بامداد ، قربانی صفحه ی 39 دیلمان!


بامداد ، قربانی صفحه ی 39 دیلمان!

هفتمین شماره«مجله فرهنگی اجتماعی»دیلمان منتشر شد. نشریه ی 490صفحه ای قطور با ظاهری بنام ویژه ی شاملو از دور دلبری می کند و از نزدیک دل را می برد. قبل از هرچیز عرفن هم همین گونه است باید از گردانندگان نشریه ، خصوصن آقای مهدی بازرگانی و سرکار خانم زهرا زارع سپاسگزاری نمود که چنین مجله ای را تا این لحظه سراپا نگه داشته اند و در این وانفسا «سينه داده[اند] به باد ، دارند به نسيم دل مي بازند!» و دست مریزادی هم باید به تمام عزیزانی گفت که برای هرچه بهتر و پربارکردن این مجله دست یاری رسانده اند .

همانگونه که خوانندگان این مجله می دانند آقای بازرگانی در این هفت شماره ای که ارایه داده اند گویا هنوز اشکالات آنرا نتوانسته اند بر طرف کنند .بنده شماره اول و دوم و هفتم را به تمام کمال مرور نموده ام و چند شماره میانی را نیز بطور گذرا دیده ام. اما اینکه صاحب نشریه ای که می خواهد با شُل کن سفت کن ادامه ی راه بدهد نهایتن تا شماره ده ،پانزده درجا خواهد زد.خاصه اینکه «دیلمان» در این هفت شماره تنها به قطور شدن اش اندیشیده است و لاغیر.

البته برای خاطر خوانندگان هم که شده باشد باید عرض کنم ، آقای سردبیر صدای مخالف را هم بر نمی تابد مگر دوستان حلقه ای و نزدیکان سفارشی باشند که در این شماره هم نقد بجای استاد مسعود کاکی را شاهد هستیم و مطمئنن اگر کسان دیگری بودند چه بسا چاپ هم نمی شد .با همین استدلال و بر اساس تجربیات در شماره های گذشته این یادداشت تنها برای تارنمای مان تدارک دیده شده و رونوشتی هم برای اطلاع دیلمان و دیلمانیان خواهیم فرستاد.

***

دوست نادیده و سردبیر محترم دیلمان ، وقتی می آییم سنگ شاملو را بر سینه می زنیم باید قواعد بازی را بدانیم .اولن که باید وجاهت و منزلت استان گیلان را که سرآمد استان های دیگر از نظر ادبیات است بدانیم و بعد که می خواهیم برای اسطوره شعر معاصر ویژه بزنیم عیار سنجی کنیم .آیا براستی شماره ی هفت دیلمان زیبنده ی شاملو بوده است؟!

مدیران در سایه و اتاق فکر دیلمان کجای کار بوده اند که این گونه نام ، وجاهت شاملو شقه شقه شده است؟!ای کاش یکبار دیگر متن گفتگوی مجید کوچکی را که خود شماها تدارک دیده اید مرور می کردید که در باره ی خصوصیات فردی و خصوصی شاملو چه گفته است؟

حال که نخوانده اید بگذارید بنده برشی از آن را عینن بیاورم و بعد در کنار صفحه 39 مجله بگذارید ببینید که با نام شاملو چه آواری بر سر ادبیات فرو ریخته است :«شاملو هیچ وقت پول نداشت .این را همه دوستانش می دانستند .مسافرت که می رفتیم می دیدیم شاملوپول همراهش نیست یعنی نداشت که بدهد...اما شاملو هیچ وقت ناله نمی کرد و مغرور بود.خیلی هم مغرور بود و طوری هم دوستانش را انتخاب می کرد که من فکر نمی کنم هیچ دوستی جرأت کرده باشد به او بگوید تو پول توی جیب نداری و...»

خُب جناب سردبیر شمایی که مُبَلغ چنین شخصی شده ای که در طول زندگی اش اینگونه زیسته است .حالا کاری نداریم یه سری خصوصیاتی هم هست که مخالفانش بر روی آن انگشت گذاشته اند که شاملو طاغوتی بود ، مارکسیست بود ،کمونیست بود نمی دانم تو دفتر فرح پهلوی مواجب می گرفت این ها هم طبیعی هست همانگونه که موافقان سینه چاک اش می گویند مخالفانش هم می نویسند بقول خود آقای کوچکی «شاملوهم که پیغمبر نیست»همانگونه که دوستدارانش سنگ تمام می گذارند مخالفانش هم بیکار نمی نشینند . روی هم رفت هشاملو یک انسان بود. اینها در وادی سیاست ، فرهنگ و هنر طبیعی جلوه می کنند.متأسفانه شما می آیید خود را مرید شاملو جا می زنید و متنی را در صفحه 39 همین شماره مجله می نویسی که دود از کله خواننده ای چون حقیر بلند می شود.بنگرید:«جناب آقای [...] رئیس پژوهشکده [...]لطفاً بدهی خود به مجله دیلمان را تسویه کنید... علی رغم طی کردن هزینه های مورد نظرپیش از انتشار ، هنوز از مدت ده ماه بدهی خود را پرداخت نکرده اید.این رفتار شما به هیچ وجه در شأن یک نهاد دانشگاهی مثل دانشگاه گیلان نیست و برای ما به هیچ وجه قابل فهم نیست.ما در این مدت از کانال های مختلف سعی کرده ایم این مشکل را حل کنیم اما گویا شما قصد حل کردن آن را ندارید و نمی خواهید بدهی تان را بپردازید...آقای [...] لطفاً بدهی خود را به مجله دیلمان بپردازید.»

جناب بازرگانی به نظر شما آیا سزاوار بود در ویژه یی که نام شاملو در آن هزینه شده این گونه خود را به چوب حراج بگذارید؟آیا مگر فلان شخص چقدر بدهکارت بود که اینگونه به مقابله برخاسته اید؟!شمایی که مجله را هرشماره قطور تر از قبلی منتشر می کنید فکر هزینه اش را نیز می نمودید تا این گونه مسایل گریبانگیرت نمی شد.بنده با رییس پژوهشکده مذکور کاری ندارم ولی تا جایی که می دانم انسان زحمت کشی است و اقدامات خوبی برای فرهنگ گیلان از جمله تالش از خود بجای گذاشته است . اما شرط انصاف نبود با این شیوه شخصیت وی را به خاطر شندرغازی به زیر سوال ببری .هزینه اش چقدر بود ؟ صد تومان ؟دویست تومان ؟نه پانصد تومان ... دوست عزیز شاملوی به این بزرگی تو جیبش پول نبود اما شنیدی که غرورش چه شاهکاری می کرد؟!همان شاملویی که پول نداشت اما پول دندان پزشکی دختر افغان را متقبل می شود.آیا پند و پیام آقای کوچکی را نگرفتی؟!

ویژه ای که می بایست در شأن شاملو می بود و ایکاش از استاد نازنین و پیر و شیر بیشه ی قلم گیلان جکتاجی نازنین این رموز و فنون رسانه ای را می آموختی و مطمئن هستم که در سایه هستند و در همان اتاق فکری هست که مجله از صافی ذهنش می گذرد استفاده می کردید.اگر بر فرض شما جای وی بودید از دامون تا گیله وا چه می کردید؟که امروز مشترکین مجله اش از بیست هزار هم گذشته اند .علیرغم فترت و از رونق افتادن مطبوعات کاغذی و جولان فضای مجازی تلگرام و... ایشان یکه و تنها دارد راهش را ادامه می دهد.

در این شماره که به نام شاملو تبلیغ شد و گوش فلک را کر نمود تنها از این 500صفحه 62صفحه به شاملو اختصاص داده شده است!!!آیا بزرگان گیلان این فاجعه را دیده اند و سکوت نموده اند؟!چرا شاعران و پژوهشگرانی همچون مسعود بیزار گیتی ، هوشنگ عباسی، مهدی ریحانی ، مهدی رضا زاده ،محسن آریاپاد و...و...و...و... که اگر نام برده شود یک سوم مجله تان را در بر می گیرد در ویژه ی شاملو غایب اند؟

اینکه بیایید مقاله یی دست چندم در ویژه ی شاملو جاسازی شود که بارها در فضای مکتوب و مجازی و فکر کنم در قهوه خانه های تالش و کلورو خلخال هم زیراکس  شده منتشر گردیده و در پایان نوشتارش یلی بنجاق شده تا بگوید الفبای من همانند این رستم تالش قوی پنجه است و آنچه که آقای پروفسور رضایتی و تیم همراهش در دانشگاه گیلان ارایه داده است با پوزش از محضر ایشان «قِش بازی» بود ؟! دوست عزیز؛ خواننده ی نکته سنج تا آخر فاجعه را خواهد خواند؟ مگر برای ویژه ای چون شاملو قحط المطالب بود که به چنین نوشتاری بی اساس روی آورده شده است؟

سردبیر محترم ، به ویژه هایی که زنده یاد صالح پور برای گیله وا منتشر می نمود نگاهی بیاندازید چه شاهکارهایی از خود بجای گذاشته است .مگر می شود ویژه ای باشد در آن شعر نباشد؟ شگفت انگیزتر از همه برای مقاله ی خودتان که به چرم اختصاص داشت 44 صفحه قایل می شوید .مگر نه اینکه« شعر برای او[شاملو] روایت زندگی و بل خود زندگی بود.»و یا «او شعر را نه چون لالایی ، بلکه چون شیپوری می خواست که می تواند شنونده اش را از خواب بیدار کند.»

آری!«شکی نیست شاملویی که امروز می شناسیم ، بخشی مختصر از واقعیت اوست»جناب بازرگانی این جمله آیا با سانسور شعر در ویژه ، شامل گردانندگان آن نمی شود؟البته با پوزش از بزرگان این ویژه .بنگرید:«روایت های مختصر ، گزینشی و ساده سازی شده ، بیش از آنکه معرف شاملو باشد ، آینه تمام قد نسلی کوته اندیش است.»آیا این کوته اندیشی امروز با چشم پوشی از شعر ، شامل حال ما نمی شودکه در ویژه فریاد می زند؟!

البته نباید از کنارنکات بارز نشریه که زحمت کشیده شده است از جمله نوشتار آقای فرهاد رجبی که بسیار زیبا بود گذشت .اما انتظارمان این بود و هست که در این شماره که به شاملو اختصاص داشت از حساسیت ویژه یی برخوردار می شد .شما ویژه ای را پیش رو دارید و یک تیپ آدم بزرگ بجز اندکی، که در سطح کشور نامشان می درخشد آیا واقعن این ویژه زیبنده ی نام آنها بود؟!.در نقد برکار آقای رحمت موسوی جمله ای را جناب مسعود کاکی آورده است که عمومیت دارد و آوردن آن خالی از لطف نیست:«مسلماً انتظاری که از دیلمان بود باید بیش تر اقدام به این کار می نمودند و با صمیمیت بیشتر.من سپاسگزار زحمت و تلاش سردبیر این مجله و یاران کوشای ایشانم. اما اینکه می گویم صمیمیت، منظورم رد مقالات ضعیف و حذف انتقاد برخی مقالات ـ که گاهی آن سخن ها نابجاست و برگزیدن زبانی و نرم است.به هر حال بر جلد دیلمان [ویژه شاملو] آمده است و[ویژه]نامه ها با خوشرویی و گل گویی ها آغاز می شود.»که در این خصوص حرف ها بسیار است می گذاریم تا وقت دگر.»

آری! دوست عزیز برای انجام کارهای بزرگ نه تنها باید بزرگ منش بود بلکه شیر دل هم بود؟!


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: