آمار مطالب

کل مطالب : 297
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 417
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 417
بازدید ماه : 427
بازدید سال : 5804
بازدید کلی : 394909

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای وزمتر و آدرس golgaz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 417
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 417
بازدید ماه : 427
بازدید کل : 394909
تعداد مطالب : 297
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


if (hr==23) document.write("شب بخير") Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی

<-PollName->

<-PollItems->


دریافت کدهای جاوا برای وبلاگ شما
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : فردوس سليماني وزمتر
تاریخ : شنبه 25 شهريور 1391
نظرات

سرودهای دبستانی

اشاره :

استاد مهدی رضا زاده از شاعران معاصر دوران ماست و ساکن رشت می باشد . او انسانی به تمام و کمال شفاف آنگونه که در شعرهای ایشان پیداست بیشتر از امید و دانایی و با «دهانی که مرا نگفت» با مردم مراوده دارد . ازاین نام آشنای محبوب شعرهای بیشماری در جراید تخصصی ایران و جهان به چاپ رسیده است و مجموعه کتاب هایی نیز بدیدن شرح :

«عقربه ها در غروب ایستاده اند 1378»

«هنوز ناشیانه می خندم 1384»

«دهانی که مرا نگفت 1387»

انتشار یافته است و کتاب هایی نیز :

« تابستانی که از نگاه تو ریخت»

«نت تن»

و مجموعه شعرو داستان های کوتاه قرار است از قلم ایشان منتشر شود.از آنجایی که مهرماه نزدیک است و یک هفته مانده به شلوغی دبستان ها و بازیگوشی کلاس اولی ها بهتر دیدیم شعری را از این استاد ارجمند تقدیم بازدید کنندگان شود:

یک

این پسر که شمرده راه نمی رود در برف

کفش هایش از جنس دمپایی ست

اگر رنگ بر چهره ندارد

قلبش ... آخ ! نمی گویم

درس هایش را فوت آب است

اما همیشه مداد یا دفتر ندارد

اسمش «بهمن» است

دو

نگاهش با من است انگار

اما خطابش با دیگری است !

جای بینی عقابی بر چهره دارد

همه ی تکالیف اش از سر سهو است

بر خطوط نمی نویسد

او هرسال درجا می زند

اما«مبصر» نمی شود

اسمش مخالف کلمه ی «زشت» است

به خنده هایش نگاه نکنید

خواب هایتان می اشوبد

سه

این دختر

دلش بادکنکی ست

که پُروخالی می شود از ترس

اگر رنگش مثل مقنعه اش سفید است

تکالیف اش را ننوشته

از دیشب و پری شب و هر شب

که پدرش دست هایش را چکش کرد

بر سر مادرش زبانش بند آمده است

حالا در کلاس

بُریده بُریده حرف می زند

اسمش «شادی»است !

این ها را گفته ام

که شما هم بدانید

چهار

... و این معلم که لبخند می زند

چراغ خانه اش

شعرهایی است

که می سوزند

یک روز در کلاس با دست های «اسفند» که از تب می سوخت

برف های قلب اش

آب نشد که نشد 


تعداد بازدید از این مطلب: 1209
موضوعات مرتبط: شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود