از ورزا جنگ تا جنگ فريدون


اشاره :

مقاله يي كه ملاحظه مي نماييد بر آمده از قلم وزين سركار خانم مهري شيرمحمدي ، كه اصالتن از طرف پدري و مادري قزويني و در روستاي با صفاي «حصار خَروان»مي باشد. سال هاي سال است با مطبوعات قزوين حشر و نشر دارد و خود نيز قبلن صاحب جريده يي بوده است و چند سالي ست در گيلان و[...] مشغول به كار است و در همين چند ساله يي كه ساكن رشت بوده  ،‌بخوبي توانسته خود را با فرهنگ و آداب و رسوم گيلاني وفق دهد و سال گذشته نيز ويژه يي در خود رشت تحت عنوان «رشتَ اوخان» منتشر نموده است . آخرين اثري كه توليد نموده و هنوز به چاپ نرسيده ، نقد شعر و آثار شيون فومني ست كه اگر منتشر شود شايد خود گيلكان نيز در مي يابند كه اين بزرگ بانو ، چه قلم شيوايي دارد.ما به پاس احترام قلمش كه گيلان را به زيبايي نگريسته و مي نگرد ،‌ مقاله ي «از ورزا جنگ تا جنگ فريدون» را كه همزمان در دو ماهنامه ي معتبر كشوري به چاپ رسيده در اختيار بازديدكنندگان فهيم مان قرار مي دهيم و براي ايشان وهمسر محترم و فرزند دلبندش آرزوي موفقيت و سلامتي داريم:

از ورزا جنگ تا جنگ فريدون

تأملي در علل تكريم گاو در گيلان و پيدايش ورزا جنگ

روزگار گاو آهن سپري شده اما ردپاي گاوهاي گيلي در تمام روستاهاي شمال ايران هنوز باقي است و سمبل گاو، در ورزا جنگ (جنگ بين دو گاو نر) خود نمايي مي كند.

گاويه (در لاهيجان) ،‌گوشلوندان (در فومن) ، گالش كلوم (در اشكورات) ، گاوا ك ده در (صومعه سرا) ، كاگولتاش (cagvaltas) ، گالش خيل و گالش محله (در خوشابر طالشدولاب)گالش آباد (در رحيم آباد) ، گاميشبان (در ماسال) ،‌ گاوخوس(در عمارلو)، گاودل(از ييلاقات لويه رودبار) ، گاوده (در سراوان) ،‌گاوكده (در فومن)، گاو بنه (از محلات لاهيجان) ، گاچرا (از دهكده هاي چهارده لاهيجان) ،‌گاو ماست و گاوه سر (از دهكده هاي رانكوه املش) و گاوجاره (جزء بالامحله فومن)و حتي گاو رود (از رودهاي اطاقور لنگرود) اسامي است كه براي مسافران گيلان جالب توجه است . روستاها و مكان هاي زيادي هم با تركيبات واژه گاو در شمال ايران بوده اند كه امروزه تغيير نام داده اند . به عنوان نمونه گاواك ده هم اينك اسلام آباد خوانده مي شود و گاوده ، امام ده شده است .

تا همين چند سال پيش ،‌گيله مردان صبح خروس خوان كه از خواب بيدار مي شدند ؛ در آغول را باز مي كردند و گاوهايشان را رها مي كردند . گاوهاي يله ، از سرخي طلوع تا زردي غروب در جنگل ها و مراتع اطراف روستا مي خوردند و نشخوار مي كردند و در انتهاي روز خودشان بي همراه و صاحب باز مي گشتند . به سده هاي دورتر كه مي رويم ،‌براي گاوهاي يله مراسم جشني مي گرفتند . در آثار الباقيه ي بيروني به جشني اشاره شده است به نام ليله گاو كيل يا همان گاو گيل كه در يك روز خاص ،‌روز مهر، در شانزدهم دي ماه ،‌گاوي را رها مي كردند و سپس آن را مي كشتند . اين مراسم احتمالاً يادآور گاو كشي ميتراست كه بايد خون گاو ريخته شود تا حيات موجودات تضمين شود.

با صنعتي شدن و ورود ماشين هاي كشاورزي به مزارع ،‌ گاو ورزا (گاو نري مخصوص كاركردن در شاليزاربود) كاسته شد و ديگر مرد دهقان به دنبال زياد كردن گاو هايش نيست ، ورزا در زماني نه چندان دور ، يارو همراه كشاورز از ابتدا تا انتها كشت بود .

«اوايل بهمن ماه كه كوه و دشت از برف و يخ ، ابلق مي نمايد؛ بجار كار شلوار متقالي دمپادكمه دار(تنگ تومان)مي پوشد و گاو آهن (گاجمه) را بر دوش مي گذاردو ريسمان شاخ گاو نر (ورزا) را مي گيرد و با ايماني استوار تر از كوه و سينه اي گشاده تر از جلگه هاي گسترده ي اين ديار به برنجزار قدم مي گذارد . سطح برنجزار پوشيده از ساقه هاي برنج سال پيش (اشكل) و انواع گياهان خودرو و هرزه است . برنجكار با گاجمه ، زمين و انواع رستني ها را زيرو رو مي كند و اين شخم اول را پوركني گويند» (پاينده لنگرودي ،‌فرهنگ گيل و ديلم ،‌ص: 131).

همين حضور و نياز دائمي به گاو او را مقدس مي سازد . ورزايي كه همدم بجار كار است ،‌بايد از هر گزندي در امان بماند . نخستين روز شخم آيين مخصوص خود دارد : «آخرين مشت ساقه برنج را (سرمشته = ورزه مشته) به نشانه تيمن و تبرك ، تا سال بعد نگه مي دارند و در نخستين روز آغاز كشت سال بعد به گاو نر = ورزه مي دهند . در نخستين روز شخم ، وقتي كه جيت را بر شانه گاو نر مي نهند ؛ كمي كشمش و و مغز گردو به ورزا مي خورانند و كمي نيز به نشانه دفع چشم زخم بر سرش مي ريزند و برنجكاران نيز از آن مي خورند . روي شاخ ورزا[يا كاآميج = كارآموز / گاو نر جوان تازه مزرعه رو] ميوه فرو مي كنند و بعد مي خورند» (همان).

در گيلان ،‌گالش ها انس و الفت بيشتري با گاوها دارند. « گالش ها همان چوپان ها و گاوچران هاي كوهستان هاي گيلان مي باشند،‌گله دارهاي مناطق جلگه اي گيلان گوسفندها و چهارپايان اهلي خود را در تابستان ها به آن ها مي سپارند . آن ها در كوه ها زندگي مي كنند»(رابينو ، گيلان ، ولايت دارالمرز ايران ، ص :20).

«گالش ها گله داراني هستند كه زمستان را در پاي كوه ،‌در نهُ ياد ده كيلومتري جنوب سياهكل و ديلمان... مي گذرانند.» از آستارا تا استارآباد، ص :17).

گاه يك شهري ، گاوي خريده و به كوه نشين مي دهد تا از او مراقبت كند و هر دو از او بهره مند مي شوند. گالش ها (گاو لشگرها = دارنده گاوهاي بسيار)هنوز شيوه هاي سنتي خاصي براي نگهداري و درمان گاوها دارند.

سيا گالش ، شخصي اسطوره اي ،‌ناميرا و مقدس است كه در زمان سختي و مشكلات به كمك گالش ها مي آيد . وقتي گاوي در حال زايمان است ، سيا گالش به دادش مي رسدو وقتي گالشي با گله اش در جنگل گم مي شود و يا چهارپاهايش در دره مي افتد ؛ باز اين سيا گالش است كه به كمكش مي آيد ،وظيفه اش را انجام مي دهد. و دوباره ناپديد مي شود . كساني قادر به رويت او هستند كه باطن پاكي دارند و در راه خدا گام بر مي دارند ،‌سياه گالش گاه در هيأت جواني سياه چرده و گاه پيرمردي با لباس گالشي است ، شخصيت سياگالش شباهت زيادي با خضر در اساطير اسلامي دارد (گيله وا شماره 91).

گالش ها آداب و رسوم متفاوتي با جلگه نشينان دارند ، وقتي گاوهاي شان مريض مي شوند ؛‌ شيوه هاي درماني سنتي خود را بكار مي برند . برخي امامزاده  در كوه هاي گيلان است كه گالش ها به آنها اعتقاد زيادي دارندو در آيين هاي نذري ، شيرچهارپايان خود را فديه مي دهند . در برخي زيارتگاه هاي بالاي كوه ،‌يك گالش براي پرشير شدن گاوها و گوسفندانش ،‌شير آنها را به درو ديوار امامزاده مي پاشد.

در موزه شهر رشت ،‌ظروف سفالي و مفرغي ديده مي شود كه به شكل گاو طراحي شده است .گاو معروف مارليك(=آبخوري سفالي به شكل گاو، كشف شده در تپه هاي باستاني مارليك توسط دكتر نگهبان) و جام هاي زيباي افسانه زندگي (جامي با تصوير دو گاو بالدار كه از درخت زندگي در حال بالارفتن است ) و از همه مهم تر ظروف سفالي به شكل گاوميش هاي گيلان (گاو كوهان دار) ظروف مورد استفاده گيله مردان باستان بود.

در گورهاي سلاطين مارليك حدود 18 سفالينه به شكل گاو كوهاندار كشف شده است و اين نشان مي دهد كه سمبل گاو براي آنان اهميت زيادي داشته كه پس از مرگ نيز بايد همراه آنان باشد . تزيين ورزا در سفالينه هاي مكتوب در مارليك نيز ديده شده است . مثلاً در يك گوش ورزا حلقه گوشواره مانندي يا طلا آويخته شده است .

گاو هاي مازندران و گيلان با چهار پايان ساير نواحي ايران اختلاف دارند،‌و شبيه نژادهاي كوچك هندي هستند . اين حيوانات كوهاني كوچك دارند ،‌ولي كوهان گاوهاي نر بسيار بزرگ است » رابينو ،ص :33).

اهميت و ارزش گاو در گيلان در حوزه زباني نيز تاثير زيادي دارد. در فرهنگ گيل و ديلم ، ‌بيش از 40 واژه براي ناميدن انواع گاو آمده است . به عنوان نمونه گاو ماده بسته به تعداد سال هاي عمرش ،‌به يك نام خوانده مي شود. همچنين براي گاو بر اساس شكل گاو و رنگ پوستش ،نام متفاوتي مي نهادند؛ رومه شو، تولوم ،‌دوموس ، پالفه ،‌ورزه ،‌كاراميج و غسر نام برخي از انواع گاو است .به عنوان نمونه ،‌غسر به گاو ماده اي گفته  مي شود كه بعد از چند شكم زاييدن ،‌ديگر نزايد و شير ندهد . يا «واژه گودر godar در معناي گوساله نر است .در زبان سومري واژه «گود =gud»به معني گاونربوده همين واژه به زبان عربي رفته و جوذر شده است و معني بچه گاو كوهي را مي دهد»(جهانگير سرتيب پور، ريشه يابي واژه هاي گيلكي و وجه تسميه شهرها و روستاهاي گيلان ، ص 101). در اين فرهنگ «ورزا« اهميت بيشتري دارد. ورزا ، ورزه و كل ورزه ،‌گاو نر اخته شده اي است كه در شاليزار كار مي كند . ورز يا برز به معني كشت و كار است . «تا 30-40سال پيش پس از فصل برنجكاري از ورزا باركشي مي گرفتند. كوه نشينان پالان بر گرده اش مي گذاشتند و زغال به شهر يا آبادي هاي كوهستان نيز مي بردند، ورزه ،‌هنوز هم در كشت مزارع برنج ،‌يار بزرگ برنجكار (بيجاركار) است ؛ هرچند تيلر ،‌جايگزين ورزه شده است»(كتاب گيلان ،‌جلد سوم ،‌ص 472) .

 آريايي ها از گاو نر براي باركشي هم استفاده مي كردند و اولين گردونه ها با اين حيوان كشيده مي شد. «مجسمه گاو از سفال قرمز جلا يافته كه در مارليك به دست آمده ،‌متعلق به هزاره اول قبل از ميلاد است »(كتاب گيلان ، جلد 3 ،ص 51).

زمان كشت و كار و باركشي كه پايان مي يافت ،‌باز اين گاو بود كه مردم خسته از كار را سرگرم مي كرد. يارغار كشاورز ، ‌قدرت و اقتدار خود را به رخ رقيب مي كشيد.«ورزا جنگ»،‌يكي از بازي هاي محلي در گيلان است كه گاوهاي ورزه با هم جنگ مي كنند . پيشتر گاوبازي در تمام كشور رايج بوده اما هم اكنون تنها در برخي روستاهاي گيلان و مازندران رواج دارد . ورزا جنگ عمدتاً پس از پايان كشت و كار انجام مي گيرد . در ورزا جنگ ،‌به شاخ هاي گاو روغن مي مالند و به آنها تعويذ و دعا مي آويزند سپس حيوان را راهي ميدان مي سازند . «تماشاي ورزا جنگ (جنگ گاوهاي نر)يكي از جالبترين تفريحات مردم گيلان در روستاهاي مختلف است. در برخي از روستاها چندبار در سال مراسم ورزا جنگ انجام مي شود «(همان ،‌ص « 472).

گاه حاكمان خود نمايش ورزا جنگ را به راه مي انداختند تا قدرت ارباب يك ده به رخ ديگري كشيده شود. در سده هاي گذشته وقتي ورزايي در جنگ پيروز مي شد ،‌سرنوشت يك ملك مشخص ميگشت. اما اين روزها ورزا جنگ ـ اگر هم باقي مانده باشد ـ تنها به قصد سرگرمي و تفريح است . اسناد مكتوب ،‌مربوط به ورزا جنگ و گاو جنگي تنها به توصيف بازي پرداخته و علل و انگيزه ي پيدايش آن را مورد بررسي قرار نداده اند . بي شك اين بازي فراتر از سرگرمي صرف بوده است .

 در بيشتر نقاط كشور در گذشته هاي دور ،‌مراسم ورزا جنگ برگزار مي شد اما در دوره هاي مختلف به دلايل سياسي يا مذهبي ،‌حكومت ها مردم را از برگزاري آن منع مي كردند اما هنوز هم در برخي روستاهاي گيلان عمدتاً‌به طور پنهان برگزار مي شود.

آيا تنها جنبه اقتصادي و بهره ورزي از گاو ، ‌تا اين حد گاو را در گيلان ،‌مهم و بلكه مقدس ساخته است ؟ جام معروف افسانه زندگي كه در مارليك كشف شده ، مي تواند تا حدودي از اين راز پرده بردارد. جام زريني كه بر آن نقوش گاو بالدار به صورت برجسته ديده مي شود. « در جام مارليك ،‌نخستين عنصري كه به شدت خود نمايي مي كند گاو هاي بالداري است كه بر دوپاي عقب خويش ايستاده و با پاي پيشين خود بر تنه درخت مقدس تكيه زده اند. ... اين گاو بالدار مشهور به گاو آشوري است ...» (باستان شناسي سير فكرهنري از جام ايلام تا جام مارليك ، ماهيار مسلم ، ص :68).

تمدن مارليك نشانه اي است براي ما تا به هزاره هاي قبل تر برويم . زماني كه آريايي هاي شبان ،‌با چهارپايان خود به دنبال مراتع جديد ،‌به فلات ايران رسيدند ، آرام آرام با تمدن يكجا نشيني آشنا شده و با گاو و گوسفندان خود در نقاط مختلف ايران از جمله گيلان ساكن شدند . در هر مهاجرت انساني ،‌لاجرم فرهنگ و اعتقادات و تمدن مهاجران نيز به منطقه جديد رفته و ساكنانش را تحت تأثير قرار مي دهد. يكي از اعتقادات آريايي ها ، خلقت نخستين انسان و نخستين زوج بشربه شكلي روايت شده است . در «دينكرد» و «بندهشن» كه بيشترين اشاره به استان خلقت نخستين انسان در آن ها آمده ،‌هم چنين در بخش هاي قديمي اوستاي موجود ، داستان خلقت «انسان يكتا» همه جا پس از خلقت «گاو يكتا» پيش نمونه حيواناني  ذكر شده است . حتي داستان نبرد اين دو با اهريمن و مرگشان پس از غلبه اهريمن ،‌همه جا با هم ذكر شده است . در بندهش ، از متون باقي مانده دوره ساساني ،‌اهورامزدا گيومرث ، نخستين پيش نمونه انساني را مي آفريند كه زنده مير است (گيهَ مَرِت)،كيومرث كه كشته مي شود ،‌حاصلش رويش ريواس دو شعبه اي است كه اولين زن و مرد ايراني به نام مشي و مشيانه از آن به وجود مي آيند.در كنار كيومرث ،‌گاوي يكتا و بي همانند نيز خلق شده است پيش از آنكه اهريمن بر گيومرث حمله كند ؛‌گاو را مي كشد . خون گاو در زمين جاري شده و از خون اوست كه تمامي موجودات زمين از گياه و حيوان (بجز انسان ) به وجود مي آيد . اين اسطوره همانندي زيادي با اسطوره ميترا و گاو كشي او دارد. رد پاي اين اسطوره هنوز در قرباني چهارپايان براي خدايان باقي مانده است . گويا اين گاو است كه هر ساله (عيد قربان) قرباني انسان مي شود و خونش مي ريزد تا حيات انسان تضمين شود.در شاهنامه فردوسي نيز مي توان ردپاي اين اسطوره را يافت. در شاهنامه ،‌كيومرث ، اولين پادشاه جهان است و هم اوست كه دد و دام در پناه او هستند:

ددو دام و هر جانور كش بديد                     زكيتي به نزديك او آرميد

(ج 1 ، بيت 14)

هوشنگ ،‌ فرزند كيومرت ، اولين كسي است كه حيواناتي چون گاو و گوسفند و خر را از گور و گوزن و آهو جدا مي كند و آنها را به كار كشت و ورز مي گمارد و مردم را به پرورش و نگاهداشت آنها سفارش مي كند. اما مهمتر از همه رد پاي گاو كشي را بايد در اسطوره ضحاك جست ، ردپاي گاو كشي ميترا در سمبل غلبه فريدون بر ضحاك ديده مي شود.

ضحاك يا اژدياك 1000سال بر ايران فرمانروايي مي كند . ضحاك سمبل خشكسالي است و ابرهاي باران زا (خواهران جمشيد) را به اسارت گرفته است . يعني 1000سال خشكسالي و نكبت و بدبختي بر ايران مستولي است . در ابتداي كار ضحاك ،‌اهريمن در هيات آشپزي به ضحاك وارد مي شود و با غذاهاي خوشمزه او را مي فريبد . تا پيش از ورود اين آشپز ، مردمان تنها از گياهان تغذيه مي كردند و خوردن گوشت معمول نبود . اين آشپز و يا همان اهريمن ،‌ابتدا از گوشت پرندگان و سپس ماهي براي ضحاك طعام مي سازد و وقتي خرسندي ضحاك را مي بيند ،‌از گوشت گاو جوان كبابي برايش مي پزد . در واقع ضحاك اولين كسي است كه  دست به خون گاو مي برد و در پايان نيز گاو است كه از او انتقام مي كشد. در آستانه تولد فريدون ،‌ضحاك در خواب مي بيند كه شخصي با فره كياني ، گرزه گاو سري دارد كه بر سر او مي كوبدو او را كشان كشان تا كوه دماوند مي برد:

كمر بستن و رفتن شاهوار                           به جنگ اندرون گرزگاوسار

دمان پيش ضحاك رفتي به جنگ                   زدي بر سرش گرز گاورنگ

                                                                                         (ابيات :48 و48)

خوابگذار به ضحاك مي گويد: پسري كه پدرش را تو خواهي كشت ، از اين كينه با گرز گاو سر تو را مي كشدو پرورش اين پسر به دست گاوِ برمايه خواهد بود(نك ابيات:100تا 109).

فريدون برخاسته از سرزمين وَرِنَ است كه به تاكيد اسطوره شناسان همان سرزمين گيلان است . همزمان با تولد فريدون (يا آفريدون ) گاو برمايه نيز متولد مي شود . اين گاو خصوصيات ويژه اي دارد كه آوازه آن به سرعت در همه جا پخش مي شود:

همان گاو كش نام بر مايه بود             زگاوان ورا برترين پايه بود

زمادر جدا شد چو طاووس نر             به هر موش بر تازه رنگي دگر

شده بر سرش انجمن بخردان              ستاره شناسان و هم موبدان

كه كس در جهان گاو چونان نديد         نه از پير سر كاردانان شنيد

                                                                 (ابيات :121 تا 124)

زماني كه آبتين ،‌پدر فريدون ،‌به دست عاملان ضحاك كشته مي شود، فرانك ، مادر فريدون ، فرزند را به مرغزاري مي برد كه گاوِ بر مايه آنجاست و فريدون را به صاحب گاو مي سپرد تا او را بپرورد. سه سال تمام فريدون از شير گاو برمايه تغذيه مي كند. خبر گاو برمايه به ضحاك مي رسد اما قبل از آنكه ضحاك به فريدون دست يابد ، فرانك دوان دوان پسر را از مهلكه در مي برد و فريدون را در البرز كوه به دست مرد ديني مي سپارد و او را آگاه مي كند كه اين پسر كُشنده ضحاك است و بايد او را در خفا بپروراند. گاو برمايه به دست ضحاك تباه مي شود. فريدون پس از 16 سال از كوه البرز پايين آمده و از مادر نشان پدر مي جويد.اما رسالت فريدون هنوز آغاز نشده است بايد خروش گاو بلند شود تا ديگر مردم نيز بپا خيزند . پيش از آغاز قيام فريدون ، كاوه آهنگر علم جنگ بلند مي كند. كاوه آهنگري ست كه فرزندان جوانش را يكي پس از ديگري براي خوراك مارانِ‌دوشِ ضحاك كشته اند.نوبت به آخرين فرزند كه مي رسد ،‌كاوه خروشان به كاخ ضحاك مي رود و با صداي بلند بر او فرياد مي كشد و با گستاخي تنها پسرش را طلب مي كند. ضحاك فرزند كاوه را پس مي دهد . اطرافيان ضحاك بر او خرده مي گيرند كه چرا پاسخ گستاخي كاوه را نداده است ؟و او در جواب مي گويد وقتي خروش كاوه را شنيدم ،‌گويا كوهي ميان ما حايل شده بود و من قدرت ايستادگي در برابرش را نداشتم .

آيا مي توان از اين تمثيل استفاده كرد كه گاوي بر ضحاك خروشيده و اژدي هاك زبان گاوان را نمي فهميده تا پاسخ اين گستاخي را بدهد؟چرا آغاز خشكسالي بايد با خروش گاو آغاز  گردد . در كشته شدن گاو نخستين نيز سمبل مبارزه اهورا و اهريمن نهفته است . گاو نخستين هم تن به مرگ مي دهد. تا خونش حيات ديگر جانداران باشد و بركت و زندگي حاصل شود. كاوه آهنگر است ؛ شايد شمشير مي سازد و يا نعل اسب و يا گاو آهني براي شخم . آيا كاوه همان گاو نخستين نيست؟! اگر به لحاظ زبان شناسي نيز بررسي كنيم شباهت آوايي و نوشتاري زيادي بين گاو و گاو ديده مي شود. نكته جالب تر آنكه در انگليسي كه يكي از شاخه هاي زبان هاي هند و اروپايي است ؛ گاو ،‌cow(گاو) تلفظ مي شود. اگر از جنبه زبان شناسي اين موضوع را بررسي كنيم به نكته اي جالب مي رسيم:كاوه يا كاو با تغيير يك حرف (كه تشابه زيادي در اداي مخرج حرف با هم دارند) به گاو تبديل شده است .عرب ها نيز به دليل نداشتن «گ» به گاو ،‌كاو مي گويند. در زبان گيلكي به جاي كسره اضافه ،‌«ه» ملفوظ استفاده مي كنند و از آنجا كه مانند زبان انگليسي ،‌صفت را پيش از موصوف مي آورند ؛ در اضافه اين كسره يا همان «ه» غليظ تر ادا مي شود، مثلاً گيله گاو يعني گاوي از نژاد گيل.

به نظر مي رسد ماجراي خونخواهي فريدون در واقع خونخواهي گاو است ، آن هم گاو برمايه . گاو مقدسي كه نژاد از آسمان دارد و در نبرد با خشكسالي بايد پيروز شود.عَلَمِ جنگِ كاوه ،‌پيش بند چرمي اوست و شايد از چرم پوست گاو باشد! كاوه از كاخ ضحاك بيرون مي آيد و مردم را به قيام فرا مي خواند ، كاوه مكان فريدون را مي داند و انجمن ناراضي از حكومت را به نزد فريدون مي برد. چرم كاوه كه حالا نشان حكومت جديد است ،‌توسط فريدون به گوهر منقش و كلاهي مي شود كه از آن پس هركس به شاهي مي رسد ، پوست چرمينه يا نشان گاو بر سر مي نهد:

از آن پس هر آنكس كه بگرفت گاه               به شاهي به سرنهاد او كلاه

                                                                                        (بيت 273)

چرم آهنگربه فريدون سپرده مي شود. كاوه تا پايان نبرد ضحاك همراه فريدون است اما پيروزي حاصل مي شود؛ ديگر از كاوه خبري نيست.البته شايد در ظاهر خبري نيست چرا كه پس از آن شاهان كياني با چرم كاوه ،‌همگي هيات گاو پيدا مي كنند . شاهان و پهلوانان از آن پس گرزي به دستشان است كه آن نيز شبيه گاو است ،‌يعني با سر گاو بر دشمن غلبه مي كنند(گرز گاو سر).ردپاي ديگر گاو در شاهنامه ،‌برادر بزرگتر فريدون است كه نامش برمايه است و در نبرد او با ضحاك ،‌همراه اوست . شباهت نام او با گاو برمايه تامل برانگيز است .توشه سپاه فريدون نيز بر ارابه هايي است كه گاو ميش ها و فيلان آن را مي كشند:

به پيلان گردونكش و گاوميش       سپه را همي توشه بردند پيش

                                                                         (بيت :304)

خواب ضحاك تعبير شد و فريدون با گرز گاو سر ـ گرزي كه از ابداعات خودش است ـ به كاخ ضحاك در آمد و اين گاو ورزاي جوان (فريدون) نبردش را آغاز مي كند:

يكي گرز گاو سر بر سرش                  زدي هر كه آمد همي در برش

سرانشان به گرز گران كرد پست            نشست از برگاه جادو پرست

                                                             (ابيات :367و369)

او در كاخ ضحاك خود را فريدون معرفي مي كند و مي گويد به انتقام خون پدرش آبتين و گاو برمايه اي آمده است كه به او شير داده است و تاكيد مي كند كه سر ضحاك را با گرز گاو سر درهم خواهد كوبيد:

سرش را بدين گرزگاو چهر             بكوبم ،‌به بخشايش آرم به مهر

                                                                          (بيت 390)

و در نهايت :

بدان گرزۀ گاو سر دست برد             بزد بر سرش ترگ او كرد خُرد

                                                                بيت (494)

و اگر سروش غيب نيامده بود، دمار از روزگار ضحاك بر آمده بود . سروش مي گويد: زمان مرگ او فرا نرسيده و بايد ضحاك را در البرز كوه به بند كشد ، و البرزكوه ،‌جايي همين نزديكي است ،‌يعني شمال ايران . شايد بتوان تعبير كرد كه هنوز نبرد بين ديو خشك سالي و فرشتۀ باران زا ادامه دارد و به تعبيري اگر به لايه هاي زيرين اين اسطوره توجه شود ،‌هر ساله بايد جنگ بين دو ورزا در پاييز كه خشكي و مرگ بر بيجارها سايه افكنده ادامه يابد تا كشت بعدي آغاز شود.كشت بعدي نياز به آب فراوان دارد و بي آب ،‌شاليزار كشاورز ،‌عمل نمي آيد.فريدون از يك سو با گاو (برج ثور) و از سوي ديگر با ماه در ارتباط است .در ماه يشت بنده 5 آمده است كه ماه ،‌نگه دارندۀ گاو و جانوران نيك است تا از گزند اهريمن در امان باشند. در شاهنامه فردوسي وقتي فريدون بر تخت مي نشيند ؛‌ تصوير ماه و سرو همراه اوست :

نشسته به آرام در پيشگاه           چو سرو بلند از برش گرد ماه

                                                              (بيت415)

ضحاك نمايندۀ تاريكي است و فريدون آمده تا شكوه خورشيدي و روشنايي ،‌يعني دوران جمشيد را به ايران برگرداند. از سويي گاو و خورشيد پيوند ناگسستني با هم دارند و در گاهان «گئوش روان» ، روان گاو است كه با اهورامزدا صحبت مي كند و شكايت مي كند از آنان كه خون او ريختند (ضحاك گاو برمايه را كشته و خونش را بر زمين ريخته است ).

زنده ياد مهرداد بهار ،‌معتقد است داستان كاوه از روايت هاي عاميانه و نبردهاي عياري بوده و مربوط به دوره هاي تاريخي است و بعدها وارد بخش اساطيري شده است . اگر بخش اول آن را بپذيريم بايد گفت : نبرد كاوه يا گاو در فرهنگ عامه بايد هر ساله شكل مي گرفت تا ديو خشكسالي به جان بجارها نيفتد . بجار يا برنجزار باران زيادي مي خواهد تا رشد كند و اگر در نبرد ورزاها ،‌ديو خشكسالي پيروز شود ؛ سال سختي براي كشاورزان در پيش است و حاصل كشتشان ،‌بجار سوخته و تفتيده است .

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: