اواخرسال 91چندماه مانده به پایان سال اتفاقات گوناگونی در منطقه روی داده و هر یک قابل تحلیل است . ما نیز همه ی آنچه که به نام تالش علی الخصوص گیلان روی داده ـ چون هنوز خام اند و نیاز به زمان دارند و تک به تک آن موضوعات ما را به یاد این شعر غادة السمان سوری می اندازد:« زمان دشمن توست/اما هم پیمان من .../ هر که با زمان هم پیمان شود/ سود برده است» که سر فرصت به آنها پرداخته خواهد شد. در این میان آنچه می ماند آتش سوزی ماسوله بود که لبخند نوروزی را از لبان مان بر چید و این طبیعت ملایم و مهربان آنگونه که : « کی را بوام از اشته سخته جانی / ایته ته خُرتاب واینو ایته خانی / کاشه ماسلار ، آخا بو کانی/ مردم نزونو چه با ایسوبانی»هر لحظه دستخوش تغییرات و حوادث است و شاعران بیشماری از جمله شاعر معاصر محمدباقر کلاهی اهری ها در وصف آن سروده اند و می سرایند:
ماسوله
ماسوله با ابر سپیدت زیبا شو هنوز
برای کودکانی که به دنیا نیامده اند!
ماسوله با ماه بلندت صعود کن
بر زیر کوه و کله خود غولوار
چون قصه ای که آدمیان ، تا پایان
در پی آن آواره اند!
ماسوله با ماه و لقای بلندت صعود کن
با حوصله عظیم زمستان
با سراچۀ چارق دوزان و چاقو سازان
و کیمیا گران مبهوت ، بر این مکان بلند!
ماسوله با ساق های فرسوده ات ، هنوز طلوع کن ، از نو