داستان معروف «رعنا»


داستان معروف «رعنا»

داستان رعنا چه می گوید؟

رعنا چیست؟ رعنا کیست؟

تمام اشعاری که مردم کوه پایه ای گیلان می خوانند ناشی از یک حس درونی و یک رخدااد بیرونی است. از جمله اشعاری که سابقه دیرینه در کوه های دیلم از درفک گرفته تا کوههای دوهزار شهسوار جریان دارد (که به اشتباه به ترانه های قاسم آبادی معروف هستند.) و زنان با لباس سنتی (دراز دامان ) با آواز این اشعار می رقصند و از جمله ی این اشعار، شعر رعناست که به دوره ی قاجار باز می گردد. رعنا از ترانه های فولکور گیلان به شمار می رود و البته در این راستا روایت پردازی های مختلفی شده و داستانهای مختلفی را تعریف کرده اند و حتی در خصوص شعر رعنا نیز نسخه های متفاوتی مشاهده شده است که گه گاه در نحوه بیان متفاوت می باشد. (اما آنچه که بیشتر متداول است همان است که توسط گروه رستاک اجرا شد.) یکی از ناصر الدین شاه می گوید که وقتی وارد گیلان شد در دامنه های دیلمان متوجه صدای زیبای چوپانی شده که عاشقانه می خواند و بعد او را منع کرد . و یا داستانی با لیلی و مجنون که ناصرالدین شاه گفت بگویید رعنا بیاید تا من او را ببینیم. وقتی ناصر الدین شاه رعنا را دید با اعتراض گفت : تو برای این سیاه سوخته می خوانی ؟؟! چوپان گفت : برای تو سیاه سوخته است برای من جواهری بیش نیست...

در داستانی دیگر رعنا به سال های قیام میرزا کوچک خان جنگلی بر می گردد و روایت است که رعنا توسط کرد آقا جان (از عیاران زمان خود) از روستایش دزدیده می شود اما بعد رعنا با او ازدواج می کند یک سال بعد کرد آقا جان در درگیری زخمی و سپس در اثر پرت شدن با اسبش به دره ای در جایی به نام کلرود از بین می رود و رعنا که خود را روسیاه می بیند از برگشتن به روستا احراز می کند این شعر توسط عاشق او سروده می شود. هر چند نمی توان صحت و سقم روایت یا جزییات را به قطعیت مشخص کرد اما شعر خود اطلاعاتی از قبیل ازدواج رعنا با کرد آقا جان و اینکه سراینده شعر را از زبان پسر دایی او می سراید (خواه در واقعیت هم چنین بوده باشد) و همچنین عدم پذیرش رعنا در جامعه آنروز قابل استنباط است.( و برخی دیگر داستانها که غیر قابل استناد هستند)

اما با تحقیقات میدانی که منتقد و محقق گرانقدر ، . محمدسعید محصصی انجام داده اند، داستان رعنا داستانی واقعی و سالمی برخلاف این روایتها بوده و رعنا نامی بوده که شعر این ترانه داستان مقطعی از زندگی او را روایت می‌کند: او دختری زیبارو، قدبلند و از مردم دیلم بوده است که از کوه ‌نشینان این استان به‌شمار می‌آیند. جلگه‌نشینان به همه‌ی اهالی دیلمان و اشکورات، گالش می‌گویند و گالش به‌معنای دامدار است. در روایت‌هایی که از داستان رعنا وجود دارد، جوانی هادی‌نام هست که دل‌باخته‌ی رعناست و گویا شعر این ترانه زبان حال هادی است که از درد فراق ِ دل‌داده که از کف ا‌ش رفته این ترانه‌ی سوزناک را خوانده است. در یکی از روایت‌ها چنین آمده که در روزی شوم قزاقی مسلح به روستا می‌آید، کردآقاجان را که گویی پدربزرگ رعنا بوده می‌کشد، هادی را با بیل ناکار می کند و رعنا را به زور با خود می برد. هادی پس از بهبودی آواره و دربه¬در، با این ترانه، نغمه خوان یکی دیگر از قصه های عشاق نامراد می شود و نام این نغمه هم «رعنا» است.

اما در گذر ایام و به دلایل گوناگون ترانه ی رعنا با ده ها روایت به دست امروزیان رسیده است، به گونه ای که تشخیص سره از ناسره بسیار دشوار شده است. موسیقی این ترانه در اصل از ملحقات دستگاه شور است و ملودی آن به¬رغم ریتم رقص-گونه¬ی آن به شدت حزن انگیز است (و چه قدر پرنکته زیرا رقصی است که یک عاشق اندوه زده ی ناکام اجرایش می کندولی متٱسفانه اجرای گروه رستاک می خواهد بگوید که رعنا لکاته ای است فراری از خانه و البته هنوز عزیز که کاملا اشتباه است...)

برمی‌گردیم به نوار ضبط ‌شده‌ای از یک پژوهش‌گر که متأسفانه هرگز ندانستم کیست که نزدیک به سی سال پیش شنیدم و صاحب این نوار را هم هرگز ندیدم. در آن نوار عده‌ای از مردم دیلمان که اغلب مسن و کهن‌سال بودند و داشتند از مصایب روزگار و فقدان عزیزان‌شان می‌گفتند و گاه می‌گریستند و اغلب برای بیان حال و مافی‌الضمیر خود این ترانه را با شور و حال فراوان می‌خواندند. سال‌ها بعد این موضوع برایم تازه شد و ایده‌ی یک فیلم داستانی در ذهنم جرقه زد. به این منظور کتاب‌های زیادی را هم مطالعه کردم و با پژوهش‌گران دل‌سوز و فرهیخته‌ای مانند محمدتقی جکتاجی و محمدقلی صدر اشکوری مصاحبه‌هایی انجام دادم، دو سفر به ولایت محبوبم ترتیب دادم یکی دو روزی هم در دیلمان چرخی زدم. واقعیت این است که با در دست داشتن پرونده‌ی قطوری از یادداشت‌های مستند هنوز به یک روایت سالم و معتبر از این ترانه نتوانسته‌‌ام دست بیابم، زیرا هر یک از کسانی‌که به آنان مراجعه کردم مرا به سویی پرتاب کردند. و البته هنوز قیافه‌ی آن بانوی دیلمی و نور اندکی که از پنجره‌ی کوچک اتاق به صورتش می‌تابید یادم هست که با همان لهجه‌ی گالشی می‌گفت هیچ چیز بهتر از حقیقت نیست. واقعیت این است که از داستان واقعی رعنا تنها یک اسطوره‌ی دست‌ساز به ما رسیده است و کار پژوهش‌گر در این میانه بسیار دشوار است. گاه است که مانند رمان «گم‌گمه‌های برف» اثر رمان‌نویس تازه‌به‌میدان‌آمده‌ی لاهیجانی و دوست عزیزم حسن فرهنگ‌فر، داستان «هَیبت» بانوی مبارز ِ دیلمی و از بازماندگان جنبش جنگل (که گفته می‌شود او را پس از دستگیری به لاهیجان آوردند و خود رضاخان استنطاقش کرد) و همسرش به چالش کشیده می‌شود و شوهرش از پوسته‌ی اسطوره‌یی ِ یک یاغی قهرمان ضدحکومتی به‌در‌می‌آید و بدل به یک خائن می‌شود؛ گاه هم هست که پژوهش ناتمام محمدقلی صدر اشکوری درباره‌ی واقعیت ماجرای رعنا ــ شاید بر اثر همین واپیچیده‌گی‌ها‌ــ هم‌چنان ناتمام می‌ماند و منی که نزدیک هزار کیلومتر دور از دیار محبوبم به‌سر می‌برم، به‌دلیل تخته‌بند بودن به زندگی کارمندی به‌ناچار از ادامه‌ی راه تکمیل تحقیق برای طرح فیلم‌ام بازمی‌مانم.

راست این است که برای به‌دست دادن یک تصویر مبتنی بر واقعیت که بتواند ملاتی محکم برای خلق یک اثر مستند، داستانی و یا موسیقایی قرار بگیرد، تلاش برای شناختی حقیقی و به‌ناچار اسطوره‌زدایی یک وظیفه است. اما اسطوره‌شکنی کار ساده‌ای نیست: یادمان بیاید که درباره‌ی مرگ صمد بهرنگی وقتی که آن سروان وظیفه پس از سال‌ها لب به بیان واقعیت ماجرا گشود، چه تهمت‌ها که بر سرش آوار نشد. در مورد ترانه‌ی رعنا اما کارهایی هم شده است و از جمله یک کتاب بسیار لاغر منتشر شده که حکایت از خیانت‌کاری هادی و پاک بودن رعنا از شایبه‌ی عشقی ممنوع که به او و هادی نسبت می‌دهند، دارد!اما این کتاب تنها حاوی یک روایت است (یک ادعای اثبات‌نشده) و نه چالش مستند و مستدل با دیگر روایت‌ها.به این اعتبار و با توجه به همه‌ی آن‌چه که در بالا آورده شد ترانه‌ی رعنا در آلبوم رستاک هم تنها یکی از روایت‌ها را (متأسفانه به‌گونه‌ای که پاره‌هایی نامربوط از یک داستان کامل را پشت سر هم چیده) عرضه می‌دارد.(*) «مستندات اسطوره یی» اصطلاحی است که من جعل کرده ام. گاه است که تحلیل تاریخی بیش از این که از تاریخ ساخته باشد از اسطوره برمی آید زیرا قدرت ها در گذشته صلاح در این دیده اند که تاریخ را گاه به کل حذف کنند و تمام آثار آن را منهدم نمایند. این است که دوران اشکانیان تا سال ها به کلی انکار می شود. نمونه اش شاهنامه ی فردوسی است که در نقل از اشکانیان تنها در ۱۷بیت از آنان یاد میکند و سر آخر هم می گوید از آنان هیچ نمی داند. اما بسیاری بر این باورند که داستان های دوران کیانیان به احتمال بسیار روایت دوران اشکانیان است.و کاملترین شعری که از این داستان گرد آوری کرده ام شعر زیر است که این روزها کمتر کسی آنرا بطور کامل می داند:

 

رعنا گونی مو دلیرم رعنای

اشکور باج بگیرم رعنای

رعنا تو که دونی مو گالشم رعنای

از گالشی جی دس نکشم رعنای

مختار خانکه سرگالشم رعنای

سالی صد من روغن کشم رعنای

جان من بگو مرگ من بگو رعنای

پارسال بیچاره تره چی ببو رعنای

رعنای می شِی رعنا، سیاه کیشمیشه رعنا

 

رعنا تی تومان گِله کِشه ،رعنا

تی غصه آخر مَره کوشه ،رعنا

دیل دَوَستی کُردآجانه،رعنا

حنا بَنَی تی دَستانه،رعنا

جان من بگو مرگ من بگو رعنای

پارسال بیچاره تره چی ببو رعنای

رعنای می شِی رعنا، سیاه کیشمیشه رعنا

 

آخه پارسال بوشوی امسال نِمَی ،رعنا

تی بوشو راه واش دَر بِمَی، رعنا

تی لِنگانِ خاش در بِمَی ،رعنا

جان من بگو مرگ من بگو رعنای

پارسال بیچاره تره چی ببو رعنای

رعنای می شِی رعنا، سیاه کیشمیشه رعنا

 

رای اسپیلی سر به جیرای رعنای

قزاق بمای دست به تیرای رعنای

بزا آقا جونه چیپیرای رعنای

کورد آق جونی ایمشو میرای رعنای

اونی هفتمه کی بگیرای رعنای

جان من بگو مرگ من بگو رعنای

پارسال بیچاره تره چی ببو رعنای

رعنای می شِی رعنا، سیاه کیشمیشه رعنا

 

رعنای بوشو تا لنگرود رعنای

خیاط بِدِی هیشکی نُدوت ،رعنای

خیاط وَچَی تَر کُت بُدوت ،رعنا

جان من بگو مرگ من بگو رعنای

پارسال بیچاره تره چی ببو رعنای

رعنای می شِی رعنا، سیاه کیشمیشه رعنا

 

ایمساله سال بارونای رعنای

نامرد چقد فراوونای رعنای

ایمساله ساله شیطونای رعنای

آدم کوشی چی آسونای رعنای

جان من بگو مرگ من بگو رعنای

پارسال بیچاره تره چی ببو رعنای

رعنای می شِی رعنا، سیاه کیشمیشه رعنا

 

گلونده رو اوخون درای رعنای

کوراب زرمخ اوخان درای رعنای

جنگل هنی شیرون درای رعنای

مرداکونه ژیبیر درای رعنای

جان من بگو مرگ من بگو رعنای

پارسال بیچاره تره چی ببو رعنای

رعنای می شِی رعنای

سیاه کیشمیشه رعنا

اما این شعر در لهجه های مختلف و در روستا های مختلف دچار تغییراتی شد . مثلاً استاد فریدون پور رضا آنرا به شکل دیگری با اشعاری دیگر خواندند.

برگرفته از نقدهای آقایان محمدسعید محصصی، حسین قاسم نژاد، اسحاق منصورکیایی

گروه تحقیق و فرهنگ سیاهکل دات کام

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: