یادگاری نوشتن بر دیوار گارنیک آساطوریان


یادگاری نوشتن بر دیوار گارنیک آساطوریان

نقدی بر « بررسی تدریس زبان مادری»

بخش سوم و پایانی

درپاراگراف اول سخنرانی ، شما را ارجاع می دهم به گفتگوی دکتر سیروس شمیسا که در شماره 32 گیله وا صص 11و12 درج شده که مصاحبه کننده مجله ی شما سؤالش این بود:«موقعیت کنونی ادبیات گیلکی زبان را گونه می بینی؟»

که دکتر شمیسا پاسخ داده بود:« مقصودتان را از «ادبیات گیلکی» نمی فهمم ، اگر مراد شما شعر و داستان هایی است که سال های اخیر به زبان گیلکی و خط فارسی[!] در جراید گیلان به طبع رسیده است ، زیاد در جریان نیستم .گیلکی را به خط فارسی خواندن همانقدر برای من عذاب آور است که شنیدن ترانه ها و آوازهای گیلکی روحبخش است!...اما اگر غرض این است که گیلکی زبانی است در مقابل زبان فارسی و باید در مدرسه و اداره گیلکی حرف زد من موافق نیستم .این نوعی ناسیونالیسم افراطی و آبکی است که متأسفانه در برخی از ایالات دیگر ایران هم زمانی باب شده بودو به هر حال خود آگاهانه یا ناخودآگاهانه با مسایل سیاسی که مجموعاً به نفع ایران و ایرانی نیست ارتباط پیدا می کند.»

برای این شاگرد کوچک شما سؤال است چرا اغلب مصاحبه کنندگان مجله ی شما با بزرگان گیلانی وقتی به گفتگو می نشینند خود پیشاپیش «زبان گیلکی» را به مصاحبه شونده القاء می کنند؟ که یک «زبان» است .نمونه بارز آن شماره 19 و 20 گیله وا ص9 در گفتگو با احمد سمیعی روی داده ست:«به نظرما گیلکی یک زبان است . نظر شما چیست ؟...»

که وی در پاسخ گفته بود:« هر گویشی زبان است. منتها زبان محلی . گیلکی هم همین طور است . چون دارای نظام درونی و ساخت ویژه ی خود است...» و درپاسخ سوال بعدی گفته اند:« زبان های محلی گسترش حوزه ی عمل رسانه های گروهی به ویژه صدا و سیما خواه ناخواه به عنوان زنده رو به افول اند.»

با وجود اینکه استاد جکتاجی همه ی راه ها را برای ره یافت زبان و یا گویش گیلکی رفته و در طول این چهار دهه تأکیدش به «زبان معیار»بوده است جای ابهام دارد و هنوز در این مدت به یک جمع بندی درست و منطقی توسط همفکرانش هم نرسیده است . اما باز با نیش و کنایه به بزرگان گیلک تأکید می کند :«برخی ادبا بقدری به زبان معیار توجه می کنند که می گویند چون زبان گیلکی دارای آثار منظوم و منثور فاخر نیست و شاهکار ادبی ندارد. این ادبا بقدری در زبان فارسی ذوب شده اند که زبان مادری خود را فراموش کرده اند.برخی از نویسندگان در ریشه شناسی و معنی واژه های گیلکی به گونه نادرستی عمل کرده و از واژه سلب هویت می کنند. مثلا واژه هایی مثل «موزمیال» را مضمحل معنا می کنند! و یا هر واژه ای که پسوند «کا» دارد، می گویند از زبان روسی وارد شده مثل «خوریکا» به معنی جوجه تیغی. نوع نگاه به زبان متفاوت است و نباید تنها از یک جنبه مثلا زبان شناسی و یا روانشناسی و یا حتی سیاسی به مقوله زبان های بومی نگریست.»

بنده به گفته های استاد تیمور گرگین بیشتر اعتقاد دارم و به همان هم استناد کرده ام که در گیله وای شماره ی 42و41 ص21 خرداد و تیر76 در مصاحبه اش گفته اند:«تنها زبان هایی امتیاز دارند که قلمرو وسیعتری در کره خاکی کسب کنند .گویش گیلکی که شعبه ای از زبان پهلوی است ، امروز اگر به زنده نگهداشتن آن کوشش نشود ، رو به فراموشی می رود. واژگان تُرکی ، عربی ، فرانسوی ، انگلیسی ، روسی و... در گویش گیلکی با لهجه ای خاص گیلانیزه شده و دخیل گردیده و جزوه واژگان گیلکی شده است .»

خُب وقتی در نشریه تان همین «ادبا» بر خلاف نظر شما اظهاراتی ارایه می دهند دیگر چه لزومی دارد که «تأکید» شود؟!وقتی دکتر شمیسا بر «ناسیونالیسم افراطی و آبکی »» تأکید دارد و یا استاد گرگین چنین گفته است ، بایستی مبتنی برنظریه ی آن ها قدم بر داشت اگر چه در بخش دوم سخنرانی ات به نوعی دیگر آورده اید:

«البته در گیلان حرکتهای افراط گرایانه مبتنی بر قومیت کمتر دیده می شود. شاید بخشی از افراطی گرایی ها در برخی اقوام مرز نشین به این دلیل باشد که بخشی از قوم در آن سوی مرزها هستند و برخی از سیاسیون نیز به قومیت گرایی دامن می زنند. ولی گیلک ها، پراکندگی قومی در آن سوی مرزها ندارد تا مورد توجه سیاست های منطقه ای قرار گیرد. خوشبختانه فرهیختگان گیلان نیز به دنبال این تقابل ملی و قومی نیستند.یک ناخودآگاه قومی در نهاد همه هست ولی بی تفاوتی و عدم حساسیت برای حفظ و پویایی فرهنگ قومی موجب می شود  تکلم به زبان گیلکی کمرنگ شود و این عدم حساسیت هم در ادبایی است که فقط به زبان معیار توجه دارند و هم مردمی که به تکلم زبان بومی بی تفاوت هستند.»

جناب جکتاجی آیا به همین سطر «ولی گیلک ها، پراکندگی قومی در آن سوی مرزها ندارد تا مورد توجه سیاست های منطقه ای قرار گیرد»باور دارید؟! اگر ندارید و تظاهر به گفتن آن کرده اید که بحث دیگریست .اگر باور دارید پس آقای آساطوریان چه نقشی در «تدریس زبان مادری» دارد؟! آنهم به زعم جنابعالی گیلکی؟!کسی که از ارمنستان بیاید برای «تدریس زبان» گیلکی راهکار ارایه دهد این خود به خود یک مرز و فرا مرز در حیطه ی ادبیات نه جغرافیا می گشاید؟!مگر قرار است چون آذربایجانی ها با بی کفایتی شاهان قاجار دوتیکه شده امروزه به هم وصل شوند؟ و یا بلوچستان و یا کردستان ؟!

لازم است شما را باز ارجاع دهم به مقاله تارنمای قبلی مان تحت عنوان«ریگی، پژاک و تالش بزرگ» که استکبار جهانی چه خواب های رنگارنگی برای اقوام ایرانی و جهانی دیده و می بیند؟! که خوشبختانه در فروردین 1389 خدمت شما هم ارسال گردید:« همانگونه که در تحلیل های سیاسی معاصر نیز مفسیرین خبره در ارتباط با دو گروه خونخوار تروریست( ریگی و پژاک) اظهار نظرهای متفاوتی نموده اند که  در این رابطه میزگرد ویژه ی خبری شبکه 2 سیما در ارتباط با سرکرده «پژاک» که در شب سه شنبه 18/12/88 دوتن از کارشناسان سیاسی از جمله دکترجهانگیر زاده عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی بر جسته ترین آن می باشد و در رابطه با واژه ی ساخته و پرداخته سازمان های سیا و موساد «کردستان بزرگ» پژاک را که یکی از فرزندان ناخلف حزب «پ . ک. ک» به رهبری عبدالله اوجالان دانست ، و چون سیا به این نتیجه می رسد که با کلاسیک بودن ایدئولوژی اوجالان دیگر نمی توان منطقه را با همان افکار گذشته رهبری نمود ، لذا به این اتفاق آراء می رسند که از درون همان حزب «پ . ک. ک» چهار شاخه و هر شاخه به نام حزبی مجزا در منطقه مونتاژ نموده و هر یک با رهنمودهای خاص خود ـ که یکی از آن پژاک به رهبری عبدالرحمن حاجی احمدی در ایران و دیگری در عراق ، بخشی در سوریه و سرانجام گروهی در ترکیه با مرکزیت سازمان سیا و موساد که با دستگیری و آزاد سازی نمایشی سرکرده پژاک تا حدودی آن وابستگی به سازمان های فوق الذکر  را  تایید می نماید... اگرخاطر مبارک بازدیدکنندگان فهیم مان مانده باشد ، ما در همین دریچه ، در هفته ی پایانی اسفند ما مقاله ای تحت عنوان :« تأملی بر فعالیت گروهک تروریستی ریگی» از روزنامه کیهان انتخاب نموده که در آن عنوان شده بود :« وی[عبدالمالک ریگی] در طی دو سفر به کشور انگلستان آموزش های تروریستی دیده و در طول اقامت در پاکستان همواره یک کارشناس انگلیسی به او مشاوره می داد .

وی همچنین در آوریل 2008با فرمانده ناتو در افغانستان دیدار کرده که در این دیدار فرمانده ناتو «پیشنهاد بلوچستان بزرگ (!)را به ریگی می دهد» و در همین رابطه ما در روز چهارشنبه تاریخ 6آبان ماه 88 در خصوص این عنصر پلید (ریگی) و آن فاجعه ای را که منجر به شهید شدن سردار شوشتری و همراهانش گردید در یادداشتی تحت عنوان «ریگ ، ریگ است » نوشته بودیم :« اگرما از نظر ریخت شناسی و روان شناختانه به این موضوع بنگریم انفجار انتحاری گروهک تروریستی « ریگی » با مواد حامل منفجره پیرامونش را به خاک و خون می کشاند و دیگری با واژه های نرم بدون دینامیت ... از جنس جورج سوروسی که هردوی شان از ریشه ی یک درخت ، که همان سازمان سیا باشد نشأت می گیرند» و به تازه گی نیز در افشاگری های گروهک ریگی دستان پلید سیا و موساد رو شده است»

جناب جکتاجی اینها زمانی روی داده است که هنوز پدیده ای چون داعش به دنیا نیامده بودند و همه ی این مقولات ریشه در زبان مادری وقومیت گرایی  دارند و یا بهانه ای از این قبیل باشند و امروز به بهانه ی «بررسی تدریس زبان مادری» در گیلان با یک استاد دانشگاه ایروانی و یا اسلونی چه معنایی پیدا می کند که دم از تجزیه ی ایران زده است؟! اگر بر فرض همین کلمه ی تجزیه ی ایران را ملاک قرار دهیم «کردستان بزرگ، بلوچستان بزرگ ، تالش بزرگ» خود به خود به واقعیت پیوسته می شود.اگر خدای ناکرده «تالش بزرگ»ی به وجود بیاید که قبلن گفته بودیم تیرک نقشه ی عباس اوف تا رودبار را نشانه رفته آیا جایی برای زبان معیار شما باقی خواهد ماند یا نه در خود همان واژه «تالش بزرگ»استحاله می گردد؟

چرا همه چیز را در زبان خلاصه کرده اید ؟جنابعالی تجربیات زیادی در طول عمرت بدست آورده ای همه را به چشم دیده ای که تلخ ترین آن شعار «کارگران جهان متحد شوید »بود!باز متأسفانه در لوای زبان مادری شخصی را برای بررسی به این نشست راه داده ای که کسی از بیوگرافی آن چیزی نمی داند؟! که خوشبختانه خود در بخشی از سخنرانی ات یک مدل دیگر آنرا آورده ای؟!:

«نیکتین»، کنسول روس در گیلان، ۱۰۰سال پیش در خاطراتش نوشته من نه به عنوان یک کاردار سفارت، بلکه برای گذران زندگی در گیلان ناچار شدم گیلکی یاد بگیرم زیرا بسیاری از مردم گیلکی حرف می زنند و بخصوص زنها اصلا فارسی بلد نیستند»که آساطوریان نیز در این خصوص مستثنی نبوده و نیست .شاید وی نیز به اجبار یا بنابر مصلحتی زبان فارسی را یاد گرفته باشد؟!.

شما در بخش دیگری از صحبت های تان در این نشست گفته اید: «همه نهادهای متولی اعم از ارشاد اسلامی، دانشگاه ها و مراکز آموزشی باید برای فرهنگ گیلان تلاش کنند. زبان گیلکی بخشی از میراث فرهنگی ایران بزرگ است و در درجه اول سازمان میراث فرهنگی باید برای حفظ و ترویج آن تلاش نماید و در گام بعدی سازمان های مردم نهاد برای زبان گیلکی باید به تکاپو درآیند. و همانطور که سمن های محیط زیست به راه می افتد، می باید برای زبان های بومی هم چنین مطالبه گری ترویج شود.»

سؤال است آیا ارشاد اسلامی ، دانشگاه ها و مراکز آموزشی و یا میراث فرهنگی تنها برای زبان گیلکی در گیلان احداث شده اند؟! خود می گویید «فرهنگ گیلان» اما به ریز سخن ها که می رسی تنها به گیلکی تکیه می نمایی؟! پس زبان  آذری ، کردی ، لری، تالشی که در اقصی نقاط گیلان ساکن اند چه می شوند؟شما مضمون نشست تان «بررسی تدریس زبان مادری» بود اکنون چرا به گیلکی خلاصه شده است ؟آیا این نشست شما می تواند با این شیوه ی تک سونگرانه یک الگو برای نشست های آتی در گیلان باشد؟

لازم به گفتن است که بخش هایی از صحبت های شما در این نشست خوب و مثمر ثمر بود ولی نتوانسته گفته های به نقد گرفته ی جنابعالی را تحت الشعاع قرار دهد.به هر روی تلاش شما قابل ستایش است ولی همین تلاش نیز از طرف همنوعانت  در طول این سه دهه به نقد گرفته شده است که یکی از نمونه های آن نقد منوچهر هدایتی خوش کلام(گیله وا شماره 3و4 صص 40 و41 سال71) است که در پایان نقد سخنرانی ات آورده می شود که گفته بود:

«آیا بهتر نیست بجای این تلاش صادقانه که برای کُرسی نشاندن زبانی محتضر ، بی شکل و ثبات ، زبانی که به سرنوشت محتوم مختومش هر روز نزدیک و نزدیک تر می شود ، سعی در شناساندن مفاخر و مآثر گیلان و شرح و بسط مکرمت ها و بزرگی های فرازین آن و همچنین سر خوردگی ها و ناکامی های فرودین تاریخ رنجبارش  در هجوم شکست ها ، در جنگ ها و پیشامدات قهر آمیز طبیعی شود؟... آمدیم مسؤولان امور حرف های شما را جدی گرفتند گفتند بسیار خوب از سال تحصیلی آینده کُرسی زبان و ادبیات گیلک در دانشگاه افتتاح خواهد شد ، شما به عنوان خواهان و پیشنهاد کنندگان اولیه ی این طرح و صحابه ی قلم و بزرگان اندیشه ی این زبان چه چیزی دارید به این رشته تخصصی نو پا ارائه دهید؟ کو یک متن ادبی گیلکی؟... در این زمانه ی شتاب آلود ، زمانه ی تسلط تکنولوژی و دانش ، شما با ارائه ی این نو پیشنهادات می خواهید انرژی فکری جوانان ما را در راه عبثی هدر دهید گیلکی خواندن و گیلکی نوشتن ، قوز بالای قوز. ...»البته از یاد نبریم مقاله ی «سازهای ناساز از افراد ناسازگار»ش را بعد یک دهه یکبار دیگر مرور نمایید که با این شیوه ی جنابعالی دارد جفت و جور می شود.بنگرید:«این چه تخم لقی است که در دهن این و آن می گذارند: زبان مستقل ، تقویم جدا، تاریخ سوا !!! عجبا که یک پرچم جداگانه ـ فعلاً آقایان روی شان نمی شود بر زبان آورند ـ به ایشان بدهید و خیال مارا جمع کنید.»مقاله ای که جای گفتمان دارد.استاد جکتاجی عزیز، اینها همان ادبایی(که خوشبختانه همه ی شان گیلک) هستند که در طول این سه دهه به توصیه های شان هیچ توجهی ننموده اید و تنها راه خود را رفته و نشریه ات را نیز امروز در تیول همفکرانت قرار داده اید .مطمئنن با چنین شیوه ای که امروز آساطوریان برای تان تجوز نموده«تدریس زبان مادری»  به محاق خواهد رفت.   

***

اما استاد ارجمندم جناب هوشنگ عباسی که سومین سخنرانی این نشست بود در خصوص زبان گیلکی سخن گفت که از حوزه ی این بحث خارج است که متأسفانه و یا خوشبختانه ایشان نیز فراموش کرده اند که موضوع این نشست «آموزش زبان مادری[نه گیلکی] در گیلان با چه موانعی روبرو ست» بوده است .اینکه به تاریخچه ی زبان خودشان از بندار گرفته تا هوشنگ ابتهاج شامل حال بحث ونقد حقیر به این نشست نبوده و نیست .این بحث های رایج هر هفته در «خانه ی فرهنگ گیلان» که تنها به قوم نجیب گیلک اختصاص دارد و استاد جکتاجی اقوام دیگر را در آن راه نمی دهد به نقد و بررسی گذاشته می شود.

استاد عباسی عزیز؛ بحث ـ بحث زبان مادری و تدریس آن بود نه گیلکی؟!ما هم همانند جنابعالی معتقدیم :« تلاش برای ترویج زبان بومی به معنی توهین به زبان رسمی نیست. زبان های بومی می توانند قلعه هایی برای زبان معیار باشند.» اینجا هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد. اگر فرهنگستان زبان و ادب فارسی چنین تقسیم بندی هایی را مجاب کرده است باز نمی تواند به بررسی تدریس زبان مادری تداخل داشته باشد؟ اصلن بحث بر روی زبانیت زبان نبوده و نیست اینکه گفته ای «گیلکی چندین هزار واژه دارد دلیل بر تخصیص تدریس این زبان نمی شود.برای تدریس یک زبان شاخص و معیارهایی باید تدوین شده باشد تا بتوان بر اساس آن به هدف رسید.»

نکته ی بسیار زیبایی که استاد عباسی در این نشست بیان نمودند واقعیتی بود که جناب جکتاجی به نوعی چشم پوشی کردند.چرا که دولت هیچ موانعی برای تدریس زبان مادری نتراشیده است :« با اینکه هیات دولت تصویب کرده زبان های بومی می توانند ۲واحد زبان مادری را در مراکز آموزشی استان ها تدریس کنند، در بسیاری از استانها آیین نامه آن تدوین شده ولی در گیلان به دلیل فرهنگ تساهل هنوز حرکتی در این جهت صورت نگرفته است.این بحران هویتی تنها مربوط به زبان نیست متاسفانه در بسیاری از حوزه ها نظیر محیط زیست، میراث فرهنگی صنعت و… جامعه دچار چالش های اساسی است.باید یک مدیریتی در سطح کلان صورت گیرد تا هم از پس چالش های طبیعت گیلان برآیم و هم به ظرایف فرهنگی و زبانی گیلان توجه اساسی کنیم.»

آنچه که در این نشست می توان عصاره اش را گرفت نکته ی پایانی آن است که آساتوریان با ارایه یک کذب محض در خصوص تالشان جمهوری آذربایجان بود که گفته است :

«در خود جمهوری آذربایجان که  ۲میلیون تالش دارد کسی نمی داند زبان مادری چیست؟ تنها ایران را می بینم در این منطقه این قدر به تکاپو افتاده است. برای من از این لحاظ تعجب آور است که گویی اُس[کلمه نامفهوم ویا ناقص است] اساس مسایل ایران شده است.» آقای آساطوریان یا نمی داند یا می داند می خواهد این کج اندیشی ها را در گیلان وایران نهادینه کند.آیا ایشان نمی داند که تالشان جمهوری آذربایجان در زمان لنین و استالین زبان مادری را در مدارس تدریس می کردند؟ یا کتاب و روزنامه به زبان تالشی داشتند؟ چگونه است این امکانات را داشتند می فهمیدند که زبان مادری چیست؟ ولی اکنون که یونسکو روز زبان مادری را نام گذاری کرده اند نمی دانند؟! از جناب جکتاجی و عباسی عزیز پوزش می خواهم که چنین دروغ هایی را از بغل دستی شان شنیدند و سکوت کردند ! در حالی که ما قبلن به وفور در خصوص تالشان جمهوری آذربایجان مطلب نوشته ایم ؟!

آساطوریان با این شگرد می خواهد گیلکان را سوق دهد به دانشگاه ایروان و با قول های توخالی اخذ «کُرسی گیلک شناسی» روپوشی بر تنش های دو کشور ارمنستان و آذربایجان بگذارد که هیچ ارتباطی با زبان مادری ندارد.وی حتا در خصوص واژه فارس یه تناقض گویی افتاده است:

«همه اقوام حامل فرهنگ غنی ایران هستند و زبان فارسی بخشی از همین میراث مشترک است و نمی توان زبان فارسی را در مقابل زبان های بومی قرار داد. ما فارس به آن معنا در مقابل دیگر اقوام نداریم. زبان فارسی مال همه است و در عین حال مال هیچ کس نیست. »

در پایان با همه ی تناقض گویی ها و اهداف پیدا و پنهان این نشست آنچه که حقیقت است باز از زبان آساطوریان بیان شد که بحث ما نیز هست :

«اگر قرار باشد از همین امروز زبان گیلکی در مدارس و دانشگاه های گیلان تدریس شود، زبان معیار لهجه گیلکی رشتی است، یا لهجه شرق  و یا لهجه غرب گیلان؟! اینها پرسش هایی است که باید برای تمام گویش های زبان های اقوام پاسخ داد و برای آن فکر اساسی کرد. مثلا اگر قرار است تالشی تدریس شود، گویش تالشی عنبرانی معیار است یا تالشی فومن!»

جناب جکتاجی و جناب عباسی عزیز، این پرسش ها باید در کجا پاسخ داده شوند ؟ آیا نباید در همان خانه فرهنگی که در مرکز رشت ایجاد شده با حضور اقوام ساکن در گیلان پیگیری و به بحث و تبادل نظر گذاشته شود؟آیا غیر از این است ؟

این نشست با همه ی کاستی ها و نقاط قوت خویش پایان یافته است اما برای من تالش زبان روشن نمایید این نکته ای که آساطوریان با این مضمون بیان داشته :

«روزی که قانون تدریس زبان های بومی در ایران اجرا شود، فتیله یک بمب ساعتی در ایران روشن شده و  حتما منفجر می شود. باور کنید ۱۵ سال هم طول نمی کشد و حاصل این انفجار تجزیه ایران است. هرکس  می گوید این جنبه سیاسی ندارد و گروه های مختلف در کنار هم هستند، باور نکنید. استعاره است.» آیا بالاخره موافقید با «تدریس زبان مادری» ایران تجزیه شود یانه؟ اگر مایل نیستید دیگر چرا این همه از بیت المال برای چنین نشست هایی هزینه می شود؟ این در حالی ست که این نشست با همت «مجمع اسلامی فرهنگیان گیلان» برگزار شده است .همان فرهنگیانی که تا همین اسفند ماه چند ماه حقوق نگرفته اند؟!

مگر نه این است که داریم یک کار فرهنگی می کنیم؟آیا «مجمع اسلامی فرهنگیان گیلان» و هم چنین مدیریت محترم سایت «گیلان مصور» می دانند تجویز چنین توهماتی توسط آساطوریان برای گیلان همانقدر خطر آفرین بوده که برای کشورنازنین مان ایران نیز مسئله ساز خواهد بود بنگرید:

«هیچ قسمت از ایران بر اثر تسخیر یک قوم و سرزمین دیگر به کشور چسبیده نشده و وقتی جمهوری اسلامی را با کشوری مثل شوروی مقایسه کنید به لحاظ متدولوژِی اشتباه فاحشی است. ایران در یک ساخت طبیعی بوجود آمده و هر قسمت از ایران متعلق به خودش است. مثلا گیلان متعلق به ایران است و در عین حال یک هویت ویژه خود هم دارد. بزرگترین اشتباه این است که ایران را کثیر القوم بپندارید. در واقع ایران یک Malty Catcher است. یعنی ایران دارای گوناگونی فرهنگی است نه گوناگونی اقوم.»

یعنی 30استان ایران همانند شوروری به سی جمهوری تبدیل شودگرچه خود آن را ابهام آمیز نفی کرده است!.یکی به بنده پاسخ دهد این گونه سخنرانی ها چه ربطی به «تدریس زبان مادری» داشته ودارد؟!چرا جناب جکتاجی و عباسی عزیز در همان نشست به این تناقض گویی ها پاسخ نداده اند؟

در پایان باز شمارا ارجاع می دهم به مقاله دکتر محرم رضایتی استاد و دانشیار دانشگاه گیلان که سالیان سال است در گوشه ای از همین دانشگاه ، بی هیاهو دارد کارهای فرهنگی اش را ادامه می دهد ـ تحت نام «نخستین همایش بین‌المللی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی کرانه جنوبی دریای خزر»ببینید که با چه عزت و احترام نام قوم نجیب گیلک و حتا تات را اول از اقوام دیگر و تالش ساکن حاشیه ی خزر آورده اند. بنگرید:« استان گیلان و دیگر استان‌های کرانۀ جنوبی دریای خزر، همچنانکه از نظر تنوع طبیعی و جغرافیـایی منطقـه‌ای ویژه و برجسته می‌نماید، از نظر فرهنگی، قومی و زبانی نیز موقعیتی کاملاً متنوع و متمایز دارد. اقـوام گیلـک و مازنی و تات و تالش و گالش و … در عین تمایز و تنوع قومی و زبانی قرن‌هاست که به خوشی و خرمـی در کنـار هم زندگی می‌کنند.» اما علت تالش گریزی جناب جکتاجی چه می تواند باشد؟درست است روزگاری در سرمقالات نشریه ات می نوشتی «در یک خانه و باهم » ولی امروز به این نتیجه رسیده ام که از سر اختیار نبوده است بلکه خواسته ای عریضه خالی نمانده باشد که متأسفانه در همین نشست «بررسی تدریس زبان مادری » به خوبی خودش را نشان داده است . به جنابعالی پیشنهاد می کنم که یادگاری نوشتن بر دیوار گارنیک آساطوریان برای زنده نگهداشتن زبان مادری نمی تواند به استحکام زبان گیلکی تان کمکی کرده باشد . لذا طرحی نو در اندازید!!

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: