمس در پشت نگین آن هم حتما در روز 19 فروردین حک شده باشد، پرداخت سکه‌ای و هر از گاهی صدقه به طمع خلاصی از رنجوری گریبان گرفته و مصونیت در مقابل امراض صعب‌العلاج، دوداندن سالانه یا ماهانه اسفند و کندر و آویختن خرمهره آبی رنگ از درخت حیاط یا آینه وسط وسیله نقلیه به منظور دورکردن نظر بد و چشم زخم‌های بعیدالدرمان اطرافیان، مالاندن مفرط عطر و گلاب گل‌محمدی به سر و روی، در جیب بغل داشتن یک جفت مهره مار (که البته اصل بودن و تعلق آن‌ها به جفت مار نر و ماده در محک سرکه سفید به اثبات رسیده باشد) و پیچاندن آن‌ها ـ به همراهی دانه گیاه مهر و محبت و دانه فلفل سیاه ـ در اوراق دعاهای فجر و فرج و طلسم ضد بستن با امیدواری و انتظار بهره‌مندی از عشرت‌های خوشایند باد‌آورده و شعف‌های پنهانی و غیرمنتظره، خرید پیشاپیش پوشش آخرت ـ آن هم از جنس نرم و تن‌آسای برد یمانی سفید ـ که با آب زعفران اعلای مشهد به دعای کامل جوشن‌کبیر نقش‌مند شده باشد و نگه‌داری بقچه‌ای آن در گوشه کمدخانه، تارک‌صلوه بودن و حالت شیون و خروش خارج از اندازه داشتن در مراسم عزاداری اهل بیت(ع)، به بهانه زیارت و ثواب و استخوان نرم کردن به بقاع متبرکه در ییلاقات سرسبز و خنک اطراف شهر رفتن و با طیب خاطر و رضایت‌مندی سیخ‌های قلمبه گوشت و مرغ روی آتش چرخاندن و بی‌ملاحظه دود امان بر و اغواکننده کباب جلوی چشم و مشام یتیم و زن باردار و مسکین راه انداختن، شمع سوخته روشاندن و یقه دریده دو پنجه از پنجره سقاخانه آویزان شدن و پیشانی مالاندن و آه به جگر و اشک به چشم و زمزمه به لب طلب حاجات محیرالعقول داشتن، بدون رنج و ریاضت در فکر و حسرت دست یافتن به"اسم اعظم"، به نیت نقد کردن آرزوها و امیال ناکام حریص و طمعناک دربه‌در به دنبال اولوالالباب گشتن، اگر هم پا داد خال‌زنی شمشیری سیف‌گونه و هلال باریک ماه بر روی بازوی چپ به یاد مولا حیدرکرار و ... .

الله اکبر، جل الخالق. رعایت امور این گونه‌ای نهایت و حد اعلای پایبندی عوام به خدا و اعتقادات دینی و به جای آوردن تمامی وظایف مذهبی است. جالب است که گفته شود خاستگاه دینی عوام فقط مبتنی بر دو اصل "توتم" و "تابو" است. اصولی که امیدواری و عشق (تولا) و ترس و دوری (تبری) دینی عوام از آن جاها ریشه می‌گیرد.

آیا به دور از هر عقل و عدلی نیست که امور اجتماعی و زندگی جمعی به دست این عوام کنترل یا تعیین تکلیف شود؟ و کار به جایی برسد که شایست‌ها و ناشایست‌ها را اینان در جامعه تعیین نمایند؟ در طول تاریخ، رشته مفید و سازنده امور زندگی جمعی و انسانی به دست علما، فرزانگان و مشاهیر بوده و هست و اینانند که بنا به رسالت دینی و ملی در حالت مواجهه جماعت به هر راه ناصواب نقش رهبریت و هدایتی خود را آشکار و عرضه کرده‌اند. در بیان اهمیت و جایگاه موضوع باید گفته شود نظر به ایجاد تغییر یا تسهیل جدید در روش زندگی اجتماعی، دبیران و کاتبان ورود شخصیت‌های تاثیرگذار به معرکه زندگی مردم و اصلاح یا رفع مانع اجتماعی را با عنوان "تاریخ اجتماعی" در اوراق تحریر کرده و به ثبت رسانده و می‌رسانند.

امروزه و بنا به عرف، یکی از گدازه‌های به استخوان چسبیده مردم برپایی مراسم رایج ترحیم است. با فوت یکی از افراد، دیو پیچ در پیچ مراسم سنگ‌پشتی عزاداری در روال زندگی خانواده داغدیده به آسمان تنوره می‌کشد. ایام، توان جانی و اندوخته مالی خانواده فقط صرف برپایی مجالس ترحیم متعدد بی‌پایه و اساس می‌شود. مطابق با سفارشات ارزشمند دین پاک و مبین اسلام، در صورت بروز چنین مصیبت اندوهناکی، این بستگان و همسایه‌ها هستند که موظف به خدمتگزاری بوده و حتی تا سه روز طعام خانواده متوفی را نیز تامین نمایند.

تاسف‌آور است که این توصیه اسلامی مقایسه شود با تشکیلات دراز و طویل برپایی مراسم ترحیم من درآوردی و متکثر فعلی.

ضرورت اصلاح وقتی بیشتر احساس و نمایان می‌شود که سنجیده و دیده شود در این گونه اعمال چقدر عرف و شرع از هم فاصله گرفته‌اند و چقدر در زندگی مردم مزاحمت ایجاد می‌‌شود. البته نظر به این که اصلاح مورد نظر "تغییری فرهنگی" است، لاجرم طبیعی است که زمان بر هم خواهد بود ولیکن مهم است که بالاخره کار باید از زمانی و جایی آغاز شود.

مجالس ترحیم قزوینیان از روابط، مناسبات و مراحل بسیار متنوعی شکل گرفته و هر بخش از شاکله معیوب مجالس ترحیم فعلی ورود ناجی موثر، توانمند و اصلاح‌گر خود را می‌طلبد. برشمردن ساختار و نحوه‌ شکل‌گیری مجالس ترحیم می‌تواند کمک کاری در شناسایی متولی مربوطه و ایجاد تسهیل در اصلاح آسیب‌ها باشد:

ـ 1 ـ شاید برخی در وهله اول متعجب شوند وقتی بشنوند که معتبرترین سند در خصوص تاریخ و فرهنگ هر شهری اطلاعات متنوع فراوان (ولی نهفته و پراکنده)، قابل دسترسی و جمع‌آوری از قبرستان همان شهر است.

دین و مذهب رایج در قدیم و امروز، حادث شدن بلایای طبیعی، وقوع جنگ‌ها، شیوع بیماری‌های مهلک همه‌گیر، نام‌های خانوادگی اصیل و قدیمی، حرفه‌ها و مشاغل رایج در گذشته، میزان تمول خاندان‌ها، توان مالی فعلی مردم (بویژه در تهیه رنگ و جنس سنگ و حجاری و نقوش آن)، میزان وابستگی و اعتقادات عاطفی میان بازماندگان و متوفی، زیبایی‌شناسی عمومی در تزیین مقابر، تنوع و تفاوت‌های ظاهری موجود مابین قبور قدیمی و جدید، خوردنی‌هایی که بنا به رسم هر اقلیم نذر و توزیع می‌شوند، تعیین ایام و روز خاص هفته به جهت سرکشی به مقابر، میزان هزینه کرد و توجه دست‌اندرکاران نسبت به قبرستان (استقرار وسایل آمد و شد و ارایه خدمات بهداشتی و شهری) و ... اشاره‌ای به بخشی از این دست اطلاعات غیرقابل‌انکار است.

در تعلیم و تربیت دینی به منظور تمرین صبوری، افزایش بردباری و به مثابه برگ خشک به آب روان سپردن، برای تقلیل احساسات زخمنده و مخل راحتی توصیه شده برای اطفا خشم شدید و کینه، تخفیف نگرانی و اندوه و کنترل شادی بی‌حد و دردسرساز باید به سراغ قبرستان رفت و لحظاتی به چشم‌انداز عمومی سنگ‌های قبور (پدری مهربان، مادری فداکار، پسری جوان و ناکام، دختربچه‌ای نوشکفته و ...) نگاه و تامل کرد.

آشکار و دانسته است که کراهت (و حتی ترس) دیرآشنا از پرداختن به موضوع مرگ همیشه مانعی جدی برای بررسی ملموس و جمع‌آوری مطالب مورد اشاره در بالا بوده است.

قابل اشاره است که برای کاستن از بار کراهت‌انگیز واژه‌های قبرستان و گورستان مدتی است در تشکیلات شهرداری قزوین واژه "آرامستان" را به کار می‌برند.

اقوام و مردم هر منطقه جغرافیایی ایران (و در هر مقطع زمانی) با اتکای به پایبندی‌های‌دینی، ملی یا عرفی خود طی مراسم خاصی متوفای خود را به خاک سپرده و مراسم و مجالس یادبود برپا می‌دارند.

2 ـ مراسم ترحیم در شهر قزوین بدین شرح برپا و دنبال می‌شود: تشییع جنازه و دفن که بسته به فصل معمولا تا دو ساعت مانده به اذان مغرب می‌بایست به اتمام برسد، شب‌غریب، صباح‌مزار، سوم، پنجم، هفتم، چهلم و سالگرد.

مجالس شب‌غریب، صباح‌مزار، هفتم، چهلم و سالگرد در مسجد با حضور قاری، مداح، واعظ، زنان و مردان فامیل برگزار می‌شود.

مراسم سوم و پنجم عموما در منزل متوفی فقط با حضور قاری و مداح زن و زنان دایر می‌شود. به غیر از مجلس صباح‌مزار که صبح برگزار می‌شود تمامی مجالس ترحیم در بعدازظهرها معمولا بین ساعاتی از 14 الی 17 برپا می‌شوند. پس از مراسم تشییع، هفتم و چهلم به همراهی‌کنندگان، در رستوران، شام(عموما غذایی قزوینی به نام "قیمه نثار") داده می‌شود.

پس از اتمام مراسم هفتم و چهلم خانواده متوفی حضار را به همراهی مداح با اتوبوس‌های کرایه شده به منظور ادامه مراسم از مسجد، برای مدت یک ساعت، به سر خاک می‌برند. در مراسم صباح‌مزار که عموما مجلسی مردانه است، صبح فردای دفن و معمولا بین ساعات 7 الی 30/8 با خرما، چای‌شیرین و شیرینی‌هایی قزوینی به نام‌های "نان‌چایی" یا "قاق" با حضور قاری، مداح و واعظ از حضار پذیرایی می‌شود. خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های مورد استفاده در دیگر مجالس(هم در خانه و هم در مسجد)، چای یا شربت پرتغال (بسته به فصل)، خرمای مغز گردودار و آغشته به پودر نارگیل، دو نوع حلوا که عموما یکی از آن‌ها دو لایه، دو رنگ و لوزی شکل است و از قنادی‌ها تهیه می‌شود و حلوایی دیگر که دستپخت خانگی است، حداقل دو نوع میوه (بسته به فصل) و نوعی شیرینی قزوینی زعفرانی رنگ و لوزی شکل به نام "شربتی" را شامل می‌شود. پس از فوت فرد، در صبح اولین عیدی که فرا برسد نیز در منزل متوفی مجلس "نوعید" برگزار می‌شود. این مجلس از صبح شروع شده و تا ظهر همراه با پذیرایی (خرما و میوه) ادامه دارد و در این فاصله بستگان، وابستگان و آشنایان به دیدن خانواده متوفی می‌آیند.

تا حدود دو دهه پیش مدت هر یک از مجالس ختم در قزوین دو ساعت بود و تمامی پذیرایی‌ها، با امکان سیگار کشیدن، در درون خود مساجد انجام می‌شد اما امروزه به منظور رعایت بیشتر بهداشت، به غیر از چای یا شربت ـ ضمن منع استعمال دخانیات ـ تمامی مواد خوراکی به جهت پذیرایی در کنار درب خروجی مساجد بر روی میزها چیده می‌شوند.

رسول پرویزی درکتاب "شلوارهای وصله‌دار" داستانی به نام "ای واویلا" دارد که در آن به واقع به توصیف نقش بازی کردن‌های عرفی و موظفی خانواده متوفی در انظار عمومی و کش‌وقوس‌های پرزحمت برپایی مراسم ختم در یکی از مناطق جنوبی کشور می‌پردازد.

ـ 3 ـ ابراز احساسات اطرافیان نسبت به همدردی با بازماندگان نیز پرهزینه، اسراف‌گونه و مشکل‌دار به نظر می‌رسد بویژه آن که در برخی موارد دیده می‌شود که هزینه‌ها از محل اعتبارات دولتی هم پوشش داده می‌شود. از دیگر معضلات قابل‌طرح این مراسم خرید دسته‌های گل و تاج‌های گل، نصب پارچه نوشته‌ها و بنرها در درون فضای روحانی مسجد و پیاده‌روها و مناظر عمومی شهری اطراف مساجد، پارک وسایل نقلیه شخصی و ایجاد ترافیک و زحمت برای دیگران در خیابان‌های نزدیک مسجد و چاپ آگهی‌های مختصر و مفصل ترحیم در نشریات است.

ـ 4 ـ جنس، شکل و اندازه کاغذ، نوع طراحی و چند رنگی بودن و چاپ آیات قرآنی و عکس متوفی بر روی اعلامیه‌های ترحیم امروزه بسیار رایج شده اند.

جدای از صدای بلند و آزاردهنده بلندگوهای برخی مجالس ترحیم، در غالب موارد محتوای گفتار وعاظ و مداحان در معرفی متوفی به سمت گزافه و اغراق‌گویی تمایل پیدا کرده است، بنا بر ادعای مداحان، و چاپخانه‌داران، تمامی متوفیان بلافاصله پس از مرگ هم بزرگ خاندان می‌شوند و هم مرید و خادم و ذاکر اهل بیت و عصمت (ع). این گونه مجالس بهترین فرصت برای موعظه و نصیحت کردن مردم نسبت به فانی بودن زندگی دنیای خاکی و ترغیب آنان به برچیدن خوشه‌هایی در این مهلت کوتاه برای توشه آخرت است.

ـ 6 ـ به کارگیری درخورتوجه طلاجات و آویختن زیورآلات ، آرایش‌های آلامد چهره و پوشش‌های فاخر و معطر اکثر زنان آن هم در مجالس ترحیم!! قصه دیگری است که، البته به دلیل ذوق و تمایل ذاتی جمعیت نسوان به پاکیزگی و آراستگی هر چه بیشتر و برتر، اصلاح و تناسباندن آن با این گونه مجالس به زمان‌های خیلی بیشتری نیاز دارد.

به جرات می‌توان گفت که تقریبا از اوایل دهه چهل، با راه‌اندازی سریع و قارچ‌گونه کارخانجات و ورود صنعت، زندگی اجتماعی ایرانیان عملا وارد دنیای جدید ماشینی شد. تا پیش از این ایام، زندگی ایرانی دنیای قناعت، صلح، خونسردی و پرحوصله‌گی بود و مردم برای گذران شیرین ایام، سرگرمی و وقت‌گذرانی خوشناک تشنه شنیدن نقل‌های عبرت‌آموز از عاقبت زندگی دیگران و قصه‌هایی طویل هم‌چون "حسین کرد شبستری" بودند. ناگفته هم نماند آن دوره زندگی مردم دنیایی مملو از همکاری جمعی، گذشت و مهربانی بود.

فلذا در صورت بروز هر گونه پیش‌آمد ناگوار، مردم دلسوز و سنگ صبور همدیگر بودند و در تمامی گرفتاری‌ها به هم دست دوستی و برادری می‌رساندند. الله اعلم، محتمل می‌نماید که تعدد مراسم ترحیم، با نیت حضور نزدیک‌تر مردم در کنار یکدیگر به منظور تسلای‌خاطر بیشتر افراد درگیر در بلا، از همان دوره "بی‌تجملی و پروقتی" باب شده باشد و گذشت زمان بانی افزودن اسرائیلیات و شنگولیات سطحی‌نگران به این مراسم شده باشد. "تعدد مراسم" یادگار دوره غمخواری جمعی پیشین و "تجملات و اشرافی‌گری تحمیل شده به مراسم ترحیم" محصولی فاقدارزش از بی‌خبری و چشم‌وهم چشمی نزدیکان و رقیبان، حتی در عزا، و ضرورت‌های بی‌رحمانه عصر صنعتی می‌تواند بوده باشد.

دوندگی‌های شغلی، دغدغه‌های مفرط روزانه و هزینه‌های کمرشکن زندگی زمانه تاب و توانی برای متعصبانه محفوظ نگاه داشتن این گونه مراسم باقی نگذاشته، درنتیجه، بنا بر آنچه آشکار است شرایط پذیرش عمومی اصلاح فراهم شده است.

آحاد مردم با آمادگی در پی دست یافتن به مجوز و الگوی مناسب و مقبول جمعی هستند تا بدان رفتار کنند. الگویی که ناجی مورد اشاره در بالا، مجوز اجرایش را در اختیار قرار دهد.

این نیز ناگفته نماند عرف تماما و به ذات بد و مذموم نیست کما این که عرف در برخی موارد ممکن است از هر یک از مقولات عقل و قانون و شرع و دانش تاثیر پذیرفته و مشترکات فراوان و یکسانی هم با هر کدام داشته و در گردش زندگی افراد کارآیی داشته باشد. "سازمان جهانی یونسکو" چهار اصل اساسی برای"آموزش" در قرن آینده بدین شرح پیشنهاد کرده است: 1 ـ یاد گرفتن برای بودن، 2 ـ یاد گرفتن برای عمل، 3 ـ یاد گرفتن برای یاد دادن و 4 ـ یاد گرفتن برای زیستن با هم.

این اصول سلیقه‌ای نیست و یافته‌های تجربه و چشم‌انداز‌های جهانی است. اگر ملتی تصمیم به اتحاد و اراده به پا بر جا ماندن دارد و هدفش توفیق روزافزون است باید دانش روز را یاد بگیرد و به یافته‌هایش عمل کند، یاد بگیرد و به هم نوعانش یاد بدهد. مدارا، مروت و زیستن با هم را یاد بگیرد، تا حد توان آموزش دانش‌های همگانی را اجباری کند و اصلاحات چاره‌ساز را در کژاندیشی‌های فکری و آسیب‌های رفتاری عموم اعمال کند. برای این که زیستن با هم را یاد بگیرد باید عرف را به عقل و قانون و شرع و دانش نزدیک‌تر و با آن‌ها ملموس‌تر و یکسان‌تر کند. طبیعی است که همانند تمامی ملل دنیا اشکالاتی در فکر و رفتار جمعی ما ایرانیان وجود داشته باشد. مهم این است که ناچاریم نواقص و لغزش‌های عرف خودمان را اصلاح کنیم. برای بقای آبرومندانه ناگزیر از این امر هستیم. چنانچه در اندیشه سعادت‌مندی نوادگان آتی هستیم حتی‌المقدور سرمایه، زمان و انرژی فعلی را به عوض هدر دادن در مراسم مرگ درگذشتگان باید صرف آسایش آیندگان این مرز و بوم کنیم. تدوین "مواد" قانون نیز که در دست نخبگان شکل می‌گیرد در برخی موارد سهو و نقص دارد و در هنگام آشکار شدن کاستی با افزودنی‌هایی به نام "تبصره" نقصان‌های پیش‌بینی نشده را اصلاح می‌کنند.

نظیر همین روال، البته به شکلی دیگر، در شرع هم اتفاق می‌افتد. اصلا وظیفه "فقه" تطبیق مناسب گردش امور زندگی به مقتضای زمان و مکان است.

اصلاح و "به‌روزرسانی"، لازمه پویایی و محوریت توسعه است. فلذا چنانچه طالب نشاط و پویایی در جامعه هستیم این اتفاق باید در تمامی عرصه‌های زندگی ما به هر سختی که است اعمال شود. در حوزه‌های قانون و شرع و دانش خوشبختانه"متولی مستقیم و فصل‌الخطاب" مشخص و معلوم است فلذا کار بازنگری و اصلاح در این رده‌ها به خوبی و با سهولت انجام می‌شود.

در ایران امروز اساس سختی شکل‌دهی به رفتارها، نگرش‌ها و ارزش‌های فرهنگی، جدای از مقاومت و دیرپذیری طبیعی عمومی، به دلیل مشخص نبودن "متولی مستقیم" و در نتیجه، عدم اقتدار فرهنگی است. دیگر این که امور و معارف مربوط به تفکر و رفتار انسان، بنا بر اصل تطابق‌های زمانی و مکانی، ضرورتا و دایما دچار تغییراتی می‌شوند. مثلا چنانچه برای اصلاح آسیب‌های در حال‌حاضر مجالس ترحیم مردم قزوین، پس از کارشناسی‌های لازم و فنی، راهکار و نسخه‌ای چاره‌ساز و شفابخش ارایه کنند که از استقبال عمومی برخوردار بوده و اجرا هم شود، در خور توجه است که در آتیه خود همین راه‌حل فعلی نیز دچار آفت‌های کهنگی، ناسازگاری و زحمت‌زایی شده و دوباره نیازمند بازنگری و اصلاح خواهد شد. البته این نیز طبیعی بوده و در همه جای جهان این اصل (تازگی ـ اجرا ـ کهنگی) صادق است.

به عنوان جمع‌بندی نهایی از بحث اصلاح رفتارهای عمومی در مجالس ترحیم قزوینیان، معرفی متولی(های) مربوطه و به منظور تبادل نظر، با توجه به تمامی مطالب ارایه شده، می‌توان مواردی را به این شرح در قالب پیشنهاد اولیه ارایه کرد:

الف ـ آموزش و هدایت

ـ 1 ـ امام جمعه هر شهر، به عنوان بالاترین مرجع و متولی امور دینی، در اعلام برخی اصلاحات در مراسم مذهبی ـ مثلا رفتارهای عرفی در مجالس ترحیم ـ از جایگاه و مرتبه تاثیرگذاری برخوردار است. صدور مجوز شرعی برای تسهیل زندگی مردم و کاستن از تعداد مجالس ترحیم (یک مرحوم) ورود چنین شخصیتی به مصائب اجتماعی را ضروری می‌نماید. تریبون نماز جمعه جایگاه اطلاع‌رسانی بسیار اثرگذاری در چنین مقولاتی به شمار می‌رود. فقط و فقط در این مقام است که می‌توان از تعداد مجالس ترحیم مردم کاست. فلذا می‌توان از این امتیاز و مرجعیت، همانند برخی از شهرهای کشور، بهره‌ لازم را برد.

ـ 2 ـ محتوای گفتار مداحان و وعاظ با برپایی یک الی دو کلاس توجیهی به سهولت اصلاح‌پذیر بوده و هدفمند می‌شود. برای طی‌کنندگان دوره‌های توجیهی نیز کارت و مجوز فعالیت صادر شود تا اینان که خود نیز مشتاقند دارای تشکل شوند. با این حساب نیز هیات امنای مساجد از حضور اشخاص غیر در هدایت این مجالس جلوگیری به عمل خواهند آورد. متولی این بخش ادارات کل تبلیغات اسلامی و اوقاف و امور خیریه استان می‌توانند باشند.

ـ 3 ـ آماده‌سازی اذهان عمومی برای سهل پنداشتن برنامه و پذیرش هر تغییر فرهنگی مستلزم تبلیغات گسترده و فراوانی است. در این راستا نقش ائمه‌ی جماعت (اداره‌کل تبلیغات اسلامی) در منابر و صدا و سیمای مرکز استان در آگاه‌سازی جمعی مورد تاکید است.

ب ـ ابلاغ و هدایت

ـ 1 ـ رنگ، اندازه، شکل، تصاویر و مضامین چاپی اعلامیه‌های ترحیم را نیز می‌توان از آشفتگی رهاند و به شکل مقبول و متعارف یکسانی درآورد. کارشناسی فنی و رایزنی فرهنگی برای تهیه یک کلیشه واحد و ابلاغ آن، بواسطه ارتباط مستقیم با چاپخانه‌ها، می‌تواند به عهده اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان باشد.

ـ 2 ـ مقررات جلوگیری از آوردن گل و نهی از پذیرایی‌ها در مجالس ترحیم مساجد، تعیین مدت یک ساعته برای برپایی این مجالس و ممانعت از نصب پلاکارت‌ها و بنرها در مساجد و پیاده‌روهای مقابل مساجد را "هیات امنای مساجد" می‌توانند اعمال نمایند. متولی این مورد جهت ابلاغ و بازخواست، اداره کل اوقاف و امور خیریه می‌تواند باشد.

ـ 3 ـ ابلاغ استانداری به نهادها، مراکز و ادارات دولتی به منظور پرهیز از خرید گل و تهیه پلاکارت‌ها و بنرها، در چنین مجالسی، از منابع مالی دولتی. (البته این ابلاغ می‌تواند شامل چنین تذکری در خصوص مراسم استقبال از زیارت آمدن کارمندان دولت هم باشد.)

ـ 4 ـ تقلیل قیمت کمرشکن خود قبر به میزان حتی‌القوه مردم و تعیین مقررات لازم‌الاجرا برای یکسانی جنس، رنگ و اندازه سنگ قبر و نقاری‌های واحد و مختصر از مواردی است که متولی مستقیم آن شهرداری است.

پ ـ الگوی جدید

از استقبال عمومی و نشر گسترده برخوردار شدن یک الگوی رفتاری جدید نیاز به بهره‌جستن از معیارهایی دارد : 1ـ الگوی جدید در راستای چاره جویی بوده و متناسب با زدودن معضلی اجتماعی باشد، 2 ـ پیروی از الگوی جدید کم‌هزینه و سهل‌العمل بوده و رعایت آن از جنبه‌های مادی، زمانی و انرژی به نفع مجری باشد، 3 ـ مطابق با ارزش‌ها بوده و خود الگو برگرفته یا الهام گرفته از آموزه‌های دینی یا ملی باشد، 4 ـ از سوی نهاد، علما یا مشاهیر مورد قبول ارایه شده باشد (که درنتیجه، اجرای آن دلیل بر روحیه اتحاد خواهد بود)، 5 ـ اصول الگو عمومیت داشته و در مورد همه افراد یکسان باشد، 6 ـ مسالمت‌آمیز بوده و بانی ایجاد تفرقه و توهین نشود. توافق، پذیرش و نهادینه شدن الگوی رفتاری جدید باعث می‌شود که پس از چندی رعایت نکردن آن "ناهنجار" تلقی شود. با در نظر گرفتن این معیارها می‌توان به عنوان نمونه الگویی پیشنهادی برای گفتگوهای کارشناسی‌تر و جرح و تعدیل‌های بیشتر ارایه داد:

ـ 1 ـ حذف رسم روحیه خراش چرخاندن جنازه در انظار عمومی(معابر شهری، امامزاده ها، مساجد و منزل متوفی).

ـ 2 ـ تقلیل تعداد مجالس ترحیم به دو مجلس و در صورت تمایل به باقیات صالحات خداپسندانه، کمک به شیرخوارگاه‌ها و ایتام از محل صرفه‌جویی هزینه‌های مجالس.

ـ 3 ـ تقلیل مدت زمان برپایی هر مجلس، از یک ساعت و نیم فعلی، به یک ساعت. کوتاه بودن مدت عمر، قرائت وصیت نامه متوفی، تعیین وضعیت بدهی متوفی و حلالیت طلبیدن می‌توانند موضوعات خوبی برای بحث در مجالس ترحیم باشند.

ـ 4 ـ حذف گل و تاج گل ، پلاکارت و بنر و تمامی پذیرایی‌ها از مجالس ترحیم مساجد. 

  

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: